فایلساز

فروشگاه فایلساز ، فروش فایل ارزان , فروش ارزان فایل, پروژه, پایان نامه, مقاله و ...

فایلساز

فروشگاه فایلساز ، فروش فایل ارزان , فروش ارزان فایل, پروژه, پایان نامه, مقاله و ...

مقاله بررسی فلسفه طبیعت در غرب

مقاله بررسی فلسفه طبیعت در غرب در 33 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی علوم انسانی
فرمت فایل doc
حجم فایل 25 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 33
مقاله بررسی فلسفه طبیعت در غرب

فروشنده فایل

کد کاربری 6017

مقاله بررسی فلسفه طبیعت در غرب در 33 صفحه ورد قابل ویرایش


فهرست مطالب

ـ مقدمه

ـ فلسفه طبیعت پیش از سقراط

ـ فلسفه طبیعت بعد از سقراط

ـ فلسفه قرون وسطایی (قبل از رنسانس)

ـ فلسفه طبیعت در دورة رنسانس

ـ فلسفه طبیعت بعد از رنسانس

ـ فلسفه طبیعت در دوره باروک

ـ عصر روشنگری

ـ‌ فلسفه طبیعت در دروه رمانتیسم

ـ طبیعت گرایی

ـ منابع
مقدمه

نخستین فلاسفه یونان را طبیعت‌گرا می‌دانند. زیرا آنها بیش از همه به طبیعت و رویدادهای طبیعی توجه داشته‌اند. امروزه بسیاری از مردم کم و بیش معتقدند که در زمانی نا معلوم باید همه چیز از هیچ به وجود آمده باشد. این اعتقاد در میان یونانیان آن ایام چندان متداول نبود. آنان به دلایلی بر این باور بودند که از همان بدو امر «چیزی» وجود داشته است. آنچه یونانیان را بیشتر به خود مشغول کرد.این مسئله بود که آب چگونه به ماهی مبدل شده است و خاک بی جان از چه طریق به درختان سر به فلک کشیده و گلهای رنگارنگ تبدیل می‌شود. فلاسفه یونانی همگی بر این اعتقاد بودند که باید مادة اولیة مشخصی موجب تمامی تغییرات شود. و این تصور مطرح بوده که ماده‌ای اولیه باید وجود داشته باشد که در اثر آن تغییرات طبیعی صورت پذیرد.


فلسفه طبیعت پیش از سقراط

نخستین فیلسوفان به دنبال تغییرات ظاهری بوده‌اند. آنها سعی داشته تا به قوانین‌ای جاودانه در طبیعت دست یابند. و آنچه را که در طبیعت رخ می‌داد از طریق طبیعت توضیح دهند. این روش و تفکر که مربوط به پیش از سقراط می‌باشد. بر ‌می‌گردد به سه فیلسوف از شهر میلتوس، طالس این فیلسوف یونانی آب را ماده اولیة همه چیز می‌دانست. زمانی که طالس در مصر به سر می‌برد. دقیقاً به حاصلخیزی مزارع بعد از طغیان و فرونشستن آب رودخانة نیل توجه داشته و دیده است که چگونه پس از هر بارندگی قورباغه‌ها و کوهها پیدا می‌شده‌اند. علاوه بر این شاید طالس دربارة تبدیل آب به یخ و بخار و تبدیل دوبارة آنها به آب نیز فکر کرده باشد. سرانجام طالس به این نتیجه رسید که همه چیز پر از خدایان است و به این ترتیب طالس تصور می‌کرد که جهان همه از نیروهای محرک نامریی است. مسلماً منظور او از خدایان نیز همین نیروهای محرک بوده است و به خدایان سروده‌های هومر ارتباطی ندارد.

فیلسوف دیگر یونانی که آناکسیماندروس نام دارد. اعتقاد داشته است . که جهان ما تنها یکی از جهان‌های بیشمار است. و این جهان‌های بیشمار از ماده‌ای جاودان پدید آمده است ، به آن باز می‌گردند. منظور از ماده جاودان را نمی‌توان درک کرد ولی مسلماً وی بر خلاف طالس به ماده‌ای مشخص اشاره ندارد. شاید منظور او این باشد که آنچه به وجود آمده است باید متفاوت از به وجود آورنده‌اش باشد و از آنجا که هر چه به وجود بیاید، فانی است. پس باید به وجود آوردنده‌اش جاودان باشد. تا همه چیز بتواند از آن پدید آید و به آن باز گردد. بدین ترتیب روشن است که این مادة اولیه نمی‌تواند همین آب معمولی باشد.

سومین فیلسوف مقیم شهر میلتوس، آناکسیمنس نام دارد که او هوا را مادة اولیه همه چیز می‌دانست. آناکسیمنس آب را شکل غلیظ شدة هوا می‌دانست. البته او معتقد بود که اگر آب غلیظ‌تر شود به خاک مبدل خواهد شد. شاید توجه او در این مورد به خاکی جلب شده بوده است که پس از آب شدن یخها بر روی زمین نمایان می‌شد. از سوی دیگر او معتقد بود که با رقیق شدن هوا، آتش به وجود آمده است. و به این ترتیب به اعتقاد آناکسیمنس خاک و آب و آتش از هوا بوجود آمده‌اند.

این سه فیلسوف اهل میلتوس معتقد بودند که همه چیز از یک مادة اولیه به وجود آمده است. اما این که چگونه می‌توان تصور کرد که ماده‌ای بتواند ناگهان تغییر یابد و به چیز دیگری تبدیل شود به عنوان « مسئله تغییر» مطرح شد . در حدود سال 500 قبل از میلاد فیلسوفی به نام پارمنیدس معتقد بود که هر چه هست ، همیشه بوده است. او معتقد بود که هر چه در جهان وجود دارد، همیشه وجود داشته است و هیچ چیز نمی‌تواند از هیچ به وجود آمده باشد و آنچه هست نمی‌تواند به هیچ مبدل شود.

برای پارمنیدس روشن بود که طبیعت همواره دستخوش تغییرات دایمی است . او می توانست با حواس خود تغییرات را توضیح دهد. ولی نمی‌توانست آنچه را عقل به او حکم می‌کرد منسجم سازد.

همه ما جمله : (( چیزی را قبول می‌کنم که ببینم )) ، را شنیده‌ایم. امّا، پارمنیدس حتی پس از این که چیزی را به چشم خود می‌دید، نمی‌پذیرفت. او معتقد بود که حواس تصویری نادرست از جهان به دست می‌دهند و این تصویر با آنچه عقل حکم می‌کند تطبیق ندارد.

هراکلیتوس از همعصران پارمنیدس. تغییرات دائمی را ویژگی اصلی طبیعت می‌دانست او بیشتر از پارمیندس به حواس متکی بود. او معتقد بود همه چیز در حرکت است. همه چیز درگذر است و هیچ چیز ثابت نیست. به همین خاطر است که ما هیچ گاه نمی‌توانیم در یک رودخانه دوبار قدم بگذاریم.

زیرا هر بار که پا در رودخانه بنهیم آب دیگری بر روی پای ما جریان خواهد داشت و ما هم هر بار تغییر کرده‌ایم. او بر این نکته نیز تأکید دارد که جهان همواره محل اضداد است . هراکلیتوس معتقد بود که هم خوب و هم بد جایگاهی ضروری در هستی دارند و بدون وجود اضداد در کنار یکدیگر، جهان به پایان می‌رسد.

او چنین می‌گفت که خدا همانا روز و شب است. زمستان و تابستان. لفظ خدا که او بکار برده مسلماً خدایان اساطیری نیست. به اعتقاد وی خدا و خدایی، چیزی است که جهان را در برگرفته است. خدا در نظر او طبیعتی است که دایماً تغییر می‌کند و جمع اضداد است.

هراکلیتوس معتقد بود که حتی اگر ما انسانها همیشه به یک شکل فکر نکنیم و آگاهیمان نیز یکسان نباشد، بایدنوعی «آگاهی جهانی» وجود داشته باشد که تمامی رویدادهای طبیعت را هدایت کند. این آگاهی جهان در همه یکسان است و انسانها باید از آن پیروی کنند. به اعتقاد او همه مردم از عقل فردی و شخصی خود در زندگی بهره می‌گیرند. به این ترتیب، هراکلیتوس در تمامی تغییرات و اضداد در طبیعت، نوعی وحدت یا هستی می‌دید و آنچه را زمینة تمامی این تغییرات و دگرگونیها بود خدا می‌نامید.

پارمنیدس و هراکلیتوس هر کدام دو نکته را بدست داده‌اند:

پارمیندس، بر این اعتقاد است که:

الف) هیچ چیز تغییر نمی‌کند.

ب) حس می‌تواند گمراه کننده باشد.

و در مقابل، هراکلیتوس معتقد است که:

الف) همه چیز تغییر می‌کند. (همه چیز در حرکت است)

ب) به حس می‌توان اعتماد کرد.

سرانجام امپد کلس توانست راهی برای خلاصی از چنین تضاد بزرگی بیابد. او معتقد بود که پارمنیدس و هراکلیتوس هر کدام در یکی از دو نظر خود محقق بوده‌اند و در نظر دیگر راه اشتباه رفته‌اند.

اختلاف نظر امپدکلس با دیگر فیلسوفان در این نکتة مهم بود که آنان به وجود یک مادة اولیه اعتقاد داشتند، در حالی که امپدکلس معتقد بود که اگر تنها یک ماده اولیه وجود می داشت، هیچگاه نمی‌شد میان آنچه عقل حکم می‌کند و آنچه حس می‌گوید رابطه‌ای برقرار کرد.

امپد کلس به این نتیجه رسیده بود که اعتقاد به وجود تنها یک مادة اولیه باید کنار گذاشته شود. آب یا هوا به تنهایی نمی‌توانند به یک بوته گل سرخ یا پروانه مبدل شوند. بنابراین طبیعت نمی‌تواند تنها از یک مادة اولیه به وجود آمده باشد. او معتقد بود که در طبیعت چهار عنصر اولیه یا منشاء وجود دارد.
فلسفة طبیعت در دورة رنسانس

مهمترین مسئله‌ای که در رنسانس به چشم می‌خورد. تصویر جدیدی بود که در این دوره از انسان مطرح می‌شود. انسان مداری دورة رنسانس اعتقاد جدیدی را نسبت به انسان و ارزشهای او عنوان می‌کردند که با دیدگاه قرون وسطایی شدیداً در تضاد بود. در قرون وسطی فقط به طبیعت گناهکار انسان توجه می‌شد ، ولی در دورة رنسانس انسان از مقامی بسیار والا و ارزشمند برخوردار بود . در این دوره بیش از دورة باستان به فردگرایی اهمیت داده می‌شد. زیرا متفکران این عصر معتقد بودند که ما فقط انسان نیستیم بلکه هر کدام منحصر به فردیم. این شاید به نوعی خود بزرگ‌بینی باشد، ولی حد مطلوب آن چیزی بود که تحت عنوان انسان عصر رنسانس در نظر گرفته شده. منظور از انسان عصر رنسانس، انسانی است که به تمام جنبه‌های زندگی هنر و علم می‌پردازد. به همین خاطر انسان عصر رنسانس به آناتومی و کالبد شناسی توجه خاصی داشت در این دوره نیز مانند دوره باستان به کالبد شکافی مردگان می‌پرداختند تا از چگونگی ساخت بدن انسان سر درآورند. این موضوع نه فقط برای پزشکی بلکه برای هنر هم مهم بود. نمایش بدن برهنة انسان در آثار هنری متداول شد این تصاویر جدید از انسان به نوعی شناخت جدید از زندگی منجر شد به این ترتیب که انسان می‌توانست از حضورش در دنیا شادمان باشد . احساس آزادی کند. این انسان مداری با آنچه که در عهد باستان مطرح بود متفاوت بود. انسان مداری عهد باستان بر آرامش و اعتدال و اقتدار انسان تأکید داشت.

رنسانس به شناختی جدید از طبیعت منجر شد. انسان آن ایام احساس کرد که این دنیای مادی منزلگاه اوست و زندگی او در این جهان تنها به این خاطر نیست که خود را برای سفر به آخرت آماده کند. این احساس سبب شد تا تصویری جدید از دنیای مادی برای انسان به وجود آید. طبیعت برای انسان جنبه مثبت یافته بود. بسیاری از مردم حتی معتقد بودند که خداوند در میان مخلوقات خود است. زیرا برای خدا نهایتی نمی‌توان در نظر گرفت و به همین دلیل او در همه جا حاضر است. در این دوره طبیعت، پدیده‌ای الهی به شمار می‌رفت و حتی «شکوه خداوندی» نامیده می شد. البته کلیسا تمام اندیشه‌های نورا نمی‌پسندید.


مقاله بررسی فلسفه تنظیم خانواده

مقاله بررسی فلسفه تنظیم خانواده در 11 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی علوم انسانی
فرمت فایل doc
حجم فایل 14 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 11
مقاله بررسی فلسفه تنظیم خانواده

فروشنده فایل

کد کاربری 6017

مقاله بررسی فلسفه تنظیم خانواده در 11 صفحه ورد قابل ویرایش


فلسفه تنظیم خانواده


فهرست مطالب

مقدمه ?
چگونه حاملگی بوجود می آید ?
روشهای جراحی جلوگیری از بارداری ?
بستن لوله ها در زنان ?
حاملگی و تشخیص آن ?
زایمان در چشم اندازی وسیع ?
اهداف طب مامایی ?
علل شایع مرگ و میر مادران ?
کلیات شکل گیری ?
مروری بر عمل تولید مثل در زنان ?
سیفیلیس ??
تظاهرات بالینی ??
روشهای مکانیکی جلوگیری از بارداری ??
دستگا ههای پیشگیری از بارداری داخل رحمی(IUD ) 16
فوائد فرضیIUD 17
انواعIUD 18




((فلسفه تنظیم خانواده : نجات نسل آینده از غرق شدن در اقیانوس آدمهای بی غذا , بی مدرسه, بی خانه, بی کار و بی هدف است))

روزانه 910 هزار نوزاد در دنیا متولد می شود و سالیانه 90 میلیون نفر به جمعیت جهان افزوده می شود. بر اساس پیش بینی های بعمل آمده از سوی دفتر آمار جمعیت واشنگتن که در سال 1993 انجام گرفته جمعیت جهانی در هر 11 سال تقریبا 1میلیارد نفر افزایش می یابد و در سال 2100 یعنی در پایان قرن آینده در سطح 5/12 میلیارد نفر تثبیت شده است.

در کشورهای توسعه یافته فعالیتهای پیگیر سرویس های تنظیم خانواده منجر به کاهش نرخ رشد کل جمعیت از 2/ در سالهای 1960 به 7/1 % در حال حاضر شده است ولی با تمام این تلاشها در اکثر کشورهای توسعه نیافته خانواده ها امکانات و آگاهی کافی برای اقدام به روشهای ضد بارداری را ندارند. و به طور کلی در حال حاضر 300 میلیون زوج در دنیا دسترسی به سرویسهای تنظیم خانواده ندارد.
چگونه حاملگی بوجود می آید

دستگاه تناسلی مرد: شامل غده پروستات- لوله های منی بر – بیضه- آلت دستگاه تناسلی زن : شامل تخمدان ها لوله های رحم , رحم مهبل و دستگاه تناسلی خارجی می باشد.در حول و حوش روز چهاردهم طبق عادت ماهیانه یک تخمک از یکی از تخمدانها پرتاب می شود و این تخمک وارد لوله های رحم می شود برای اینکه تخمک تبدیل به تخم گردد باید مرد و زن با هم نزدیکی کنند و اسپرم مرد از طریق انزال وارد رحم زن می شود اسپرم خود را به تخمک رسانده و با آن لقاح می کند و تخم بوجود می آید تخم در مخاط رحم جایگزین می شود و پس از گذشت 9 ماه تبدیل به جنین کامل می شود و به دنیا می آید. بشر برای تداوم حیات خود نیاز به تداوم نسل دارد همان چیزی که اصطلاحاً تناسل یا تولید مثل نامیده می شود.
روشهای جراحی جلوگیری از بارداری

بستن لوله ها یا عقیم سازی توسط جراحی پر طرفدارترین شکل پیشگیری از بارداری در میان زوجهای واقع در سنین باروری می باشد.در سال 1987 مطابق با اظهار انجمن داوطلبان بستن لوله به طریق جراحی نزدیک به 976000 عمل بستن لوله در ایالات متحده انجام شده که 66 درصد آنها روی زنان صورت گرفته است.

تا چندین سال اخیر ,بستن لوله در زنان به عنوان یک روش تنظیم خانواده توسط گروههای مختلف اجتماعی محکوم شده بود. برای مثال تا سال 1969 ,کالج آمریکائی متخصص زنان و زایمان توصیه می کرد که هر خانم 30 ساله پیش از بستن لوله ها,باید چهار بچه سالم داشته باشد. حتی امروزه محدودیتهای اعمال شده توسط دولت مرکزی باعث گردیده که نانی که تمکن مالی لازم ندارند از بستن لوله ها بی نصیب بمانند چرا که ممکن است بودجه سازمان ارائه دهنده این خدمات قطع شود. این محدودیتها علاوه بر نسلهای آینده در نظر نردانی که آنها را اعمال کرده و ترویج داده اند هم مسخره بنظر خواهند رسید.
بستن لوله ها در زنان

بیش از 5 میلیون زن در ایالات متحده و در خلال سالهای دهه 1970 تحت عمل جراحی بستن لوله ها قرار گرفتند . از لحاظ پزشکی , این عمل را در حین سزارین انجام می دهند.در زنانی که به صورت واژینال زایمان می کنند, اوایل دوره نفاس زمان دلخواهی برای بستن لوله هاست. لوله های فالوپ به طور مستقیم در زیر دیواره شکم قرار داشته و در دسترس هستند که البته این حالت به مدت چند روز پس از زایمان وجود دارد.

بنابراین انجام عمل جراحی ساده بوده و نیاز به بستری شدن دراز مدت ندارد .وجود تمامی این عوامل باعث می شود که انجام عمل را در این زمان کم خطر تر از هر زمان دیگر بدانیم.

بستن لوله ها بلافاصله پس از زایمان واژینال ,معایبی به دنبال دارد. از آنجا که مادر معمولاً چند زاست ,احتمالاً بدون دریافت بی حسی مناسب برای وارد شدن به حفره صفاق زایمان نموده است.به این دلایل بعضی تمایل دارند که 12 تا 24 ساعت صبر کنند. برای مثال در بیمارستان پارکلند به منظور کاهش دوره اقامت در بیمارستان ,بستن لوله ها در اوایل دوره نفاس در بخش جراحی مامائی و در صبح روز پس از زایمان صوت می گیرد. احتمال ایجاد خونریزی پس از زایمان در زنان چند زا بعد از 12 ساعت نخست پس از زایمان , به مقدار قابل توجهی کاهش می یابد.مسئله دیگر آنکه وضعیت نوزاد را می توان در چند ساعت پس از تولد بصورت دقیق تری تعیین نمود.
است بلکه به درمان به خوبی پاسخ میدهد.
تظاهرات بالینی
پس از یک دوره نهفته10تا90 روزه اما معمولا کمتر از6هفته سیفیلیس اولیه پدیدار می گرددودرخلال بارداری,ضایعه اولیه دستگاه تناسلی یا گاهی اوقات ضایعات اولیه ممکن است آنقدر کوچک باشند که دیده نشوند.مثلا شانکر سرویکس که بیشتر درزنان باردار دیده میشودبخاطر تلقیح باکتری در بافت شکننده سرویکس است.شانکر اولیه به صورت یک زخم نرم بدون دردبالبه های برجسته بافت گرانولاسیون درقاعده مشخص می گردد.شانکر از 2تا6 هفته پایدار مانده وسپس بطور خود به خود بهبود می یابداما اغلب غددلنفاوی اینگوینال بزرگ وغیرحساس ظاهر می شوند.تقریبا پس از 6 تا8هفته پس ازبهبودشانکر,سیفیلیس ثانویه معمولا به شکل راشهای جلدی با اشکال بسیارمختلف بروز می کند.حدود 15درصد اززنان دراین مرحله هنوز دارای شانکر می باشند.ضایعات سیفیلیس ثانویه در25درصداز بیماران خفیف بوده ومورد توجه قرار نمی گیرند.دربعضی موارد,ضایعات محدود به دستگاه تناسلی بوده وبه صورت نواحی برجسته ای تحت عنوان کوندیلوماتالاتا نامیده می شوند که گهگاه باعث ایجاد زخمهایی درناحیه فرج می گردند.سیفیلیس ثانویه ممکن است سبب ایجاد آلوپسی شود.در بسیاری از زنان سابقه ای اززخم منفرد یاراش جلدی وجود ندارد.گاه نخستین علامت اثبات بیماری بدنیا آوردن نوزاد مرده یا زنده ای است که به شدت سیفیلیس مادرزادی مبتلا است.
عفونت جنینی ونوزادی :درگذشته سیفیلیس علت قریب دوسوم موارد مرده زایی به شمار می آمد.امروزه سیفیلیس نقش کوچکتر اماثابت تری درمرگ جنین ایفا می نماید.همانگونه که درشکل 2-59نشان داده شده است,تعدادمبتلایان به عفونت مادر زادی به موازات وجود سیفیلیس اولیه وثانویه در زنان می باشد.دربسیاری از این مادران مراقبتهای پیش از تولدناکافی بوده وبنابراین عفونت درآنها تشخیص داده نمی شود.موارد بسیاری ازسیفیلیس مادرزادی راشرح داده اند که بدون تشخیص مانده اندزیرا فرصت پاسخ آنتی بادی تازمان زایمان درعفونت جدید مادر وجود نداشته است.


مقاله بررسی فلسفه حجاب

مقاله بررسی فلسفه حجاب در 11 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 10 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 11
مقاله بررسی فلسفه حجاب

فروشنده فایل

کد کاربری 6017

مقاله بررسی فلسفه حجاب در 11 صفحه ورد قابل ویرایش


فهرست مطالب

فلسفه حجاب............................................................................................................ 1

چرا اسلام حجاب را بر زنان واجب کرده است؟.................................................... 3

آثار بی حجابی......................................................................................................... 3

ریشه های بی حجابی.............................................................................................. 4

راه های مبارزه با بی حجابی و بد حجابی............................................................. 5

عذاب سخت زنان بی عفت...................................................................................... 7






فلسفه حجاب

بدون شک در عصر ما که بعضی نام آن را عصر برهنگی و آزادی جنسی گذارده اند و افراد غربزده، بی بند وباری زنان را جزئی از آزادی او می دانند، سخن از حجاب گفتن برای این دسته ناخوشایند و گاه افسانه ای است متعلق به زمانهای گذشته. ولی مفاسد بی حساب و مشکلات و گرفتاریهای روز افزون که از این آزادی های بی قید و شرط به وجود آمده، سبب شده که تدریجاً گوش شنوایی برای این سخن پیدا شود. مسأله این است که آیا زنان (با نهایت معذرت) باید برای بهر ه کشی از طریق سمع و بصر و لمس – جز آمیزش جنسی – در اختیار همة مردان باشند و یا باید این امور مخصوص همسرانشان گردد؟

اسلام می گوید کامیابیهای جنسی، اعم از آمیزش و لذت گیرهای سمعی و بصری و لمسی مخصوص به همسران است و غیر از آن گناه و مایة آلودگی و ناپاکی جامعه می باشد که جمله «ذلِکَ اَزوکی‌لَهم‏‏‏ْ» در آیه 30 سوره نور اشاره به آن است[1]. فلسفه حجاب امر مکتوم و پنهانی نیست زیرا:

1- برهنگی زنان که طبعاً پیامدهایی همچون آرایش و عشوه گری و امثال آن را به همراه دارد؛ مردان خصوصاً جوانان را در یک حال تحریک دائم قرار می‌دهد؛ تحریکی که سبب کوبیدن اعصاب آنها وایجاد هیجان های بیمار گونة عصبی و گاه سرچشمة امراض روانی می گردد. مخصوصاً توجه به این نکته که غریزة جنسی نیرومندترین و ریشه دارترین غریزة آدمی است و در طول تاریخ سرچشمة حوادث مرگبار و جنایات هولناکی شده تا آنجا که گفته اند: «هیچ حادثة مهمی را پیدا نمی کنید مگر اینکه پای زنی در آن در میان است.» آیا دامن زدن مستمر از طریق برهنگی به این غریزه و شعله ور ساختن آن بازی با آتش نیست؟ آیا این کار عاقلانه ای است؟

2- آمارهای قطعی و مستند نشان می‌دهد که با افزایش برهنگی در جهان، طلاق و از هم گسیختگی زندگی زناشویی در دنیا به طور مداوم بالا رفته است، زیرا در «بازار آزاد برهنگی» که عملاً زنان به صورت کالای مشترکی «لااقل در مرحله غیر آمیزش جنسی» در آمده اند قداست پیمان زناشویی مفهومی نمی تواند داشته باشد.

3- گسترش دامنة فحشاء و افزایش فرزندان نامشروع از دردناکترین پیامدهای بی حجابی است و دلائل آن مخصوصاً در جوامع غربی کاملاً نمایان است.

4- مسالة «ابتذال زن» و «سقوط شخصیت او» در این میان نیز حائز اهمیت فراوان است، هنگامی که جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد طبیعی است روز به روز تقاضای آرایش بیشتر و خودنمایی افزون تر از او دارد و هنگامی که زن را از طریق جاذبه جنسیتی وسیلة تبلیغ کالاها و دکور اطاقهای انتظار و عاملی برای جلب جهانگردان و سیاحان و مانند اینها قرار بدهد، در چنین جامعه ای شخصیت زن تا سر حد یک عروسک یا یک کالای بی ارزش سقوط می‌کند و ارزشهای والای انسانی او به کلی به دست فراموشی سپرده می شود و تنها افتخار او جوانی و زیبایی و خود نمایی اش می شود و به این ترتیب مبدل به وسیله ای خواهد شد برای اشباع هوسهای سرکش یک مشت آلودة فریبکار و انسان نماهای دیو صفت، در چنین جامعه ای چگونه یک زن می تواند با ویژگیهای اخلاقی اش، علم و آگاهی و دانایی اش جلوه کند و حایز مقام والایی گردد[2].
چرا اسلام حجاب را بر زنان واجب کرده است؟

زیرا حجاب بهتری حافظ و حصاری است که زن را از خطر بیگانه حفظ می‌کند و زن بی حجاب همچون میوة درختی است که شاخة از دیوار باغ به بیرون آویزان است و هر رهگذری به سوی آن دست دراز می‌کند یا مانند گلی است که هرکس به چیدن آن تمایل دارد[3].
عذاب سخت زنان بی عفت

امام علی (ع) فرمودند: «همراه حضرت زهرا (س) به حضور پیامبر (ص) رفتیم، دیدیم گریه شدید می‌کند. عرض کردم پدر و مادرم به فدایت چرا گریه می کنی؟»

فرمود: «ای علی ! در شب معراج زنانی را در عذابهای گوناگون دیدم از این رو گریه می کنم. از جمله فرمود:

1- زنی را دیدم که به مویش آویزان است و مغز سرش از شدت گرما می جوشد.

2- زنی را دیدم که با دو پایش آویزان شده است.

3- زنی را دیدم که با قیچی گوشت بدن خود را تکه تکه می کرد.

4- زنی را دیدم که گوشت بدن خود را می خورد.

5- زنی را دیدم که صورت و بدنش می سوخت و او روده های خود را می خورد.»

حضرت زهرا (س) عرض کرد: «ای حبیب و نور چشمم به من بگو عمل آن زنها در دنیا چه بود که اینگونه مجازات می شدند؟»

حضرت فرمود:

1- زنی که به مویش آویزان شده بود و مغز و سرش از شدت گرما می جوشید به خاطر آن بود که در دنیا موی سرش را از نامحرمان نمی پوشید.

2- زنی که به دو پایش آویزان شده بود به خاطر آن بود که در دنیا بدون اجازة شوهرش از خانه بیرون می رفت.


گزارش کاراموزی فلسفه tpm از تئوری تا اجرا

گزارش کاراموزی فلسفه tpm از تئوری تا اجرا در 92 صفحه ورد غیر قابل ویرایش
دسته بندی فنی و مهندسی
فرمت فایل doc
حجم فایل 6511 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 92
گزارش کاراموزی فلسفه tpm از تئوری تا اجرا

فروشنده فایل

کد کاربری 6017

گزارش کاراموزی فلسفه tpm از تئوری تا اجرا در 92 صفحه ورد غیر قابل ویرایش

فهرست

عنوان صفحه

1 مقدمه

1 سیستم نگهداری و تعمیرات

2 ماموریت سیستم نگهداری و تعمیرات جامع

5 اهمیت tpm

6 انواع روشهای نگهداری و تعمیرات

7 تاریخچه tpm

9 مراحل اجرای tpm در سازمان

11 ارکان اصلی tpm

21 tmpوگروهای کوچک کاری

36 شش ضایعه بزرگ tpm

53 هفت گام نت خودگردان در نظام tpm

62 استقار سیستم tpm در یک شرکت ژهپی(شرکت آیاسه)

بکار گیری سیستم ارتقا بهره وری در شرکت ایران کاوه 64

71 نکات کلیدی کاهش هزینه انبارقطعات یدکی

72 فعالیت های نگهداری و تعمیر بخش تولید

74 ارائه یک مدل ریاضی برای بهبود اثربخشی tpm

82 tpm و مدلهای تلفیقی آن

منابع 94

مقدمه

در عصر حاضر،بدون تردید یکی از بنان های اساسی در صنعت و تولید،تجهیزات و ماشین الات است و از طرفی برای افزایش بهره وری و کارایی تولید و دستیابی به استاندارد های جهانی و رقابت در بازار های داخلی و جهانی باید توجه خاصی به افزایش کارایی ماشین لات کاهش هزینه های تعمیراتی و توقف ماشین داشت و رسیدن به این امال بدون حضور نیروی انسانی کارا و اموزش دیده ممکن نخواهد بود.

نظام نگهداری و تعمیرات بهره ور

موفقیت صنایع در تولید و خدمات و افزایش کیفیت محصولات به علل گوناگونی بستگی دارد که داشتن یک نظام نگهداری و تعمیر مناسب که یکی از مباحث مهم هر صنعت است از جمله میباشد و این نوعی موضوعی است که میبایست از طریق مناسب ترین و عملی ترین شیوه ها،بدان دست یافت.


کتاب فلسفه (اشنایی با فلسفه اسلامی)

کتاب فلسفه(اشنایی با فلسفه اسلامی)
دسته بندی فلسفه و منطق
فرمت فایل zip
حجم فایل 2395 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 167
کتاب فلسفه (اشنایی با فلسفه اسلامی)

فروشنده فایل

کد کاربری 4766

کتاب فلسفه(اشنایی با فلسفه اسلامی)/ دوره پیش دانشگاهی/ رشته های علوم انسانی-علوم و معارف اسلامی/167 صفحه/با سلام و احترام از اینکه فروشگاه ما را برای خرید محصولات خود انتخاب کرده اید از شما سپاس گزاریم"با تشکر"


فلسفه پیشرفت گرایی

اندیشه پیشرفت و توسعه گرایی در قلمرو اقتصاد و اجتماع و سیاسی ریشه در تغییر اجتماعی، به ویژه در دگرگونی های سده نوزدهم دارد
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 28 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 21
فلسفه پیشرفت گرایی

فروشنده فایل

کد کاربری 1024

فلسفه پیشرفت گرایی

مقدمه
اندیشه پیشرفت و توسعه گرایی در قلمرو اقتصاد و اجتماع و سیاسی ریشه در تغییر اجتماعی، به ویژه در دگرگونی های سده نوزدهم دارد. دگرگونی های گسترده ژرفی که در زمینه علوم و فرهنگ، بویژه علوم اجتماعی، پیرایش و پرورش اندیشه و اندیشمندان اجتماعی و بنیانگذاری دانشی نو به نام جامعه شناسی را در باختر زمین شتاب بخشیدند و آینده نگریها و برنامه ریزی های اجتماعی - اقتصادی را بر اساس دستاوردهای دانش های اجتماعی و در پرتو شناخت جامعه و قوانین حاکم بر حرکات و تغیرات اجتماعی به اصطلاح در دستور کار ترقیخواهان و صالح اندیشان قرار دادند.
پیشرفت گرایی و آموزش و پرورش
پیشرفت گرایی جهان نگرایی ای است که بر این باور می رود که بهبود و اصطلاح شرایط انسان و جامعه هم ممکن است و هم مطلوب. بسیاری از پرورشکاران اولیه پیشرفت گرایی در جستجوی نوآوری های تربیتی ای بودند که موجب آزادی نیروهای کودک گردد. پیشرفت گرایان دیگر به عمل گرایی جان دیوئی منتسب بودند، اعتقاد داشتند که مدارس جزئی از قلمرو وسیع تر اصلاح نهادی و اجتماعی هستند.
پیشرفت گرایان، همچون روسو، آموزه ]دکرین[ دنائت آدمی را مردود انگاشتند، معتقد بودند که مردم ذاتاً نیکند. علاوه بر این پیشرفت گرایی در روحیه صلاح اجتماعی که بر جنبش پیشرفت گرایی قرن بیستم آمریکا حاکم بود ریشه داشت.
روسو در مقام، یکی از نخستین طغیانگران علیه آموزش و پرورش سنتی، مدعی بود که مؤثر ترین یادگیری هنگامی تحقق می یابد که از علایق و نیازهای کودک پیروی کند.
پتالوتستی بر آن بود که اموزش و پرورش طبیعی باید در محیطی آکنده از محبت و امنیت عاطفی صورت پذیرد. مضافاً آنکه تربیت باید از محیط مستقیم کودک آغاز شده، متضمن فعالیت های حواس او در ارتباط با اشیاء موجود در محیط باشد.
به منظور انجام بخشیدن به موضوع تربیتی پیشرفت گرا، انجمن بر اصول زیر صحه نهاد:
1) آموزش و پرورش پیشرو باید آزادی ای فراهم کند که حامی رشد و کمال طبیعی کودک از طریق فعالیت هایی باشد که ابتکار، خلاقیت، و ابزار وجود را در او پرورش می دهد.
2- آموزش باید تماماً به یاری رغبت خود طفل که از تماس با جهان واقعی برانگیخته می شود، هدایت شود.
3- معلم پیشرفتگرا باید یادگیری کودک را در مقام مدیر فعالیت های پژوهشی هدایت کند، نه به عنوان دستور دهنده.
4- موفقیت های دانش آموزان باید برحسب پیشرفتهای فکری، جسمانی، اخلاقی و اجتماعی اندازه گیری شود.
5- به منظور تأمین نیازهای کودک برای رشد و تکامل باید بین معلم، مدرسه و خانه و خانواده همکاری بیشتری معمول گردد.
6- مدرسه پیشرفتگرای حقیقی باید آزمایشگاهی برای فعالیت های نوجویانه باشد.
اهداف تعلیم و تربیت
دیویی و پراگماتیستها معتقد بوده که تعلیم و تربیت یک ضرورت زندگی است او خاطر نشان می ساخت که جامعه متمدن بدان سبب به حیاتش ادامه می دهد که تعلیم و تربیت با استفاده از ارتباط عادتها، فعالیت ها، افکار و احساسات از نسلی به نسل دیگر از مسن ترها به جوان تر ها منتقل می شود.
اساساً تعلیم و تربیت یک هنر است و معلمان هنگامی که آن را از روز مرگی و کسالت دور می سازند والاترین مفهوم این هنر را تبیین می کنند. فرایند تربیتی تنها زمانی متحقق می شود که فهمیدن ترویج یابد. در مقابل حرفه آموزی صرف کمک کردن به کودک برای اندیشیدن تعلیم و تربیت است. باید به تعلیم و تربیت نه به عنوان آمادگی برای زندگی، بلکه به عنوان خود زندگی نگاه شود.
دیویی در کتاب «آیین تربیتی من» این اعتقاد را که تعلیم و تربیت دو جنبه مبنایی دارد مطرح می کند: جنبه روان شناختی و جامعه شناختی. اهمیت هر یک کمتر از دیگری نیست چون امیال و توانایی های کودک فراهم کننده ماده و نقطه شروع همه تربیت هاست ضمن اینکه دانش مربی در مورد شرایط اجتماعی برای تفسیر توانایی های کودک ضروری است.
به نظر دیویی مقاصد باید:
1- از شرایط موجود ناشی شده باشد.
2- لااقل در آغاز آزمایشی بوده قابل انعطاف باشد.
3- مقصود باید همیشه به سوی آزادی فعالیت ها و یک مناسبت مورد نظر جهت داده شود.
دیویی می پنداشت این مردم (والدین- شاگردان و شهروندان) هستند که مقاصد تربیتی دارند نه فرایند تعلیم و تربیت به نظر او مقصد تعلیم و تربیت رشد است: «چون رشد ویژگی زندگی است، تعلیم و تربیت سراسر رشد است و هیچ غایتی ورای رشد ندارد.»
سیدنی هوک تأکید می کند که آموزش و پرورش برای رشد با آموزش و پرورش برای جامعه دموکراتیک همخوانی دارد.
ویلیام هرد کیلپاتریک، یکی از شاگردان و همکاران دیویی اصرار داشت که دغدغه فوق العاده هر فرد باید آن باشد که همه مردم بیشترین و بهترین امکان زندگی را داشته باشند.
آموزش و پرورش موظف به آموزش چگونه زندگی کردن به کودکان است.این امر در سه مرحله انجام می شود: 1- تدارک فرصت برای زندگی 2- آینده نگری برای یادگیری تجربه ها 3- تأمین شرایط برای رشد خصلت های مطلوب
روشهای تعلیم و تربیت
مربیان شیوه هایی را ترجیح می دهند که انعطاف پذیر شده، قابلیت استفاده به صورتهای مختلف را داشته باشد به همین منوال آنان ساختمان و وسایلی را برای مدرسه می پسندند که مفید باشد. مبلهای قابل جابه جایی، مبلهای هماهنگ با کودکان، دیوارهای تاشو و چاپ کتاب با حروف درشت، همه چیزهایی است که از کارهای دیویی در مدرسه تجربی او در شیکاگوسردرآورد. علاقه مندند به کودکان بیاموزند چگونه مشکلات را حل کنند، آنان می پندارند که موقعیت های زندگی واقعی، توان حل مشکل را در صحنه عمل تأیید می کند. (روش اکتشافی)
از برخی جنبه ها روش یادگیری همان قدر مهم است که محتوای آموخته شده آنان می پندارند که اگر کسی بداند چگونه باید به سراغ حل مشکل برود، پس آماده شده تا از عهده چیزهای دورتری که مدرسه شاید نتواند با آن سروکار داشته باشد براید چون مدرسه نمی داند شخص در آینده با کدام نوع از مشکلات زندگی مواجه شود. اما به نظر آنان مشکلاتی مانند آنچه که مربوط به ازدواج، خانواده، اوقات فراغت، و سوالات مربوط به صلح و جنگ است شاید معرفی یا پیش بینی شود. مدرسه باید به منظور آماده ساختن فرد برای فائق آمدن بر آن مشکلات به او کمک کند.
تعلیم و تربیت گسترده و کلی تر را تأیید می کنند و معتقدند اگر کسی دانش را به عناصر مجزا تقسیم کند آن را به هم پیوند ندهد، با خطر از دست رفتن دور نما مواجه می گردد.
این رویکرد مخالف تجزیه دانش به عناصر سازنده آن نیست، بلکه ما را با قرار دادن آنها در کل نوسازی شده که به انسان جهت و بینش جدید می دهد، ترغیب می کند. در تحصیل این کلیت جدید است که پراگماتیسم انسان گرا و جامع نگر می شود روش تجزیه اذعان دارد که نتیجه ثابت یا مطلق وجود ندارد، در نتیجه تعلیم و تربیت پراگماتیک حقیقتاً تعلیم و تربیت «کشف » است. یکی از رویکردهایی که توسط مربیان پراکماتیک همچون ویلیام هردکیلپاتریک پیشنهاد شده «رویکرد پروژه» برای یادگیری است.
هرچند شاید در میان صاحب نظران این مکتب اختلافاتی فردی در مورد جنبه های مشخص روش وجود داشته باشد، ولی همه آنها با این امر موافقند که شیوه مناسب تعلیم و تربیت، تجربی، انعطاف پذیر و نامحدود بوده، به سوی رشد قابلیت تفکر و مشارکت هوشمندانه فرد در زندگی اجتماعی جهت داده می شود.
برنامه آموزش درسی
به نظر جان دیویی دو موضوع مهم وجود دارد: موضوع منطقی و موضوع روانشناختی. اولی «انضباط» دومی «رغبت» را مورد تأکید قرار می دهد این اشتباه است که بین رغبت کودک و موضوع درسی ضروری شکاف مشاهده شود، چون موضوع درسی مناسب چیزی ثابت و آماده و خارج از رغبت کودک نیست.
اینان به یک برنامه درسی متنوع معتقدند. به عنوان نمونه از مطالعاتی در حرفه ها و بهداشت، و در عناوینی همچون خانواده و اقتصاد حمایت کرده اند.


فلسفه تعلیم و تربیت در جهان امروز

فلسفة تعلیم و تربیت درجایگاه یکی از فلسفه‌های مضاف، از دو زاویه قابل بررسی و مطالعه است 1 دیدگاه‌های فیلسوفان دربارة تعلیم و تربیت؛ 2 رشتة دانشگاهی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 18 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 20
فلسفه تعلیم و تربیت در جهان امروز

فروشنده فایل

کد کاربری 1024

فلسفه تعلیم و تربیت در جهان امروز

چکیده
فلسفة تعلیم و تربیت درجایگاه یکی از فلسفه‌های مضاف، از دو زاویه قابل بررسی و مطالعه است: 1. دیدگاه‌های فیلسوفان دربارة تعلیم و تربیت؛ 2. رشتة دانشگاهی. فلسفة تعلیم و تربیت از نگاه اول، تاریخی به قدمت اندیشه‌ورزی و نظریه پردازی فیلسوفان شرق و غرب عالم در باب تربیت دارد؛ اما از نگاه دوم حدود یک قرن از عمرش سپری می‌شود. از فلسفة تعلیم و تربیت، بسته به نوع دید و مبانی فلسفی متناسب با آن، مفاهیم و تعاریف گوناگونی ارائه شده است: استنتاج آرای تربیتی از مبانی فلسفی، کاربرد فلسفه در تعلیم و تربیت، نظریة عمومی تعلیم و تربیت، تحلیل و پردازش مفاهیم و گزاره‌های تربیتی و مانند آن. نگارندة این مقاله، فلسفة تعلیم و تربیت را تبیین و اثبات مبادی تصوری و تصدیقی تعلیم و تربیت تلقی می‌کند و در سه سطح پیش استنتاجی یا باز یافت، استنتاجی یا کشف، و فرا استنتاجی یا خلق به بررسی فلسفة تعلیم و تربیت می‌پردازد. طراحی و اجرای تدابیر و راهکارهایی در سه سطح بازیافت، کشف و خلق، از شرایط اساسی پی‌ریزی فلسفة تعلیم و تربیت اسلامی است.
رشتة فلسفة تعلیم و تربیت، تحولات و تطوراتی را پشت سر نهاده که در دو مرحله قابل تشخیص و بررسی است؛ مرحله رویکرد ایسم‌ها و مرحله رویکرد تحلیلی. فلسفة تعلیم و تربیت در حال حاضر در مرحلة پساتحلیلی و مشتمل بر رویکرد‌ها و دیدگاه‌های متنوعی در جهان غرب است. واژگان کلیدی: فلسفة تعلیم و تربیت، مفهوم فلسفة تعلیم وتربیت، تحولات فلسفة تعلیم و تربیت. مقدمه فلسفة تعلیم و تربیت (philosophy of education) به منزلة یکی از حوزه‌های معرفت بشری، از دو دیدگاه قابل مطالعه و بررسی است: 1. دیدگاه‌های فیلسوفان دربارة تعلیم وتربیت؛ 2. رشته دانشگاهی. فلسفة تعلیم و تربیت از دیدگاه اول، یک حوزة معرفتی دیرپا و کلاسیک است که تاریخی به قدمت تاریخ تأملات فیلسوفان در باب تعلیم و تربیت دارد. میان فیلسوفان غربی، افلاطون، نخستین فیلسوفی است که در کتاب معروف خویش، جمهوری (Republic) به این گونه تأملات پرداخته، دیدگاه تربیتی به نسبت جامعی را عرضه داشته‌ است. پس از افلاطون می‌توان از فیلسوفان دیگری همچون ارسطو، ابن‌سینا، خواجه نصیر طوسی، آگوستین، آکوئیناس، بیکن، دکارت، لاک، روسو و کانت نام برد که در این حوزه کار کرده‌اند. در باره فلسفة تعلیم و تربیت، به معنای تأملات و تفکرات فیلسوفان دربارة تعلیم و تربیت، سه نکته مهم قابل ذکر است: اولاً همة فیلسوفان، به معنای دقیق کلمه، تأملات تربیتی نداشته‌اند. به بیان روشن‌تر، برخی از آنان، آرا و اندیشه‌های تربیتی خود را آشکارا بیان کرده و برخی چنین نکرده‌اند. افلاطون، کانت و ابن سینا از فیلسوفانی هستند که در گروه اول جای می‌گیرند، و بکین و دکارت و صدرالدین شیرازی از فیلسوفانی که در گروه دوم قرار دارند. ثانیاً فلسفة تعلیم و تربیت، در گروه دوم، به صورت استنتاج مدلول‌های تربیتی از اندیشه‌های فلسفی در می‌آید. این صورت دوم از دیدگاه اول فلسفة تعلیم و تربیت را برخی از فیلسوفان تربیتی، با عناوینی چون "فلسفه و تعلیم و تربیت" (Smith , 1965 , P. 52)، "رویکرد مواضع فلسفی" (Chambliss , 1996 , P. 471) یا "رویکرد دلالت‌ها" (Ibid) معرفی کرده‌اند. فیلیپ اسمیت در فصل سوم از کتاب فلسفة آموزش و پرورش می‌نویسد: این نظریه که فلسفه و تعلیم و تربیت با یک‌دیگر ارتباط عمیقی دارند، به‌‌یقین‌ نظریة جدیدی نیست. ... از آن‌جا که فلسفه، به‌طور سنتی، چیستی واقعیت، معرفت و ارزش را بررسی کرده است، روابط آشکاری با تعلیم و تربیت دارد ... (Smith , Idib , P. 53). آنگاه به مسأله "استنتاج" (derivation) اشاره می‌کند: هنگامی که روابط بین فلسفه و تعلیم و تربیت مورد تأکید قرار می‌گیرد، برخی تصور می‌کنند که یک فلسفة تربیتی معین از یک فلسفة معین استنتاج می‌شود (Ibid). کامبلیس هم در این زمینه چنین اظهار نظر می‌کند: از دهة 1930 و در ادامه تا سال‌های 1940 و 1950، یک راه برای مرتبط ساختن فلسفه و تعلیم و تربیت این اندیشه بود که فلسفه، یک مبنا یا مطالعة اساسی است که فلسفة تعلیم و تربیت از آن استنتاج می‌شود ((Chambliss ,Ibid ,P. 471 ثالثاً فیلسوفانی که در گروه اول قرار دارند نیز به دو دسته تقسیم می‌شوند: دستة اول، فیلسوفانی هستند که تأملات تربیتی فلسفی داشته‌اند، و دستة دوم، فیلسوفانی که تأملات تربیتی غیرفلسفی داشته‌اند. افلاطون، آکوئیناس و کانت در دستة اول، ولاک، هگل و راسل دردستة دوم قرار دارند. رابین بارو (Barrow , 1994) در این زمینه سخن جالبی دارد: [برخی‌] فیلسوفان نیز به شیوه‌ای غیرفلسفی دربارة تعلیم و تربیت چیزهایی نوشته‌اند. "لاک، هگل و راسل از جمله فیلسوفان معروفی هستند که این‌گونه عمل کرده‌اند. کتاب لاک به نام اندیشه‌هایی در باب تعلیم و تربیت" (1963) صرفاً به مقداری اندک به آثار فلسفی‌اش مبتنی است. استنتاج‌های وی دربارة اولویت‌های تربیتی یک اشراف‌زادة زمین‌دار نمی‌تواند نتیجة منطقی نظریات معرفت‌شناختی و وجودشناختی‌اش باشد (P. 4451). فلسفة تعلیم و تربیت از دیدگاه دوم، یعنی رشتة دانشگاهی، حوزة معرفتی نوپایی است که حدود یک قرن از عمر آن سپری می‌شود. بسیاری از متخصصان و کارشناسان، سرآغاز ظهور و پیدایی این رشته را قرن بیستم و به‌طور مشخص، سال 1935، یعنی سال تأسیس انجمن جان دیویی (JDA) در امریکا می‌دانند. کامینسکی (1988) در این باره می‌نویسد: فلسفة تعلیم و تربیت، کاری مربوط به قرن بیستم است. انضمام فلسفه به پرسش‌های ناشی از عمل آموزش و پرورش مدرسه‌ای، موضوع جدیدی است. تاریخچة این رشته، فقط به اندازة سازمان‌های معاصرش قدمت دارد؛ حتی اگر برای این رشته، مقدور باشد که سودمندانه به آثار افلاطون و ارسطو استناد ورزد. مطالعة منظم فلسفة تعلیم و تربیت در ایلات متحده از سال 1935 آغاز شد (P.14). به هر روی، قرن بیستم، چه به لحاظ تأسیس و راه‌انداز‌ی رشتة فلسفة تعلیم و تربیت در سطوح کارشناسی ارشد و دکترا و در نتیجه، پرورش نیرو‌های متخصص در این قلمرو مستقل معرفتی، و چه به لحاظ انجام تحقیقات و مطالعات منظم و سازمان یافته در ارتباط با موضوعات و مسائل خاص این رشته، و چه به لحاظ تشکیل انجمن‌های حرفه‌ای فلسفة تعلیم و تریبت، از قبیل انجمن فلسفة تعلیم و تربیت امریکا (1941)، انجمن فلسفة تعلیم و تربیت بریتانیای کبیر (1965)، انجمن فلسفة تعلیم و تربیت استرالازیا (1970) و مانند آن، قرن پیدایی و ظهور رشتة فلسفة تعلیم و تربیت است. 1.مفهوم فلسفة تعلیم و تریبت پیش از تجزیه و تحلیل مفهوم فلسفة تعلیم و تربیت باید به این نکته توجه داشت مجموعة بحث‌هایی که در این مقاله مطرح می‌شوند، به قلمرو معرفتی دیگری مربوطند که به لحاظ طولی، فراتر از فلسفة تعلیم و تربیت است و بر آن احاطه و اشراف علمی دارد. "پرسش دربارة [مسائلی چون] ماهیت، محتوا و فایدة فلسفة تعلیم و تربیت، پرسشی نیست که درون فلسفة تعلیم و تربیت پدید آید، بلکه پرسشی است که دربارة فلسفة تعلیم و تربیت مطرح می‌شود؛ در نتیجه، این پرسش، مستلزم تفکر فلسفی دربارة فلسفة تعلیم و تربیت است، نه دربارة تعلیم و تربیت؛ به همین جهت، به متافلسفة تعلیم و تربیت، یعنی به فلسفة فلسفة تعلیم و تربیت مربوط می‌شود" (Ducasse , 1956 ,P 169). در باره مفهوم فلسفة تعلیم و تربیت، دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد که پرداختن به همة آن‌ها از حوصله این مقام خارج است . این‌جا برخی از مهم‌ترین آن‌ها را ارائه و در سرانجام دیدگاه خود را مطرح می‌کنیم. نیوسام (1956 , P. 162) دیدگاه‌های رایج در تعریف فلسفة تعلیم و تربیت را در سه طبقه به شرح ذیل طبقه بندی کرده است: 1. فلسفة تعلیم و تربیت به ‌صورت دیدگاه دربارة تعلیم و تربیت؛ 2. فلسفة تعلیم و تربیت به صورت کاربرد فلسفه در تعلیم و تربیت؛ 3. فلسفه به صورت نظریة عمومی تعلیم و تربیت. وی دیدگاه دوم را عمومی‌ترین دیدگاه می‌خواند و رویکرد استنتاج نکته‌های تربیتی از فلسفه‌های نظامدار را هم در همین دیدگاه تلقی می‌کند (Ibid). ویلیام فرانکنا (1956 ,P. 287) بعد از تقسیم بندی فعالیت‌های فلسفی در سه بخش فلسفة نظری (speculative philosophy)، فلسفة هنجاری (normative philosophy) و فلسفة تحلیلی ((analytical philosophy از سه نوع فلسفة تعلیم و تربیت نظری، هنجاری و تحلیلی سخن به میان می‌آورد. به اعتقاد وی: فلسفة تعلیم و تربیت نظری در جست‌وجوی فرضیه‌هایی دربارة انسان و جهان است که با فرایند تعلیم و تربیت ارتباط دارد. فلسفة تعلیم و تربیت هنجاری، اهداف لازم التحقق و اصول لازم الاتباع را در فرایند تربیت انسان‌ها مشخص و توصیه‌هایی را در باب وسایل دستیابی به این اهداف عرضه می‌کند. و فلسفة تعلیم و تربیت تحلیلی در پی ایضاح مفاهیم بسیار مهم است. از این سه، فلسفه‌های تربیتی نظری و هنجاری به فلسفة فرایند تعلیم و تربیت، و فلسفة تربیتی تحلیلی به فلسفة رشته تعلیم و تربیت تعلق دارد (Ibid , P.291). کینگسلی پرایس (1956 , PP . 126 - 127) بعد از تقیسم‌بندی فلسفة تعلیم و تربیت به چهار شاخة فرعی: تحلیل تعلیم و تربیت، متافیزیک تعلیم و تربیت، اخلاق تعلیم و تربیت، و معرفت شناسی تعلیم و تربیت، این تعریف را از فلسفة تعلیم و تربیت عرضه می‌دارد: بررسی تحلیلی تعلیم و تربیت، همراه با کوشش برای ارتباط دادن آن به شیوه‌ای خاص با متافیزیک، اخلاق و معرفت شناسی (P. 125). به اعتقاد وی، تحلیل تعلیم و تربیت یعنی "روشنگری واژه‌های مورد نیاز در تعلیم و تربیت" (Ibid). متافیزیک تعلیم و تربیت، یعنی "تبیین واقعیت‌هایی که به وسیلة تعلیم و تربیت بیان می‌شود" (P.126)، اخلاق تعلیم و تربیت، یعنی "توجیه و تصحیح توصیه‌های اخلاقی تعلیم و تربیت" (P.129)، و معرفت شناسی تعلیم و تربیت، یعنی "معرفی و تبیین معیارهای لازم برای کسب معرفت" (P.130). فیلیپ اسمیت (1965) در تبیین و تشریح مفهوم فلسفة تعلیم و تربیت از چهار گونه ترکیب سخن به میان می‌آورد: فلسفه و تعلیم و تربیت، فلسفه در تعلیم و تربیت، فلسفه برای تعلیم و تربیت، و فلسفة تعلیم و تربیت (P.52). فلسفه و تعلیم و تربیت، دربردارنده این مفهوم است که فلسفه به صورت دانشی که از ماهیت واقعیت، معرفت و ارزش سخن می‌گوید، با تعلیم و تربیت روابط آشکاری دارد. به دیگر سخن، می‌توان از مکاتب و نظام‌های فلسفی گوناگون، دیدگاه و طرح‌های تربیتی مختلفی را استنتاج کرد (P.53). فلسفه در تعلیم و تربیت یعنی کاربرد تفکر فلسفی یا فلسفیدن در تعلیم و تربیت (P.59). فلسفه برای تعلیم و تربیت، یعنی تلاش‌ برای تهیه طرح‌های ویژه‌ای جهت عمل و سیاست تربیتی و نیز تحلیل مسائل تربیتی (PP.61-62)؛ و سرانجام، فلسفه‌ تعلیم و تربیت عبارت است از تجزیة تعلیم و تربیت به مهم‌ترین ابعاد آن به صورت شالوده‌ای برای تدوین نظریة تربیتی (P.69). به اعتقاد ما می‌توان در یک نتیجه‌گیری کلی در سه سطح از مفهوم یا ماهیت فلسفة تعلیم و تربیت سخن گفت: "سطح پیش استنتاجی"، "سطح استنتاجی"، و "سطح پسااستنتاجی". این سه سطح در عرض یک‌دیگر نیستند؛ بلکه در طول یک‌دیگرند و به اصطلاح، به یک‌دیگر ترتب دارند. فلسفة تعلیم و تربیت در سطح پیش استنتاجی، چیزی جز بازیافت، گردآوری، تنظیم و تدوین دیدگاه‌هایی که فیلسوفان (اعم از متقدم و متأخر) در باب تعلیم و تربیت مطرح کرده‌اند نیست. فلسفة تعلیم و تربیت در این سطح، ملازمه‌ای با خلق و ابداع ندارد؛ جز در حدّ باز نمودی تازه و هنرمندانه از آنچه پیش‌تر آفریده شده است. فلسفة تعلیم و تربیت در این مرتبه، جوهره و هویتی تاریخی دارد و به ارائه مجدد و تنسیق و تألیف دوبارة دیدگاه‌های فیلسوفان محض ناظر است. فلسفة تعلیم و تربیت در سطح استنتاجی، کوشش فکری منظم، منطقی و قاعده‌مند فیلسوف تعلیم و تربیت برای کشف و استنتاج دیدگاه‌های تربیتی فیلسوفان محض درسه حوزة اهداف، برنامه‌ها و روش‌های تربیتی، از اندیشه‌های فلسفی آن‌ها در سه قلمرو معرفت شناسی، وجود شناسی و ارزش شناسی است، و سرانجام، فلسفة تعلیم و تربیت در سطح پسااستنتاجی، یعنی خلق و ابداع مبانی فلسفی نو و اندیشه‌ها و دیدگاه‌های تربیتی متناسب با آن. چنان‌که ملاحظه می‌‌شود، مفاهیم سه‌گانة پیش‌گفته از فلسفة تعلیم و تربیت، در سه سطح یا مرتبة فکری متفاوت، یعنی "بازیافت"، "کشف" و "خلق" قرار دارند. ناگفته پیدا است که برای دستیابی به فلسفة تربیتی اسلامی-ایرانی، بایسته است مطالعات و تحقیقات بنیادی و کاربردی دامنه‌داری در هر سه عرصة مذکور انجام شود. به‌طور خلاصه، فلسفة تعلیم وتربیت، به لحاظ معرفت‌شناختی، یکی از علوم فلسفی یا فلسفه‌های مضاف است که با روش عقلانی به تبیین و اثبات مبادی تصوری و تصدیقی تعلیم و تربیت می‌پردازد. مقصود ما از مبادی تصوری و تصدیقی تعلیم و تربیت، مفاهیم گزاره‌ها، استدلال‌ها و نظریه‌های تربیتی است. این‌جا ما مبادی تصوری و تصدیقی را از علم منطق اخذ کرده‌ایم؛ چنان‌که حاج ملاهادی سبزواری در منظومة منطق (1369: ص 9) می‌گوید: ثم‌المبادی خصةٌ شرکیة تصوریة و تصدیقیة. ضمناً در این تعریف، موضوع و روش پژوهش در فلسفة تعلیم و تربیت نیز مشخص شد. موضوع فلسفة تعلیم و تربیت، مبادی تصوری و تصدیقی تعلیم و تربیت، و روش تحقیق در این رشته، روش تعقلی است. 2. مروری بر تحولات رشتة فلسفة تعلیم و تربیت در قرن بیستم همان‌گونه که در صدر مقاله گفته شد، فلسفة تعلیم و تربیت به‌صورت رشتة علمی و دانشگاهی از اوایل قرن بیستم در دنیای غرب پایه‌گذاری شد. این رشته حدود صد سالی که از عمرش می‌گذرد، دو مرحلة مهم را پشت‌سر نهاده است و اکنون در مرحلة سوم قرار دارد. این مراحل عبارتند از: 1-2. مرحلة رویکرد ایسم‌ها استنتاج دیدگا‌های تربیتی از مکاتب فلسفی، سرآغاز فعالیت‌های علمی سازمان‌یافته در جهان غرب به منظور پایه‌گذاری رشتة فلسفة تعلیم وتربیت است. این مرحله با عناوینی چون "رویکرد ایسم‌ها" (Barrow , 1994, P. 4459)، "رویکرد مواضع فلسفی" (Chambliss , Ibid, P. 475)، "رویکرد دلالت‌ها (Ibid)، "رویکرد سنّتی" (Ibid) و مانند آن شناخته می‌شود. پیش فرض اساسی طرفداران این رویکرد آن بود که میان دیدگاه‌های بنیادین وجود‌شناختی،معرفت‌شناختی و ارزش‌شناختی هر مکتب با مواضع و دیدگاه‌های تربیتی مأخوذ و مستنتج از آن، رابطه‌ای منطقی و ضرور وجود دارد. این رویکرد از اوایل دهة 1930 آغاز شد و تا اواسط قرن بیستم به اوج خود رسید و هنوز هم در ادبیات این رشته مطرح است؛ اما به تدریج در مسیر پیشرفت این رویکرد، موانع و اشکالاتی پدید آمد. اگر به حقیقت چنین رابطه‌ای میان بنیان‌های فلسفی مکتب‌ها و اندیشه‌های تربیتی مأخوذ از آن‌ها وجود داشته باشد، باید اولاً دیدگاه‌های تربیتی یکدست و منسجمی از هر مکتب فلسفی استخراج شود، و ثانیاً با توجه به تفاوت‌های جدّی و انکارناپذیر میان مکتب‌های فلسفی ‌باید دیدگاه‌های تربیتی متفاوتی نیز از آن‌ها به‌دست ‌آید؛ درحالی که در هر دو مورد نقض‌هایی آشکار شد. در مورد اول، عدم همگرایی میان آرای تربیتی پیروان مکتب فلسفی و در مورد دوم، وجود همگرایی میان آرای تربیتی پیروان دو یا چند یک مکتب فلسفی، اتقان و استحکام اولیة رویکرد ایسم‌ها را متزلزل ساخت. 2-2. مرحلة رویکرد تحلیلی دهة 1960 شاهد ظهور انقلاب در رشتة فلسفة تعلیم و تربیت بود که به "رویکرد تحلیلی" شهرت دارد. این رویکرد، طی این دهه، فلسفة تعلیم وتربیت در دنیای انگلیسی زبان به ویژه، بریتانیای کبیر را تحت نفوذ خود درآورد. رویکرد تحلیلی، انقلاب ضد رویکرد ایسم‌ها و از چهار جهت با آن متفاوت است. اولاً فلسفة تعلیم و تربیت را به پیروی از ویتگنشتاین متقدم، روش یا یک فعالیت می‌داند، نه رشته؛ ثانیاً از نظریه پردازی‌های فلسفی در دو عرصة نظری (speculative) و هنجاری (normantive) گریزان است و در عوض، تحلیل مفهوم‌ها، گزاره‌ها، استدلال‌ها و نظریه‌های تربیتی و نیز تحلیل و نقادی پیش‌فرض‌های فلسفی زیرساختی آن‌ها را وجة همت خود قرار می‌دهد؛ ثالثاً فلسفة تعلیم و تربیت را فعالیت درجه ‌دوم می‌داند، نه درجة اول؛ و رابعاً نقطة آغاز کار خود را اعمال و فرایند‌های واقعی تربیتی قرار می‌دهد، نه نظریه پردازی تربیتی
یکی از نکات قابل ذکر در باره رویکرد تحلیلی آن است که رویکرد مذکور، طیف واحد و یکپارچه‌ای نیست؛ بلکه دیدگاه‌های گوناگونی را دربر می‌گیرد. این وضعیت در رشتة فلسفه تعلیم و تربیت، حالت بالتبع و بالعرض دارد، نه بالاصاله و بالذات؛ به این معنا که اصل وجود تنوع و تفرّق مربوط به رشتة مادر یعنی فلسفه است و این فلسفه تحلیلی غرب است که شاخه‌ها و شعبه‌‌هایی دارد. به‌طور مشخص، در فلسفة تحلیلی، سه شاخه مطرح است: اتمیسم منطقی، به نمایندگی راسل، وایتهد و ویتگنشتاین متقدم؛ پوزیتیویسم منطقی، به نمایندگی شلیک، کارناپ و آیر؛ و فلسفة زبان عادی، به نمایندگی ویتگنشتاین متأخر و رایل (ر. ک: پاپکین و استرول، مجتبوی، 1380: ص 396- 419)؛ اما در فلسفة تعلیم و تربیت تا آن‌جا که نگارنده تحقیق کرده، به‌طور عمده همان دو رویکرد پوزیتیویسم منطقی و فلسفة زبانی رواج دارد. گاه در منابع درسی این رشته، از دو رویکرد نامبرده با عناوین صورت گرایی (formalism) و زبان‌گرایی (linguism) (Park, 1970, P. 337) نام برده شده است.


دانلود تحقیق در مورد فلسفه و مسیحیت

اختلاف نظرها دربارة فلسفه و مسیحیّت و اینکه آیا واقعاً بتوان به معنای اصیل کلمه ،‌از یک فلسفة محض مسیحی صحبت به میان آورد
دسته بندی فلسفه و منطق
فرمت فایل doc
حجم فایل 11 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 12
دانلود تحقیق در مورد فلسفه و مسیحیت

فروشنده فایل

کد کاربری 1024

تحقیق در مورد فلسفه و مسیحیت


اختلاف نظرها دربارة فلسفه و مسیحیّت و اینکه آیا واقعاً بتوان به معنای اصیل کلمه ،‌از یک فلسفة محض مسیحی صحبت به میان آورد ، البته وجود دارد ولی به هر طریق ، جواب اصلی تابع موضع خاّصی است که شخص ، اتخاد می‌کند . از لحاظ تاریخی ،‌فلسفه از ذات مسیحیت نجوشیده است . بلکه به سبب تقابل آن با افکار غیر مسیحی ، خاصه در جّو فرهنگ یونانی و رومی و بیشتر به منظور حفظ وحدت کلام و تمرکز در کلیسای مرکزی به وجود آمده و یا بر عکس ،‌به همین سبب طرد و کنار گذاشته شده و احتمالاً اختلاف میان متکلمان بزرگ هم به همین دلیل بوده است . در نتیجه ،‌معقولتر به نظر می‌رسد که در نزد مسّیحیان ، بیشتر باید از کلام مسیحی صحبت به میان آورده شود نه واقعاً از فلسفه محض مسیحی . از طرف دیگر ،‌البته می‌توان گفت که در هر صورت نحوه برخورد مسیّحیان با فلسفه‌ةای سنت یونانی ، خاص خود آنها بوده است و آنها به فراخور نیازهای فرهنگی زمانه ـ مثلاً ـ در ابتدا فقط سنّت‌های افلاطونی و افلوطینی توجّه داشته‌اند و فلسفة ارسطویی ـ خاصّه طبّیعیات ارسطو ـ را کاملاً در جهت تزلزل ایمان خود می‌دانسته‌اند و آنگاه قرنها طول کشیده تا از اواخر قرن دوازدهم میلادی به بعد و بالاخره در قرن سیزدهم میلادی ، با آشنایی با فلسفه‌‌های اسلامی ـ خاصّه سنّت ابن سینا ـ به فلسفة مشاء گرایش واقعی پیدا کنند ؛ تا اینکه طوماس قادر شد نهایتاً اعتقادات مسیحی را بر اساس فلسفة مشاء بصورت کلام عقلی و به نحو برهانی بیان کند . شاید بعنوان یک جمع‌بندی کلّی به توان گفت که اصلاً میان فلسفه و دین بدون اینکه تباین و تضادی باشد نوعی رابطة عموم و خصوص من وجه وجود دارد و احتمالاً به توان همین رابطه را بعینه ، میان وحی و عقل نیز بدست آورد .


دانلود تحقیق در مورد فلسفه اشراق

علم در حوزه های سنتی ایران مقوله متنوع و گسترده ای است سده های نخستین اسلامی مصروف کنکاش، مجادلات و پایه گذاری های کلان علمی شد
دسته بندی فلسفه و منطق
فرمت فایل doc
حجم فایل 57 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 50
دانلود تحقیق در مورد فلسفه اشراق

فروشنده فایل

کد کاربری 1024

تحقیق در مورد فلسفه اشراق


مقدمه
علم در حوزه های سنتی ایران مقوله متنوع و گسترده ای است. سده های نخستین اسلامی مصروف کنکاش، مجادلات و پایه گذاری های کلان علمی شد. حوزه های آموزشی عموما چند منظوره با پرورش علمای جامع الاطراف و مسلط بر اکثر بخش های علمی پایه های ستبر علمی ایران را بنا نهادند.
توجه شدید به علوم عقلی و نقلی از اختصاصات ایران علمی قرون نخستین بود و دست‌اندازی به حوزه های معتبر بیرونی چون یونان و اسکندریه و البته ایران پیش از اسلام و ترجمه و تالیف متون از زبانهای مختلف دوره ای مدرن و کاملا علمی را در تاریخ ایران بنا نهاد.
شیخ شهاب الدین سهروردی یکی از علما و حکما و بزرگ فلسفی ایران است که با آگاهی و مطالعه در شاخه های متفاوت فکری و بدست آوردن درک صحیح از آنها توانست جنبش خاص فکری خود را با نام فلسفه اشراقی بنیان نهد. فلسفه ای که با بهره گیری از نقاط قوت دیگر ایده های فکری گونه ای التقاطی از علم آسمانی و زمینی را به انسان آن روزگار ارائه کرد.
این مقاله به مسئله علم و کیفیت آن و تعریف عالم از دیدگاه شیخ اشراق پرداخته است. پیش از ورود به بخش اصلی مقاله معرفی مختصری از شیخ اشراق و آثار او و نیز مسئله علم در حوزه های آموزشی گذشته می آید و پس از متن مقاله که همراه با مسائل چندی که پیوسته با مبحث اصلی اند می آید به طور مختصر به علومی که در آثار شیخ اشراق به آنها استناد شده پرداخته می شود و در پایان طی بحث کوتاهی به مسئله تاویل پذیری آثار عرفانی شیخ اشراق که البته مسئله تازه و در حقیقت شاخه ای از علم مدرن در خوانش متون است پرداخته می شود
علم اشراقی:
معرفی:
شیخ شهاب الدین ابوالفتوح یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی معروف به شیخ اشراق بنیانگذار رسمی دومین نظام فلسفه اسلامی با نام حکمه الاشراق است. وی در سال 549 در دهکده سهرورد زنجان به دنیا آمد. در مراغه نزد مجد الدین جیلی حکمت و اصول و فقه را آموخت. در اصفهان نزد ظهیر الدین قاری منطق را فرا گرفت. و در ضمن مطالعه فلسفه ابن سینا اندیشه های نوین خود را در باب علم و فلسفه پایه‌ریزی کرد.
پس از پایان تحصیلات رسمی چنانکه رسم روانهای نا آرام و پویا است روی به سلوک جسمی و روحی آورد تا اینکه در حلب ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی شیفته شیخ شد و بنابر درخواست او شیخ اشراق در حلب اقامت گردید.
ذکاوت شیخ اشراق و علم آسمانی او که ظاهرا دلیل برتری او در مناظرات چندی شد که بین او و علمای حلب برگزار شد بر این علما گران آمد و البته برای شیخ نیز گران تر تمام شد.
فرا روی های دیدگاه دینی شیخ که حاصل کشف فضاهای جدیدتر عقلانی به یاری ارتباط دو سویه با مکاشفات ربانی بود. در زمانه شیخ آنقدر سنگین و نابخشودنی بود که شیوخ و فقهای حلب فتوای قتل او را اگر نه از ملک ظاهر از صلاح الدین ایوبی بگیرند. در نتیجه شیخ اشراق در سال 587 به شکلی نامعلوم به سرنوشت شوریدگانی چون عین القضات و حلاج دچار شد.
مقام او چنان بالا بود که فخر رازی که در اصفهان از همدرسان او و از اشعریون و مخالفان سرسخت فلسفه بود پس از مرگ شیخ اشراق تلویحات او را می بوسد و از دیده اشک می ریزد.
ایشان علی رغم جوانی و کوتاهی عمر حدود 50 کتاب به زبانهای عربی و فارسی نوشته اند که بسیاری از آن کتابها موجود است. علاوه بر نثر روان و زیبا و گاهاً شاعرانه وی با ارائه تعریف های جدید و طرح معادلات و مجادلات علمی نو، پویایی اندیشه را تا سالها بعد تضمین کرد تا متاله بزرگ ملاصدرای شیراز در تکوین و تدوین کاملتر اصول فکری، بر پایه های بر نهاده او بایستد.


تحقیق مُثُل افلاطون

برای فلسفه، روزگار درخشانی بود آنگاه که همانند سیمرغ همه مناطق علوم را زیر پر داشت و پرچمدار همه پیشرفت های عقلی وعلمی به شمار می رفت
دسته بندی فلسفه و منطق
فرمت فایل doc
حجم فایل 15 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 15
تحقیق مُثُل افلاطون

فروشنده فایل

کد کاربری 1024

تحقیق مُثُل افلاطون

مقدمه:
برای فلسفه، روزگار درخشانی بود آنگاه که همانند سیمرغ همه مناطق علوم را زیر پر داشت و پرچمدار همه پیشرفت های عقلی وعلمی به شمار می رفت. در این دوران چه مردان توانمندی چون سقراط درباره فلسفه و حقیقت و حکمت جانسپاری می کردند. در آن روزگار فلسفه همواره خود را به خطر می افکند تا در پرتو رنگارنگ خود، تمام عرصه ها را گرمی و روشنی بخشد.
اما در عصر ما چنین نیست چرا فرزند او یعنی علوم دارایی او را میان خود تقسیم کرده اند و خود او را با ناسپاسی و خشونتی جانفرساتر از بادهای سخت زمستانی از در بیرون رانده اند، همچنانکه فرزندان لیرشاه با او کردند (ویل دورانت، لذات فلسفه، مترجم عباس زریاب ).
درواقع مملکت فلسفه دچار فروپاسی و تجزیه گردید که نتیجه آن ایجاد ملوک طوایفی، و منطقه های جدا از هم می باشد.
چرا این اتفاق افتاد؟ شاید هم علت عزلت گزینی فلسفه این باشد که دیگر آن روح خطرجویی و ماجراجویی سفر به دنیاهای ناشناس را از دست داده و مانند بانوی حصاری در کاخی بلند و دور از هیاهوی زندگی و در پس کوههای مابعداطبیعه در حصاری نشسته و از زندگی این جهان دوری را برگزیده است.
اما با تجزیه و فروپاشی مملکت فلسفه چه بر سر علوم آمد؟ تغییرات عمیق و شگرفی در علوم پدید آمد براساس رویکرد« تجزیه گرایی» یک بینش مکانیستی حاکم شد که دراین رویکرد کلیه امور و پدیده های جهان بعنوان دستگاهی ماشینی نگریسته می شد که برای درک کل دستگاه می بایست کلیه اجزاء و عناصر آن جداجدا مورد مطالعه قرار گیرد. بنابراین بر اساس مکتب تجزیه گرایی، تقسیم هر امر یا پدیده به اجزاء مختلف و بررسی جداگانه این اجزاء و عناصر را تنها شیوه مطلوب علمی در رابطه با درک و شناخت همه امور موجود می پنداشت سهولت کاربرد این روش چه بسا نوعی ساده انگاری را ترویج می نمود.
بر همین اساس رویکردهای استقرایی، وجزنگری حاکم می شد و نتیجه تجزیه گرایی و ساده انگاری، هرج و مرج و آشفتگی بود، گویی زندگی مانندشن های بهم فشرده است که خرد می شود نتیجه دیگر این است که فرهنگ عصر ما سطحی شده است زیرا به لحاظ ماشین توانگر و به لحاظ غایات و مقاصد فقیر می باشد گویی جهان درحالت درهم و برهم و قطعه قطعه شدن است و همه چیز با شتاب و تغییر از نوع هراکلیتوسی است ولی ما در میان امواج هیج لنگرگاه و استقرار پارمیندسی را نمی یابیم.
بی گمان ابزارهای تجسس جزءنگری علوم نتوانسته آن وحدت از دست رفته را احیاء نماید و عکس العمل های آشفته و جدا از هم علوم جایگزین خوبی برای راهبری آگاهانه محسوب نمی شود.
تنها راه نجات جهان امروز رهایی از قید وبند آشفتگی، کثرت و جزء نگری و در نظر آوردن کل می باشد. همه اجزاء می بایست در پرتو کل نگریسته شوند و نگرش فلسفی یعنی دورنمای کل و نظم موزون بین کلیات، غایات و محسوسات می بایست به معرکه های زندگی کشیده شود.
در بُعد مدیریت نیز همه تحولات کسب و کار از قبیل جهانی سازی، انتقال جامعه صنعتی به اطلاعاتی، تحول اقتصاد ملی به اقتصاد جهانی، تمرکززدایی و ...... لازم است تا در دورنمای کل نگریسته شود.
تحلیل مقابله ای جهان مُثُل افلاطون و رویکرد استراتژیک
برای شناخت جوهره استراتژی لازم است تا آن در پرتو دورنمایی بزرگتر مورد بررسی قرار گیرد. برهمین اساس در راستای مطالعه تطبیقی نگرش فلسفی و رویکرد استراتژیک یکی از مفاهیم مهم در نگرش فلسفی نظریه مثل افلاطون است که مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد.
افلاطون برای تشریح مفاهیم کلی، جهانشمول و لایتغیر که از ثبات پارمیندسی برخوردار است از اصطلاح مثل(Idea ) یا صور(From ) بهره می جوید.
« مقصود او از مُثُل عبارت است از قانون یا قوانینی که غایات مطلوبی دارند و کلی هستند و همچنین در پشت سر حوادث ظاهری و اشیاء جزیی قرار دارند که حواس قادر به درک آنها نیست( ویل دورانت تاریخ فلسفه مترجم: عباس رزیاب، علمی و فرهگی 1379). جهان مُثُل افلاطون مبین کلیات قوانین و غایات جهان اشیاء و جهان محسوس است، حقیقی تر و جاویدان تر از جهان متغیر اشیاء محسوس و پدیدار می باشد. برای مثال می توان گفت که اگر به ساختمانی توجه شود حواس فقط توده ای از آهن، بتن، آجر و ....... را می بیند. در حالی که یک ذهن بصیر( فلسفی – استراتژیک) نظم نادیدنی آن ساختمان را خواهد دید. آن ساختمان از نظر اشیاء جزئی مانند بتون، آجر و..... تغییرپذیر و نابودشدنی است ولی آن نظم نادیدنی و قوانین و غایات پشت سراین ساختمان از ثبات ابدی و ازلی برخوردار است.
از نظر افلاطون دنیا بدون مُثُل( قوانین، کلیات و غایات) مانند توده ای از محسوسات نامنظم و بی معنی خواهد بود، زیر اشیاء و جزئیات وقتی معنی می یابند که تحت کلیات در آیند و اهداف و اغراض آنها کشف شود.
افلاطون عالی ترین شکل تربیت را که ویژه شهریار فیلسوف است همین جستجوی مثل ،کشف صور کلیه و استنتاج اهداف و اغراض جهان محسوس میداند.