دسته بندی | هنر و گرافیک |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 12 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 14 |
نخستین زبانی که کمدی الهی بدان ترجمه شده است اسپانیایی بوده است. از زمان دانته به بعد علاوه بر محققین و دانشمندان که به تفسیر این کتاب پرداختند و علاوه بردانته شناسان که مأموریت یافتند هفتهای یک بار کمدی الهی را در کلیساها و مراکز عمومیو میدانها برای مردم معنی کنند نقاشان و مجسمهسازان بزرگی نظیر«بوتیچلی» نقاش بزرگ قرن 15 مقارن با دوران رنسانس و «ویلیام بلیک» شاعر و هنرمند بزرگ انگلیسی قرن 18 و نقاشانی چون «دلاکروا» و نقاش و حجار بزرگ قرن 19 فرانسه «گوستاودوره» نیز بی کار ننشسته و آثار بسیار زیادی دربارة کمدی الهی خلق کردند حتی در کلیسای جلفای اصفهان هم تابلویی از دوزخ است که به احتمال زیاد از دوزخ دانته الهام گرفته شده است.
تقریباً تمام محققین عالم ادب مغرب زمین دانته را یکی از سه شاعری شمردهاند که اعظم شعرای جهان لقب دارند. این سه تن عبارتند از: «همر، دانته و شکسپیر» و بیست سال پیش که مراسم هزارة فردوسی در جهان برپاشد حضار اظهار عقیده کردند که فردوسی نیز یکی از آن جمع است تا این چهار شاعر ارکان اربعه ادب جهان باشند.
از نظر غربیان مقام دانته چنان بلند است که غالباً پایان دوران قرون وسطی را از زمانی میدانند که کمدی الهی این شاعر نوشته شده است و این دوره را دوران فروغ رنسانس میدانند.
همچنین نظریات جالبی در مورد کمدی الهی از جانب بزرگان ادب جهان وجود دارد که از جمله آن میتوان به نظر « شاتوبریان» نویسنده بزرگ فرانسوی اشاره کرد که میگوید: « از این توده در آمیخته و فشرده استعارات و تمثیلات قرون وسطائی که با مقیاس ذوق امروزی ما به نظر ثقیل و غیر قابل هضم میآید قاعدتاَ باید اثری خسته کننده و ملالانگیز پدید آید ولی از همین مجموع با دست دانته یکی از بزرگترین شاهکارهای ادبیات جهان پدید آمده است.»
و یا « ادگارکنیه» فیلسوف و مورخ معروف فرانسوی میگوید:
« کمدی الهی اودیسه جهان مسیحیت است. سفر نوع انسان است به دیار ابدیت و راهی است که از آدمیشروع میشود و به خداوند پایان مییابد.»
دانته آلیگیری در ماه مه سال 1265 در شهر فلورانس به دنیا آمد، دوران کودکی خود را در محیط بسیار آشفته که حاصل جنگهای داخلی بین دو گروه « گوئلفی» ( طرفدار پاپ آزادی ایتالیا از نفوذ آلمان بودند که خاندان دانته هم از این گروه بودند) و « گیبلینی» ( طرفدار امپراطوری مقدس رم و ژرمن بود، ) گذراند.
از تحصیلات اولیه او اطلاعات چندانی در دست نیست. ظاهراَ وی در دانشگاه « بولوینا» که در آن عصر شهرت خاص داشت و نیز در دارالتعلیم فرقه مذهبی « برادران کهتر» ( برادران روحانی فقیر) در شهر سانتا کروچه تحصیل کرد وی قسمت عمدة رشد فکری و فلسفی خود را مرهون دانشمند بزرگی بنام « برونتولاتینی» بود.
در دوران کودکی عاشق دختری به نام « بئاتریس» شد و همین دختر راهنمای سفر دانته به بهشت بود ده سال بعد وی نخستین نغمههای عاشقانه خود را به خاطر این دختر سرود. ولی این عشق تا آخر به صورت افلاطونی باقی ماند. زیرا بئاتریس با مردی دیگر ازدواج کرد و اندکی بعد در سال 1290 در 24 سالگی مرد. این مرگ نابهنگام روح دانته را تکان داد و او را که هنوز شاعری تازه کار بود چنان آماده شاعری کرد که عاقبت بصورت یکی از بزرگترین شاعران تاریخ جهانش درآورد.
در سال 1293 وی شاعر مشهوری شده بود و یکی از رهبران مکتب ادبی به نام « سبک ملایم نو» به شمار میرفت این سبک شبیه سبک رمانیتک قرن نوزدهم طرفدار بیان احساسات و عواطف قبلی بود.
دانته در سن سیسالگی به فعالیتهای سیاسی پرداخت و به علت مخالفتهایی که با پاپ انجام داده بود تبعید و از فلورانس رانده شد و به شهرهای مختلفی سفر کرد ولی آخرین منزل این سفر غربت 20 ساله شهر « راونا» بود و دانته در همین شهر تا سال 1321 اقامت کرد و سرانجام در همین سال در سن 56 سالگی دار فانی را وداع گفت.
به جزء کمدی الهی که اثر برجسته دانته است و در صفحات بعدی درباره آن توضیح داده خواهد شد وی چندین اثر منظوم و منثور دیگر دارد که بعضی از آنها به لاتین و بعضی دیگر به ایتالیایی نوشته شده که اسامیآنها بدین قرار است:
زندگانی نو، ضیافت، سلطنت، آهنگها
کمدی الهی که از بزرگترین آثار دانته و شاهکارهای ایتالیا محصول غربت بیست ساله و دربدری دانته است، خود دانته این کتاب را فقط کمدی نامیده و لقب الهی در حدود سه قرن بعد یعنی در قرن شانزدهم میلادی به آن اضافه شده است. اطلاق کلمة کمدی بدان معنی که ما امروزه از آن استفاده میکنیم نیست خود دانته توضیح میدهد : « کمدی یعنی اثری با سبک عامیانه، زیرا کمدی ماجرایی است که بد شروع میشود و به حسن عاقبت پایان مییابد.»
این مجموعه بطور کلی شامل صد سرود است به طوریکه قسمتهای سه گانه آن یعنی دوزخ و بهشت به سی وسه سرود تقسیم میشود به اضافة سرود اول دوزخ که در حقیقت مقدمهای بر تمام « کمدی الهی» به شمار میرود. هر سرود به بندهای سه مصراعی تقسیم شده و به صورت متفاوت از صدوده تا صدو شصت مصراع را شامل میشود.
دوزخ و بهشت و برزخ هر کدام شامل ده طبهاند که عبارتند از: طبقات نه گانه جهنم ( با ضافه طبقه مقدماتی آن)، طبقات هفتگانه برزخ ( با ضمانه جزیره برزخ، و طبقه مقدماتی و بهشت زمینی) و طبقات نه گانه بهشت ( باضافه عرض اعلی). بنابراین دانته بطور کلی 30 طبقه را از اول تا به آخر سفر خود طی میکند.
اصولاَ در سراسر این کتاب دورقم 3 و 10 که اولیمظهر « تثلیث» مسیحی و دومیمظهر « واحد» مقیاس یعنی وحدت است اهمیت خاص دارد« کتاب به 3 جلد تقسیم شده و هر جلد 33 سرود دارد و هر سرود به صورت بندهای سه بیتی تدوین شده است و از آنجا که بئاتریس یعنی مظهر عشق پا به میدان میگذارد تا به آخر کتاب 33 سرود فاصله است و سفر آن جهانی دانته در عرض ده روز صورت میگیرد.
سراسر این مجموعه شرح سفری است که از راهی دراز و پر از موانع و مشکلات وادی گناه شروع میشود که در آخر به سرمنزل رستگاری معنوی میرسد و در حقیقت جهاد با نفس است.
در کمدی الهی مسافر خطاکار ( انسان) این سفر را نخست به راهنمایی عقل(ویرژیل) و بعد به راهنمایی عشق( بئاتریس) انجام میدهد. نخستین شرط این سفر اقرار به گناه و توجه به زشتی خطاست در این مرحله که دوزخ کمدی الهی است مسافر از وادی گناه میگذرد و به خطای خود پیمیبرد مرحله دوم ، مرحله پشیمانی است و توبه و فراموشی گناه و این قسمت برزخ است مرحله سوم، راه سربالایی و سخت ولی خوش سرانجام که رستگاری است و راهنمای بزرگی به نام عشق دارد که این مرحله بهشت است.
قسمت اول سفر دانته در زیر زمین یعنی در ظلمات است که مربوط به دوزخ میباشد. دوزخ دانته در زیر قشر زمین است و به نقطة مرکزی کره خاک پایان مییابد که محل شیطان است.
خصوصیت دوزخ دانته در این است که در دوزخ او ناامیدی و محرومیت ابدی وجود دارد و تمام گناهان و گناهکاران روی بدین دوزخ دارند و هر چقدر گناهانشان بیشتر باشد در قسمت پایینتری قرار میگیردند و در آخر هم نوبت به یهودا میرسد که در کام شیطان است.
گناهکاران برحسب انواع مختلف گناهانی که انجام داده اند بدست انواع کیفرها سپرده شدهاند که سختترین آنها از نظر دانته سرمای ابدی ظلمات مطلق است بدین ترتیب ازلحاظ طبقهبندی کلی دوزخ دانته با دوزخ ما مسلمانان تفاوت چندانی ندارد ، فقط دوزخ دانته 9 طبقه است ولی دوزخ ما 7 طبقه دارد اما از نظر عذابها و کیفرها تفاوت بارزی مشاهده میشود بطوریکه در جهنم ما سخترین وسیله عذاب آتش است ولی در دوزخ دانته آتش جزو سختترین عذابها نیست.
دسته بندی | جزوه های درسی |
فرمت فایل | |
حجم فایل | 2386 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 103 |
آموزش نرم افزار msp
دسته بندی | هنر و گرافیک |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 49 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 79 |
دریافتن اینکه یک شوخی خنده دار است یا نیست کار ساده ایست. یا به آن میخندید یا نمیخندید. این یک واکنشی آنی ست. شوخی ها میتوانند چیزهای زیادی را دربارة آدمهایی که آنها را تعریف میکنند و همین طور آدمهایی که به آنها میخندند آشکار کنند. به نظر فروید شوخی مثل رویاست. زیرا بیانگر عناصر نادلپذیری است که معمولآً از ورودشان به خود آگاهی آدمها دوری میکند. به ندرت پیش میآید که یک بازیگر کمدی از سد لودگی گذر کند و به دلیل احساسی که در شوخی اش نهفته است شناخته شود. میتوان شخصیت دلقک در نمایشنامه شاه لیر را مثال زد که حقیقت را در قالب شوخی به زبان میآورد. هیچ کسی کمدینها را جدی نمیگیرد. در موارد نادری که کمدینها نقشی با احساس وجدی را ایفا میکنند اغلب بسیار خوب ظاهر میشوند، چون مهارت و حس زمان بندی آنها چنان خوب است که حتی در یک درام هم بخوبی یک اثر کمدی نتیجه میدهد. مثل جری لوئیس در فیلم سلطان کمدی (مارتین اسکورسیزی) ایده های یک شوخی بیش از آنکه تلویحی باشند صریح و بی پرده اند. یک شوخی گذشته از اینکه با چه دشواری و مهارتی ساخته شده، باید خودانگیخته بنظر برسد. پس در این مجموعه تضادها، کمدی را باید یک درام آراسته شده پنداشت. بازیگر کمدی میزان جدیت اندیشه هایش را پنهان نگه میدارد.
کمدی حالت ستیزه جویانه ندارد. زیرا موقعیتی را در هم میریزد و سبب رهایی از تنش میشود. امام درام در سوی دیگر، ستیزه جویانه است زیرا بر مشکلات متمرکز میشود و تنش ایجاد میکند.
در مورد وودی آلن این مایه مسرت است که او کمدینی است با اندیشه هایی جدی و در همان حال که تنش میآفریند. ما را به خنده نیز وا میدارد.
آلن استیوارت کانیگزبرگ در اول دسامبر 1935 در برو کلین آمریکا به دنیا آمد: جایی که در نزدیکی آن 25 سالن سینما وجود داشت. او در 3 سالگی اولین فیلم زندگی اش را دید: سفید برفی و هفت کوتوله و چنان مسحور شده بود که به سوی پرده دوید تا آن را لمس کند. در 5 سالگی یک سینما روی حرفه ای شد. در تابستانها اگر پول داشت هر روز به سینما میرفت. در زمستانها شنبه ها و یکشنبه ها قطعی بود، و گاه جمعه شبها نیز به تماشای فیلم میرفت. او هر نوع فیلمیرا با ولع میبلعید: کمدیهای احساسی پرستن استرجس - کمدیهای شلوغ برادران مارکس و چارلی چاپلین، فیلمهای راز آلود جنایی با بازی همفری بوگارت و جیمز کاگنی و غیره …
آلن در دوره فیلم بینی در سینماهای محلی، عمیقاً تحت تاثیر تضاد موجود میان خشونت دنیای واقعی جاری در خیابانهای بروکلین و رویای به تصویر درآمده در سینما قرار گرفت. تجربه آلن از فقر کاملاً حقیقی بود- پدر و مادرش مدام بر سر پول دعوا میکردند. همچنین در کودکی برای اولین بار با مقوله مرگ روبرو شد. هنگامیکه 3 سال داشت و در تختش خوابیده بود پرستاری چنان محکم قنداقش کرد که داشت خفه میشد. او به آلن گفته بود میتواند خفه اش کند و او را در سطل آشغال بگذارد بطوری که هیچ کسی متوجه نشود. آلن از آن زمان از فضاهای بسته و تاریک هراس داشت. او هرگز در آسانسور و تونلهای طولانی قدم نمیگذاشت.
نکته جالب این که آلن به رغم ظاهر لاغر و دلمشغولی هایش به سینما. در کودکی ورزشکار خوبی بود. به قابلیتهای ورزشی او در فیلمهایش اشاره های اندکی شده است. او در اوایل نوجوانی صفحه ای از سیدنی بکت شنید و به یک بچه جاز بدل شد. ابتدا نواختن ساکسفون و سپس کلارینت را آموخت. سالها بعد هنگامیکه در کاباره ای در سان فرانسیسکو برنامه اجرا میکرد. به موسیقی ترک مورفی گوش میکرد: او کسی است که آلن را تشویق به نواختن نمود. از آن زمان به بعد دیگر آلن موسیقی را رها نکرد.
در دهه 50 سینماهای هنری شروع به نمایش آثار برگمان کردند و از آن پس برگمان محبوب ابدی آلن شد. گرچه دلیل اصلی رفتن آلن و میکی رز به تماشای فیلم
تابستان با مونیکا این بود که شنیده بودند در این فیلم تصاویر زیادی از برهنگی بازیگران وجود دارد. علاوه بر ورزش و سینما و موسیقی؛ دلبستگی دیگر آلن تردستی بود. در کودکی یک جعبه تردستی داشت و برای تکمیل مهارتش روزی چهار ساعت تمرین میکرد. یک روز که آلن در یک فروشگاه ابزار تردستی بود؛ میلتن برل وارد شد. آن دو شروع به صحبت کردند و آلن همان جا آزمون داد و سپس در یک نمایش تردستی بعنوان میهمان شرکت کرد: او در حرکت دستهایش اشتباه کرد و آن برنامه تردستی در همان شب اول اجرا تعطیل شد. آلن گرچه در مدرسه بندرت به درس توجه میکرد و نمره های بدی میآورد ولی محبوب بود و همیشه یک شوخی و متلک آماده داشت. در 15 سالگی به اسم وودی آلن برای روزنامه ها مطلب طنز میفرستاد و هر چند از ان کار عایدی نداشت. با همین نام مشهور شده بود. سپس در یک بنگاه مطبوعاتی استخدام شد که بعد از مدرسه روزی 3 ساعت به منهتن میرفت و آنجا مطلب طنز مینوشت. او برای اینکار هفته ای 20 دلار دستمزد میگرفت.
پدر و مادر آلن طنز نویسی را شغل نمیدانستند و از او میخواستند که در پی کاری مناسب باشد. او نیز برای برآوردن انتظارات آنها در کلاسهای فیلمسازی دانشگاه نیویورک ثبت نام کرد. او عاشق فیلم دیدن بود. اما از بحث و تحلیل پس از فیلم بیزار بود. در نتیجه بیشتر فیلم میدید تا سرکلاسها حاضر بشود، و به این ترتیب مردود شد. دلبستگی دیگر زندگی آلن زنها بودند و او این حس را با دوستانش قسمت میکرد. گرچه در نظر زنها مرد با مزه ای بود، تصورش در یک رابطه عاشقانه کار ساده ای نبود. آلن بزودی دریافت که اشکال کار، نوع زنهایی است که مورد توجه او قرار میگیرند- زنهای لاغر با موهای بلند سیاه و لباسهای تیره. این زنها بدون استثناء دانشجوهای هنر بودند که ترجیح میدادند در گرینویچ ویلج پرسه بزنند و در مورد سارتر و مفهوم زندگی بحث کنند تا اینکه با الن مسخره و بی سواد بگردند. آلن برای اینکه بتواند با آنها رابطه برقرار کند. تصمیم میگیرد خود را آموزش دهد. مطالعه را با خواندن آثار نویسندگان کلاسیک آمریکایی مثل همینگوی - جان اشتان بک و فاکنر آغاز کرد. به زودی مجذوب اگزیستانسیالیستهای فرانسوی و روسی شد و پس از آن آموزش شخصی خود را با جهان کتاب؛ هنر؛ نمایشنامه و سینما آغاز کرد. آلن گاهی شخصیتهای اصلی فیلمهایش را در موقعیتی به تصویر میکشد که در گفتگو با زنها. به شاعرها؛ هنرمندان و فلفسه اشاراتی میکنند. آلن در تلاش بود به عنوان یک مجری محبوبیت بدست آورد و در این میان دوستانش را نیز تشویق میکرد که روی صحنه بروند. او نوشته های یکی از دوستانش را که بسیار حرفهای میدانست - اجرا کرد و نتیجه موفقیت آمیز بود. پس از آن آلن قطعه های کوتاه کمدی مینوشت و در سالن سامر اجرا میکرد. بدل سیدسزار ( کمدین و آهنگساز و بازیگر ) برنامه اش را دید و آلن برای نگارش برنامه تلویزیونی سید سزار استخدام شد. آلن در کنار مل بروکس - کارل راینر و نیل سایمن یکی از طنز نویسان ثابت سزار شد آلن در کار بالری گلبرت که بعدها متن نسخه تلویزیونی M.A.S.H را نوشت؛ نامزد دریافت جایزه امیشد. آلن چند سال بعد نگارش برای تلویزیون را بعنوان کاری بی ارزش رها کرد چون عقیده داشت حتی زمان پخش آن برنامه کسی برایش ارزش قایل نیست و پس از پایان پخش نیز در یک لحظه و برای همیشه در فضا محو میشود.
در زمانی که در مقام کمدین ر حای کوچکی برنامه اجرا میکرد و در یک گروه موسیقی نیز نوازنده بود با هارلین روزن آشنا شد. دوستی آنها به ازدواج شان در سال 1956 منجر شد. روزن 17 سال داشت و آلن بیست سال. وقتی که پیشنهادهای بیشتری بعنوان یک نویسنده کمدی دریافت کرد؛ درآمدش روز به روز زیادتر شد و به هفته ای 1700 دلار رسید. ولی در سال 1960 این همه را رها کرد تا برنامه های تک نفره کمدی اجرا کند. آلن تنها به این دلیل ساده این تصمیم را گرفت که طنزها و قطعه های کمدی کوتاه بسیاری برای دیگران نوشته بود. به سبک خود آنها؛ ولی این بار میخواست طنزهایی برای اجرای خود بنویسد. به سبک خودش. مدیران جدید آلن؛ جک رولینز و چارلز جافی؛ او را بعنوان نویسنده استخدام کردند؛ اما هنگامیکه آلن نوشته هایش را رو خوانی میکرد آنها بسیار لذت میبردند و به آلن میگفتند که او خود باید به روی صحنه برود. آنها او را وادار کردند تا در بلوآنجل روی صحنه برود. آلن تنها به اعتبار شهرت رولینز بود که این کار را قبول کرد. او معرف و تعلیم دهنده هری بلافونته؛ مایک نیکولز و آلن میاز میان بسیاری دیگر بود.
رولینز و جافی از آن زمان تا به امروز مدیران آلن هستند. آنها تنها دست یکدیگر را فشردند؛ و گرچه درباره قراردادهای میلیون دلاری برای آلن مذاکره کرده اند؛ ولی هیچ سند قانونی ای میانشان رد و بدل نشده است. آنها در سالهای اخیر مدیران رابین ویلیامز؛ دیوید لترمن و بیلی کریستال نیز بوده اند.
آلن در مقام مجری برنامه کمدی تک نفره از مورت سل الهام گفت. سل در کاباره کار میکرد جایی که معمولآً کمدینها لباسهای رسمیمیپوشیدند با صداقتی جعلی حرف میزدند و درباره آیزنهاور و گلف شوخی میکردند. سل هیچ یک از این ویژگیها را نداشت. او با شلوار راحتی؛ یک پلوور و در حالی که یک روزنامه زیر بغلش داشت قدم به صحنه میگذاشت. مینشست و درباره روابط و سیاست و فرهنگ جمعی حرف میزد. هارلین فکر میکرد آلن با اجرای این برنامه های سبک کمدی استعداد خود را تلف میکند: در حالی که نه تنها میتواند یک طنز نویس بزرگ بلکه نویسنده ای مطلق باشد. فشار دو سال کار مداوم و جدا زندگی کردن آلن به طلاق آن دو در سال 1962منجر شد. آلن به واسطه روابطی که در تلویزیون بدست آورد توانست برای یک مجموعه جدید تلویزیونی بنام خنده ساز. نقش یک خلبان را بنویسد. سال 1962 یک برنامه نیم ساعته با بازی لوییز لسر؛ آلن آلدا و پل همپتون فیلم برداری شد. اما در ترغیب شبکه ای. بی. سی برای پخش شکست خورد و این مجموعه هرگز ساخته نشد. آلن بعدها در سال 1966 با لوییز لسر ازدواج کرد و 3 سال بعد از هم طلاق گرفتند. آلن در کاباره برنامه اجرا میکرد که تهیه کننده ای بنام چارلز کی. فلدمن به کار او علاقه مند شد و برای نوشتن فیلمنامه تازه چه خبر پوسی کت؟ استخدامش کرد. ساخته شدن این فیلم فکر وارن بیتی بود و عنوان بندی آن و طرز گوشی تلفن را برداشتن و با زنها حرف زدن ادای احترامیبود به خود او. کلایو دانر کارگردان این فیلم نمیدانست با این فیلمنامه چه کند. مشکل دیگر تعدد شوخیهای آلن در متن بود. در نتیجه بعضی از آن شوخی ها برای پیتر اوتول و پیتر سلرز بازنویسی شدند. شخصیت پیتر اوتول چیزی بود که آلن رویای آن را در سر داشت و شخصیت سلرز شیطانی بود که آلن از تبدیل شدن به آن ترس داشت. با این حال شخصیت وودی آلن مرکز توجه نیست؛ به این ترتیب بخش زیادی از حواشی از دست رفت و تنها شوخی ها باقی ماند. آلن این فیلم را دوست نداشت و قسم خورد که در آینده فیلمنامه هایش را خودش کارگردانی کند.
به ندرت شنیده شده که وودی آلن متنی جز برای فیلم نوشته باشد. او از 6 ماهی که در لندن بود بخوبی توانست استفاده کند و نمایشنامه هایی را نوشت که از آن ها میتوان به آب را ننوش (1966) نام برد.
این نمایشنامه موفق درباره یک خانواده آمریکایی بنام هالندر است که تعطیلاتشان را در اروپا میگذرانند. آنها به دلیل فیلمبرداری از مناطق نظامیتحت تعقیب قرار میگیرند و به سفارت آمریکا پناه میبردند. در آنجا با کشیشی به نام درابنی آشنا میشوند. او حقه های تردستانه بلد است و در جستجوی مکانی مقدس است. پسر ناشایست سفیر. که زیادی با خودش روراست است. در عین حال که به خانواده هالندر کمک میکند. مایه دردسر آنها نیز میشود. در پایان خانواده هالندر و پدر درابنی قاچاقی فرار میکنند و سوزان هالندر با پسر سفیر ازدواج میکند. از این نمایشنامه در سال 1969 فیلمیبه کارگردانی هاوارد موریس و با بازی جکی گلیسون ساخته شد. آلن در 1994 از این اثر نسخه ای تلویزیونی ساخت و خودش و مایکل جی؛ فاکس در آن بازی کردند.
دوباره بزن؛ سام ( 1969) نمایشنامه دیگری است که درمورد نگرانیها و رنجهای آلن فیلکس صحبت میکند. او یک منتقد سینمایی است که پس از رفتن همسرش؛ به احیای زندگی جنسی از دست رفته اش نیاز دارد. دوستان او دیک ولیندا کریستی تلاش میکنند تا دوستیهای گوناگونی برایش آماده کنند. و او در این بین حتی با روح همفری بوگارت نیز مشورت میکند. آلن و لیندا عاشق میشوند و رابطه نزدیکی برقرار میکنند و دست آخر آلن متاثر از فیلم کازابلانکا لیندا را ترک میکند.
فلیکس اولین و تنها نقش آلن در یک نمایشنامه است. به اعتقاد او این کار ساده ترین شغل دنیاست. او تمام روز هر کاری را میخواست میکرد. بعد ساعت 8 شب پیاده به سمت تاتر میرفت و روی صحنه حاضر میشد، پرده بالا میرفت، او به همراه دوستانش یک ساعت و نیم بازی میکرد، پرده پایین میافتاد و دو ساعت بعد در رستورانی نشسته بود. هنگام نمایش این اثر در برادوی حقوق دوباره بزن سام برای ساخت فیلمیبر اساس آن فروخته شد. آلن تمایلی به ساخت این فیلم نداشت چون چیزی مربوط به گذشته میدانست. نقش فلیکس به بازیگرهای دیگری پیشنهاد شد اما هیچ یک نپذیرفتند. با این حال چهار سال بعد هنگامیکه آلن شناخته تر شد. دوباره پیشنهاد این نقش را دریافت کرد و این بار پذیرفت. سایر بازیگران نمایش اصلی نیز نقشهای خود را پذیرفتند. دوباره بزن سام در سال 1972 توسط هربرت راس و بسیار ماهرانه به فیلم درآمد. آلن همچنین تعدادی نمایش تک پرده ای نیز نوشته که نه هرگز، ولی بندرت به اجرا در آمده اند. مرگ در میزند درباره تولید کننده لباس 57 ساله ای به نام اکرمن که با مرگ رامیبازی میکند. این کار آشکارا برداشتی از همان شطرنجی است که مرگ معمولاً با قربانیانش بازی میکند. اکرمن برنده میشود و مرگ پول کافی ندارد که کرایه تاکسی تا خانه را بپردازد؛ در نتیجه منتظر میماند تا شب بعد بتواند باختنش را جبران کند. اکرمن تا آن حد ساده لوح است که حس هراس از مرگ در او وجود ندارد. موضوع نمایشنامه بعدی اش؛ مرگ درباره مردی به نام کلاینمن است که به ناچار از پیوستن به یک گروه تجسس برای یافتن یک قاتل است. او در تلاش برای حفظ جان خود؛ متوجه جایگاهش در این جستجو میشود. او متهم به قتل میشود: ولی در همان لحظه خبر میرسد که قاتل در جای دیگر دستگیر شده.
سپس کلاینمن با قاتل که همان مرگ است روبرو میشود و به طرز فجیعی به دست مرگ کشته میشود، در حالی که گروه تجسس همچنان در پی یافتن قاتل است. این نمایشنامه هسته اصلی فیلم سایه ها و مه وودی آلن شد. نمایشنامه خدا در پانصد سال قبل از میلاد مسیح میگذرد. دو یونانی، یک نویسنده و یک بازیگر به نامهای هپاتیتیس و دیا بیتیس، در یک آمفی تئاتر خالی نشسته اند و سعی دارند برای نمایشنامه ای بنام برده که هر دو نقشی در آن دارند، پایانی بیابند. سوالاتی که مطرح میشود همه دربارة خداوندست، عده ای در میان تماشاگران بلند میشوند، بحث میکنند و یا به بازیگران روی صحنه ملحق میشوند و یا تاتر را ترک میکنند. در پایان این دو یونانی همچنین در پی یافتن پایانی خوش برای نمایششان هستند.
در نمایشنامه پرسش آبراهام لینکلن از معاون مطبوعاتی اش میخواهد تا برای کنفرانس خبری پرسشی طرح کند. سوال اینست که به عقیده شما پای یک آدم باید چقدر بلند باشد؟ لینکلن پاسخ میدهد باید آنقدر بلند باشد که به زمین برسد. این پرسش را در اساس کشاورزی بنام ویل هینز طرح کرده است. او در عوض تقاضای عفو برای پسر محکوم به مرگش این معما را طرح میکند. لینکلن تصمیم میگیرد تا در کنفرانس مطبوعاتی بعدی پسر را عفو کند. این نمایشنامه استعاره ای از روشی است که در آن کمدی میتواند به انسانها کمک کند تا حقیقت و احساسات درونی شان را کشف کنند - یعنی داستان زندگی خلاقانه خود آلن. نمایشنامه بعدی به نام
لامپ معلق در سال 1982 نوشته شد و مضمون آن توهمات زندگی روزمره ای است که ما را از ایجاد تغییر در درون خودمان باز میدارد. ماجرا در 1945 اتفاق میافتد و به خانواده ای به نام پولاک میپردازد. پدر پیشخدمت یک رستوران است و بیزار از ظاهر تصنعی همسرش میخواهد با بتی معشوقه اش به فلوریدا یا نوادا بگریزد. آرزوی بتی این است که طراح مد بشود. همسر الکلی است و در حسرت یک رابطه عاشقانه با جری وکسلر است. ( جری یک دلال سینمایی درجه 3 است). پل پسر خانواده در حال تمرین تردستی است و مادر تشویقش میکند اما او یک بی عرضه تمام عیار است.
دسته بندی | جزوه های درسی |
فرمت فایل | |
حجم فایل | 4552 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 212 |
جزوه فولاد
دسته بندی | هنر و گرافیک |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 85 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 224 |
1- مقدمه.............................
2- فصل اول: خبر در تلویزیون............
ماهیت خبر....................
تعریف خبر....................
عناصر خبر در تلویزیون........
سبکهای خبر نویسی.............
سوگیریهای خبری...............
موضوعهای خبری در تلویزیون....
ویژگیهای خبر تلویزیون........
3- فصل دوم: گرافیک...................
هنرهای تجسمی.................
تعریف گرافیک.................
تفاوت گرافیک و نقاشی.........
الفبای تصویری (خط، نقطه، سطح، حجم، بافت)
رنگ..........................
نظریات رنگ...................
نظریه تشنگی رنگها.........
نظریه نسبی گرایی رنگها....
نظریه تعامل رنگ و فرم.....
ترکیب بندی...................
هارمونی......................
4- فصل سوم: گرافیک تلویزیونی.........
تعریف .......................
تاریخچه .....................
تیتراژ.......................
کپشن.........................
دکور.........................
آرم استیشن...................
گرافیک کلیپ..................
تفاوت تیتراژ، کلیپ و تیزر....
نشانه و نامواره..............
5- فصل چهارم: گرافیک در تولید خبر تلویزیونی
گرافیک خبری چیست؟...............
اهداف و کارکرد...............
کپشنهای ثابت.................
کپشنهای متحرک................
تیتر و سوتیتر................
شناخت حروف...................
شیوه نمایش خلاصه خبر.............
آرم استیشن...................
استودیو مجازی................
اینفوگرافیک و کاربردهای خبری....
6- فصل پنجم: گرافیک در پخش خبر تلویزیونی
اهداف و کارکردها.............
ویژگیهای گرافیک در پخش خبر...
هویت بصری....................
نشانه و نامواره .............
آرم استیشن...................
سرفصلهای خبری................
اینفوگرافیک..................
کپشنهای ثابت و متحرک.........
پیج لی آوت (PageLayout)..........
صفحه آرایی...................
زیرنویس در پخش خبر...........
دکور در پخش خبر..............
طراحی دوباره (Redesign)..........
7- نتایج و پیشنهادها.................
در عصری زندگی می کنیم که سرعت و تخصص دو شاخص مهم آن است. ریزشدن و خرد شدن تخصصهای کلان و روزآمد شدن یافته و بافتههای این روزگار دور از انتظار نیست.
گاه این تخصص ها چنان هستند که اصلاً به حساب نمیآیند و از این رو کمتر به آنها پرداخته شدهاند طراحی گرافیک برای تولید و پخش خبر تلویزیون از جمله این تخصصهای ظریف و ناپیداست چندان که گویی اصلاً نیست. پیش از این گرافیک را در دو حوزه «هنر» و «تبلیغات» میدانستند و بالطبع افراد شاغل و فعال در آن را به «هنرمند» و یا «تبلیغاتچی» میشناختند اما امروزه با گسترده شده کاربردهای این تخصص، تعاریف متفاوتی هم برای آن ساخته و پرداخته شده است. وقتی این روزها صحبت از «گرافیک خبر» در هر سه نوعاش(چاپی، تلویزیونی و سایبر) میشود، بایستی بدانیم که گرافیک دیگر صرفاً هنر و یا تبلیغات نیست بلکه مفهوم دیگری را هم در برمیگیرد و آن رسانه است. لذا گرافیک خبر ترکیبی از «هنر» و «رسانه» است ترکیبی که تفکیک ناپذیراست.
در این پژوهش در ابتدا تعاریفی از خبر و واژههای مرتبط با آن را ارائه می نماییم و سپس وارد مقوله گرافیک شده و آنرا در چند پلان معرفی می کنیم: گرافیک به عنوان یکی از هنرهای تجسمی، گرافیک در تلویزیون و گرافیک در تولید و پخش خبر تلویزیون. در انتهای این تحقیق پیشنهادهایی هم ارائه شده تا بتوان بر اساس آنها مشکلات موجود در گرافیک خبر را مرتفع ساخت.
مجموعهای که در پیش رو دارید، پایاننامهای برای اخذ درجه کارشناسی ارتباطات با گرایش خبر رادیو و تلویزیون است. عنوان این پایاننامه «کاربردهای گرافیک در تولید و پخش خبر تلویزیون» میباشد. هر چند این تحقیق خالی از اشکال و ایراد نیست اما امیداوارم گامی در جهت آشنایی بیشتر بحث گرافیک و خبر برای تمامی عزیزانی که در بخش خبر کار میکنند باشد.
در پایان از تمامی اساتید دانشکده صدا و سیما و به خصوص استاد راهنمای محترم و بسیار عزیزم جناب آقای مهدی صادقی که در این راه بسیار مرا یاری رساند کمال تشکر و قدردانی را دارم.
رسانهها در عملکرد روزانه خود صحنه مناظره بینشها و میدان منازعه کلمات و معانی هستند، برخلاف آنچه ظاهراً به نظر میرسد، رسانهها در نقش خبری خود آینهی انعکاس رویدادها و واقعیات دنیای اجتماعی و سیاسی نیستند، بلکه برعکس آفریندة واقعیتهای اجتماعی و سیاسی هستند و به تصورات ما از دنیای اطرافمان هستی میبخشند این فرض و پیشنهاد در آغاز عجیب می نماید و ممکن است ما را در شناخت محیط اطراف خود دچار تردید کند. لیکن با اندکی اندیشه میتوان پیبرد که خبر خود واقعیت و خود عینت جهان اطراف ما نیست، بلکه تنها حکایت و روایتی از این واقعیت است.
اینکه آیا واقعیتی خارج از محدوده کلام وجود دارد یا نه، مورد بحث نیست، بلکه این شناخت اساسی که خبر ساخته و پرداخته ذهن بشر است و این ذهن تنیده در عقاید، آداب و رسوم و هنجارهای فرهنگی است، کلید گشایش راز خبر است. خبر به ما میگوید که به چه چیز خبر فکر کنیم و چگونه به آن بیندیشیم.
علاوه بر این، خبر محصول کار سازمان یافتهای است که سلسله مراتب، ارزشها و هنجارهای تولیدی خود را دارد. خبر از دنیای واقعی برمیخیزد، بر اساس ارزشها و هنجارهای فرهنگی و سازمان خبری واقعیت را دگرگون میکند و به صورت روایت و داستان به دنیای واقعی باز میگردد.
در این فراگرد (مشاهد، بغیر، روایت و اشاعه) خبر به ارزشها و هنجارهایی که از آنها برخاسته است، حکم طبیعی و عینی میبخشد و در گسترها خود آنها را باز تولید کند. به رغم ادعای روشنگری، خبر از آنجا که باید ساده باشد و در سطح تصورات و ذهنیات مخاطبانش قرار گیرد، از آنجا که باید به زبان آنان سخن میگوید از دیدگاه ایشان دارای معنی باشد، نمیتواند فراتر از سطح عمومی مخاطبانش حرکت کند . در نتیجه خبر به صورت تأیید کننده و توصیه گر باورهای بیشتر پرداخته مخاطبان عمل میکند.
خبر در تلویزیون
ارائه تعریفی جامع و مانع بدون تکیه بر تعاریف پیشین و مراحل تهیه و تنظیم خبر، شکل اصلی محققان، روزنامهنگاران و استادان دانشگاهها بوده است. مهمترین اشکالهایی را که میتوان رای تعاریف خبر بیان کرد، بدین ترتیب است.
1- بیشتر تعاریف خبر توصیفی هستند و تنها به وصف یک یا دو خبر اکتفا میکنند، مانند:
«خبر گزارش از واقعیتهاست اما هر واقعیتی را نمیتوان خبر نامید» در این توصیف ابعاد تازگی، مجاورت، شگفتی و … معقول مانده است.
2- بعضی تعاریف خبر تمثیلی است مانند : (اگر فردی سگی را گاز بگیرد خبر است)، اما بر عکس، اگرسگی فردی را گاز بگیرد، خبر نیست) این خبر گر چه بعد شگفتی را در خبر روشن میکند اما در برابر مثالی دیگر چون خبر «کشتن یک شیر توسط الاغی در باغ وحش تهران) حتی در جنبه تمثیلیاش، کاستیهای فراوان دارد.
3- بعضی تعاریف خبر به صورت تک بعدی به خبر میپردازد، پس از خود جریان غافل مانده اند، پس برای رهایی از این گونه تعاریف محدود و شکننده لازم است به چشم اندازی کلیتر از خبر پرداخت.
4- کاستی مهم دیگر تعاریف خبر، آن است که هر یک از آنها تنها برای یک یا دو نوع از خبرها کاربرد دارند. در حالیکه در خبرنویسی دانشجویان با ابعادی از خبر آشنا میشوند که لازم است در تعریف خبر بیان شوند.
لذا با این پیش زمینه به تعاریف متعددی که توسط صاحب نظران دربارة خبر انجام شده است، میپردازیم:
- خبر، آگاهی. اطلاع، آگهی، وقوف. خبر کلمهی مفردی است که به مبتدا نسبت داده میشود تا با آن کلامی ساخته شود که چون این کلام به مخاطب القا شد، او از حالت منتظرهای که دارد، در میآید و به اصطلاح سکوت او در این مورد جایز باشد. «لغت نامه دهخدا»
- خبر شامل هر عمل و اندیشهای واقعی که برای عدهای کثیر از مخاطبان، جلب توجه کند. «لیل اسپنسر» Lyle spencer
- خبر نقل واقعی و عینی حوادث جاری مهم است که در روزنامه چاپ میشود و مورد توجه خوانندگان قرار میگیرد. (س، مولی S-mully)
- خبر، گزارش خلاصه و دقیق یک رویداد است، نه خود رویداد «میچل. دی. چارنلی، استاد دانشگاه سینوتای امریکا)
- خبر عبارت است از، انتشار منظم جریان وقایع و آگاهیها و دانشهای انسانی و نقل عقاید افکار عمومی است.
«فرناندو- ترو، رئیس و استاد انیستیتوی مطبوعات دانشگاه پاریس»
- خبر آگاهی است که برای کسی حائز اهمیت باشد، خبرگزاران و از بین رفتنی است به محض اینکه رویداد یا وضعیتی تفهیم شد و تنش برخاسته از آن کاستی گرفت، آگاهی مورد پذیرش به صورت تاریخ در میآید، البته در این حال هم می تواند جالب توجه باشد اما دیگر عاجل و مبرم نیست. دیگر خبر نیست. (شیبوتانی)
اعلام در بیان وقایع جالب اجتماعی موقعی به خوبی صورت می گیرد که عوامل و عناصر مؤثر در ایجاد هر واقعه به طور کامل جستجو و ارائه شود.
به طور کلی هر خبر، هر چند کوچک و کوتاه باشد، باید از لحاظ عوامل و عناصر زیر تکمیل گردد:
- شخص یا اشخاصی که در واقعه شرکت یا مداخله دارند و یا واقعه به نحوی به آنان ارتباط مییابد.
- موضوع و نوع واقعه یعنی آنچه واقعه را تشکیل میدهد.
- علت و انگیزهای که سبب ایجاد واقعه شده است.
- چگونگی وقوع که تربیت و کیفیت واقعه را معلوم مینماید.
- زمان وقوع که موقعیت واقعه را از نظر تاریخی، روز و ساعت تعیین میکند.
- مکان وقوع که وضع واقعه را از نظر محل و فاصله آن با جاهای دیگر مشخص میسازد.
- بنابراین اگر ارزشهای خبری به اخبار شکل میدهند «عناصر خبری» اخبار را به نمایش میگذارند، به طوری که هر اندازه که عناصر خبری کاملتر باشند، شکل خبر از نظر اطلاعاتی که باید به مخاطب بدهد جذابتر خواهد بود. عنصرهای تشکیل دهنده عناصر خبری به شرح زیر میباشد:
چه کسی (که) Woh، چه چیزی (چه) What، کجا؟ where، چه وقت، (کی) when، چرا؟ why چطور(چگونه) how .
افزایش غنای خبر با در نظر گرفتن این عناصر است که میتوان تصویر جامعی از رویداد را به بیننده منتقل کرد.
1- چه کسی (که): هر گاه خبری تهیه میکنیم، باید عوامل درگیر در ماجرای آن خبر، و در اینجا به طور اخص، فرد یا افراد ماجرا که در پیدایش و وقوع رویداد نقش داشتهاند دقیق بشناسیم و آنان را در خبر خود معرفی کنیم.
2- چه چیزی (چه) این عنصر عمدتاً بر ماهیت رویدادی که قرار است به خبر تبدیل شود متمرکز است. این عنصر و عنصر پیشین( که) معمولاً از مهمترین عناصر خبری هستند.
3- کجا؟ : هر رویدادی از وجه مکانی برای خود یک محل وقوع دارد. عنصر کجا از آنجا که محل رویداد را مشخص میسازد از اهمیت برخوردار است اطلاعات مربوط به عنصر کجا به ویژه اگر این عنصر شناخته شده نباشد، باید به طرزی تفصیلیتر ارائه شوند مثلاً اگر محل رویداد در کشور کوچک و گمنامی باشد باید به مخاطب توضیحاتی در مورد موقعیت جغرافیایی آن ارائه شود.
4- چه وقت، کی؟ زمان رویداد برای بینندگان باید ارائه گردد. بیننده باید از زمان وقوع رویداد اطلاع داشته باشد.
5- چرا و چطور؟ عناصر خبری چرا و چطور جنبههای تحلیلی و توصیفی رویدادها را تبیین میکنند. این دو عنصر در بسیاری از مواقع با دیدگاههای شخصی خبرنگار- خواسته و ناخواسته آمیخته میشوند و همه آنچه دربارة بی طرفی خبری، عینیگرایی و پرهیز از جانبداری خبری گفته میشود از همین دو عنصر سرچشمه میگیرند. بطور کلی عنصر چرا و چگونه عمدتا در گزارشها و خبرهای تحلیلی و توصیفی استفاده میشود، نکتهای که در اینجا باید متذکر شد این است که بین عناصر خبری و ارزشهای خبری رابطه مستقیمی به شکل زیر وجود دارد:
چه کسی شهرت
چه چیزی= در برگیری و شگفتن فراوان
کجا= مجاورت
چه وقت= تازگی
و دو عنصر چرا و چطور، ارزش تحلیلی و توصیفی دارند زیرا بیننده نمیداند که رویداد چرا و چطور به تحقق پیوست است.
در خبر 4 قسم سبک خبرنویسی مرسوم است:
1- سبک هرم وارونه
2- سبک تاریخی
3- سبک تاریخی به همراه لید
4- پایان شگفت انگیز
1- سبک هرم وارونه: چکیده و مهمترین مطلب رویداد، در ابتدای خبر و کم ارزشترین مطلب در انتهای آن قرار میگیرد و هر قسمت با توجه به میزان اهمیت آنها از بالا به پایین تنظیم میشود. این سبک یکی از کاراترین روشها انتقال اطلاعات است.
2- سبک تاریخی: در این سبک برخلاف سبک هرم وارونه مطالب به همان صورتی که به لحاظ زمانی تحقق یافتهاند در قالب خبر ارائه میشوند. در این سبک، خبرنگار به داوری نمیپردازد و کاری به این ندارد که کدام خبر یا بخش ماجرا مهمتر است تا آن را در پاراگراف نخست خبر ارائه کند. بنابراین برخلاف سبک هرم وارونه، تا حدود زیادی از اعمال نظر خبرنگار جلوگیری میشود. و مطالب به طرز کاملتری ارائه میگردد.
دسته بندی | بازاریابی و امور مالی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 30 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 56 |
شیوه های بازاریابی برای فیلم «مارمولک»
معجزه تبلیغات حداقل!
تبلیغات برای فیلم های سینمایی در ایران هنوز از الگوهای چند دهه پیش پیروی
می کند. پاییز گذشته، وقتی برای نخستین نمایش جنان “ارباب حلقه ها 3 : بازگشت پادشگاه ” در نیوزلند، هواپیمایی منقش به تصایر این فیلم به عنوان یک حربه تبلیغاتی نو به پرواز درآمد، چیزی جز افسوس برای طولانی تر شدن فاصله میان ایده های تبلیغاتی سینمای روز جهان با آنچه در ایران با این عنوان خوانده می شود، بر جای نماند. با این مقدمه کوتاه، می توان گفت اطلاع رسانی و تبلیغ فیلم های سینمایی معمولا از مرحله تدارک تولید آغاز می شود و تا اکران عمومی ادامه دارد. اولین مواد تبلیغی، عکس های تست گریم پیش از آغاز فیلمبرداری و سپس عکس هایی از صحنه و پشت صحنه فیلم فیلم ها هستند. به اضافه، فهرستی از عوامل ساخت فیلم و خلاصه داستانی - معمولا چند جمله ای که خط داستانی فیلم را شرح می دهد در مطبوعات منتشر می شود.
اما وقتی اولین مواد تبلیغی مذکور برای فیلم “مارمولک” دیرتر از عرف در معرض دید قرار گرفت، می شد حدس زد “پرده پوشی و پرهیز از تبلیغ مستقیم “ ایده مورد نظر تهیه کننده فیلم خواهد بود. این حربه ای است که طی دهه 1990 از دل نظام تولید استودیویی فیلم در آمریکا، “هالیوود”، برآمد و هدف از اجرای آن ایجاد کنجکاوی حداکثر نزد مخاطبان، رساندن آن به یک نقطه اوج و سپس برداشتن فیلترهای اطلاعاتی در زمان مناسب برای ایجاد یک موج عظیم تبلیغاتی بوده است. این شیوه هر چند به شکل گسترده در هالیوود اعمال نمی شود، ولی طی سالهای اخیر در ایران باب شده است. ضمن آن که انتقال اطلاعات نادرست یا ناکافی درباره مضمون و فضای فیلم برای ایجاد شوک به مخاطبان هنگام نمایش چاشنی آن می شود. این از معدود ایده های تبلیغ روانی است که سینمای ایران همسو با تحولات جهانی از آن بهره می برد. درباره “مارمولک” هم این حربه به کار رفت. تا زمان نخستین نمایش فیلم در جشنواره فیلم فجر (بهمن ماه 82) اطلاعاتی درباره فرورفتن شخصیت “رضا مارمولک“ (با بازی “پرویز پرستویی”) در کسوت یک رواحنی منتشر نشد و این اتفاق در فیلم چنان شگفت آور بود که پس از سالها در مقابل سینماهای جشنواره صف های طویل شکل گرفت و کار به اختصاص سانسهای فوق العاده رسی. هوشمندی “منوچهر محمدی” (تهیه کننده و پخش کننده فیلم) آن بود که اکران نوروزی را برای “مارمولک” در نظر گرفت تا از موج روانی جامعه که بواسطه انتقال شفاهی و کتبی مضمون فیلم شکل گرفته بود،بهره گیرد، اتفاقی که در سال 1381 برای فیلم “من ،ترانه 15 سال دارم” افتاد و علی رغم بی بهره بودن از جذابیب های ظاهری مانند ستاره های مشهور و داستان عامه پسند، این فیلم یه یکی از پرفروش ترین های سال تبدیل شد. در فاصله تقریباً یک ماهه بین پایان جشنواره تا زمان مقرر آغاز اکران، تبلیغ فیزیکی چندانی برای فیلم انجام نشد. نه از آگهی های مطبوعاتی چندانی اثری بود، نه از تبلیغ محیطی مثل بیلبوردها و پانل های تبلیغاتی. در عوض، انتخاب شعار “نوروز جایی نروید ... “مارمولک” می آید که بر معدود آگهی ها و بیلبوردها، با قید امری موجود در خود،کنجکاوی مخاطبانی را برانگیخت که در جریان موج روانی پس از جشنواره قرار نگرفته بودند. با نزدیک شدن زمان اکران ، پخش آنونس های فیلم در سینماها نیز آغاز شد و البته کمتر کسی انتظار داشت فیلمی با موضوع فرورفتن یک سارق در کسوت روحانیت از امکان پخش تیزرهای تلویزیونی بهره مند شود.
بنابراین تهیه کننده فیلم با بهره گیری حداکثر از تبلیغات روانی و حداقل از تبلیغات مستقیم معمول (رسانه ای و محیطی) و با اطمینان از جذابیت شگفت انگیز داستان به استقبال اکران فیلم رفت. جالب است که پوسترها و پلاکاردهای تبلیغاتی فیلم هم به انتقال نادرست اطلاعات ادامه دادند؛ تصویری از “پرویز پرستویی؛ با گریمی متفاوت از آنچه در اکثر دقایق فیلم می بینیم، در کنار دیواری،به رنگ آبی که سایه یک “مارمولک” بر آن نقشه بسته است، هیچ نشانی از جابه جایی شمایل او از یک دزد سابقه دار به یک رواحنی محبوب نداشت. این حرکت، احتمالاً برای جلوگیری از بروز تبلیغات فرامتنی و ثانویه نیز صورت گرفت، چیزی که در نهایت بروز کرد و به تأخیر در نمایش فیلم انجامید.
یک روز پیش از آغاز اکران “مارمولک” در تهران به توصیه یا دستور نهادی نامعلوم، نمایش فیلم متوقف شد و هر چند این اتفاق با ایام نوروز و تعطیل نشریان همزمان بود، ولی در میان مردم بازتاب وسیعی یافت. حتی چند شبکه ماهواره ای فارسی زبان خبرها و تحلیل هایی - اغلب نادرست - درباره این موضوع به روی آنتن فرستادند و پس از تعطیلات هم نشریات به استقبال این اتفاق رفتند. “مارمولک” ، به هر دلیل، پس از پایان ماه صفر و از دوم اردیبهشت در حالی به نمایش درآمد که به دلیل فضای روانی مضاعف ایجاد شده، بسیاری از تماشاگران بلیت ها را پیش خرید کرده بودند. این اتفاق کم سابقه این بار باعث شد در هفته اول نمایش، بلیتی در گیشه تعدادی از سینماها در سانس های صبح و بعدازظهر باقی نماند و فروش فیلم در 5 روز نخست به 150 میلیون تومان برسد. همزمان با اکران عمومی فیلم،سایت اختصاصی آن هم آغاز به کار کرد تا کاربران به اطلاعات دلخواه درباره فیلم دسترسی داشته باشند. شاید این جملات “منوچهر محمدی” ،تهیه کننده فیلم در پاسخ به این سؤال که چرا “مارمولک” تبلیغات تلویزیونی ندارد، گویای همه چیز باشد: “خودمان درخواست ندادیم، یعنی فیلم را با حداقل تبلیغات،اکران کردیم.
سه سال پس از معرفی باستان “باریلا” Barilla به بازار آمریکا در سال 1996 ، این برند به پاستای شماره یک این کشور تبدیل شد.
این دستاورد با در نظر گرفتن رقابت تنگاتنگ بازار پاستا و ماکارانی آمریکا چیز بدی نیست: San Giorgia, Muellers, Ronzoni و American Beauty پیشتاز پیشین بازار پاستا Ronzoni بود که به شرکت Hershey Foods تعلق داشت. این شرکت به رغم ماشین بازاریابی رعب انگیزش حریف “باریلا” نشد. می توان راز موفقیت این پاستا را در تیزرهای 30 ثانیه ای تلویزیونی اش یافت:یک زن آمرکیایی به یک غریبه ایتالیایی نگاه می کند که برایش پاستا “باریلا” سرو می کند و در پس زمینه، آواز “آندری بوچلی“ Andrea Bocelli شنیده می شود.
امروزه “باریکا” 17 درصد بازار پاستای خشک آمریکا را در چنگ دارد که بیش از دوبرابر سهم بازار رقیبش Ronzoni (هفت درصد) است. اکثر آگهی های تلویزیونی می کوشند به منظور ایجاد وفاداری مصرف کنندگان نسبت به محصول،با آنها ارتباط صمیمی برقرار کنند.
در نتیجه در اکثر تیزرهای تبلیغاتی نوعی احساس “گرمی و صمیمیت” حس می شود که هدفش دلباخته کردن مصرف کننده به برند مورد نظر است. این رویکرد هیچ ایرادی ندارد، به شرط آن که یک عنصر دیگر بیافزایید:اعتبار! اعتبار “باریلا” در چیست؟ آن راز در تیزر و روی بسته هایش فاش شده است: پاستای درجه یک ایتالیا!
اگر اعتبار را از تیزر حذف کنید، آنچه باقی می ماند صرفاً تصاویری زیبا، دلفریب و رمانتیک است. اکثر تبلیغات، بخصوص تبلیغات تلویزیونی همین گونه است. سی ثانیه پرهزینه برای ارائه یک پیشنهاد به بیننده تباه می شود، بدون آن که با ذکر اعتبار برند از مصرف کننده بخواهد این پیشنهاد را جدی بگیرد. آگهی دهندگان اغلب علت و معلول را اشتباه می گیرند. مسلماً هر آگهی دهنده می خواهد که مصرف کننده شیفته برندش شود و می خواهد ارجحیت و وفاداری برند و سایر خصوصات آبکی دیگر ایجاد کند. این معلولی است که آگهی دهنده می خواهد پدید آورد، اما علت چیست؟
آنچه عامل ایجاد معلول مورد نظر می شود؛ اشکال اعتبار برند است.
در مورد باریلا. مصرف کنندگان با دیدن آن تیزرها پیش خود فکر می کردند؛ لابد خوب است چون پاستای درجه یک ایتالیاست. نه این که: لابد خوب است چون شرکتش تیزر جالبی پخش کرد.
تقریباً پشت هر برند موفق، جنبه ای از اعتبار محصول و تولید کننده آن نهفته است: اولین برند در یک مقوله ( کوکاکولا (Coca Cola اولین برند در بخشی از مقوله (مرسدس بنز Benz- Mercedes و سایر اتومبیل های گرانقیمت )، نخستین برندی که مدعی یک خصوصیت خاص شد ( وسایل نقلیه ولوو Volvo و ایمنی )، نخستین برندی که از سوی یک طرف ثالث متنفذ حمایت شد ( خمیر دندان کرست Crest و انجمن دندانپزشکی آمریکا) یا برندی پیشتاز در کشوری که در یک مقوله شهره است (باریلا و ایتالیا).
اما پس از آن که برندها شناخته می شوند، آگهی دهندگان شیفته خود می شوند و اعتبار محصولشان را کنار می گذارند و این اشتباه بزرگی است. اعتبار همان چیزی است که برند را می سازد و همواره باید در تبلیغات و بازرایابی برند ایفای نقش کند.
چه چیزی برند فدرال اکسپرس Express Federal را جان بخشید؟ این شعار: آنگاه که مطلقاً و حتماً لازم است چیزی شبانه به دستان برشد. در واقع فدرال اکسپرس اولین پیک مرسولات بود که خدمات شبانه را ارائه کرد. اکنون وقتی کسی می گوید این بسته را با فدرال اکسپرس به لس آنجلس بفرستید؛ منظورش این است که این بسته صبح فردا در لس آنجلس است. ولی همانند بسیاری از آگهی دهندگان دیگر. فدرال اکسپرس اعتبارش را از دست داده و دیگر اشاره ای به سرویس شابنه خود نمی کند؛ فقط فهرست بلندی از مضامین فاقد اعتبار ارائه می دهد:
The Worldontime , Fed Ex s Relax …it
تبلیغات فدرال اکسپرس باید چه بگوید؟ آنگاه که مطلقاً و حتماً لازم است چیزی شبانه بدست تان برسد. این مایه اعتبار این شرکت است[1].
حواس تان را جمع کنید! پاستای درجه یک ایتالیا شاید به سرنوشت آنگاه که مطلقاً و حتماً لازم است چیزی شبانه بدست تان برسد دچار شود.
- وسوسه الگانس
روند رو به رشد و توسعه در سیستم های بانکی دنیا، امروزه با سرعتی غیرقابل توصیف، متاثر از متغیرهای گوناگونی به پیش می رود. کاربرد فناوری های جدید و شیوه های مدرن تبلیغاتی و اطلاع رسانی بر سرعت مقوله توسعه خدمات بانکی افزوده است. تغییر و تحول در ساختار عملکردی و خدماتی بانک ها موجب شده که این موسسات مالی به دنبال مشتری باشند، نه مشتری به دنبال بانک. از این رو سیستم های شناسایی نیازهای مشتری و اطلاع رسانی در بانک ها تبدیل به شریان هایی حیاتی برای بقا و دوام شده است و کارشناسان تبلیغات بانکی معتقدند اطلاع رسانی و تبلیغات در افزایش درآمدها، کاهش هزینه ها، معرفی خدمات و افزایش کارایی و بهره وری سازمانی بانک ها تاثیرات بسیاری داشته است.
مک کورمیک از کارشناسان تبلیغات بانکی اعتقاد دارد عملکرد مالی بازاریابی از ابزارهایی است که می تواند رشد درآمدهای بانک را افزایش دهد. امروزه با توجه به رقابت بانک های دولتی و خصوصی در جذب سپرده گذاری؛ مقوله تبلیغات و بازاریابی چهره نوینی به خود گرفته است.
مدیریان ناگزیرند در تعیین راهبردها و خظ مشی های بنگاه اقتصادی خود عوامل مهمی نظیر خواسته ها و نیازهای مشتریان و منافع جامعه در کوتاه مدت و بلند مدت را در نظر بگیرند. از این رو آشنایی و تجهیز به علم نوین بازاریابی از اهرم های پایه ای یک بنگاه اقتصادی، بالاخص بانک ها به شمار می رود.
در کشور ما طی سالیان اخیر روندی از تحول در عرصه تبلیغات و اطلاع رسانی بانکی مشاهده می شود. این روند هر چند کمتر متاثر از بررسی و تحقیقات بازریابی علمی است، لیکن نشانگر نظر داشت شناسایی نیازهای مشتریان و ترفندهای تبلیغاتی است.
نمود اصلی این تحول را می توان در تبلیغات اخیر سیستم بانکی مشاهده کرد. یکی بانک تجاری در اقدامی جالب و براساس بررسی های صورت گرفته دست به ابتکار نوینی زده است. این بانک اعلام کرده در بیست و چهارمین دوره قرعه کشی
حساب های قرض الحسنه یک دستگاه بنز الگانس به برنده اصلی این دوره
قرعه کشی ها اعطا خواهد کرد.
جذابیت و نوآوری نوع جایزه در قرعه کشی این بانک در واقع حاکی از شناسایی خواسته های اجتماعی است. یکی از مسئولان روابط عمومی بانک تجارت معتقد است: هر بانکی دارای استراتژی های خاصی در جذب سپرده های مردمی است. بانک تجارت نیز بر اساس تصمیمات مدیریت ارشد خود این جایزه را برای بیست و چهارمین دوره قرعه کشی حساب های قرض الحسنه در نظر گرفته است.
وی با اشاره به ابعاد اجتماعی و فرهنگی انتخاب این جایزه اظهار داشت: بعد فرهنگی از عمده ترین اهداف این بانک در اتخاذ چنین تصمیمی بوده است، چرا که مردم ایران شایستگی و لیاقت آن را دارند که صاحب گرانقیمت ترین و شیک ترین خودروی روز دنیا شوند.
وی می گوید: موفقیت این طرح در جذب سپرده های مردمی مثبت بوده، بطوری که بر اساس آمارها و گزارش های شعب بانک، میزان جذب سپرده ها در طول این مدت افزایش یافته است.
انتخاب جایزه ای ویژه و منحصر به فرد در قرعه کشی حساب های قرض الحسنه بانک ها را باید از دو منظر نگریست: نخست اینکه استراتژی تبلیغاتی نوین و انتخاب این جایزه ویژه، تاثیر شایانی در جذب سپرده های مردم و رشد حساب های قرض الحسنه در این بانک دارد. توجه و علاقه عمومی به رشد درآمدی و پولدار شدن، منابع مالی شان را به سمتی می کشاند که برایشان جذاب و در عین حال سودآورتر باشد. دوم اینکه این جایزه علاوه بر افزایش سطح توقعات عمومی، موجب اعتماد به نفس و افزایش روحیه عمومی مردم ایران می شود، مخصوصاً زمانی که آگاه شوند مدرن ترین خودروی دنیا نیز می تواند ابزاری برای راحتی آنان باشد.
واسطه فروش بنز الگانس به ما می گوید:
چنانچه برنده بنز الگانس دارنده کمترین سپرده گذاری باشد می تواند بهترین تبلیغ برای این بانک به شمار رود و اعتماد مشتریان و انگیزه سپرده گذاری را افزایش دهد.
وی معتقد است که جذب مشتریان سپرده گذار سایر بانک ها و کسب منابع و درآمد بیشتر و حفظ مشتریان، تنها از طریق انتقال اطمینان و اعتماد به مشتری امکان پذیر است.
وقتی راه های پیشرفت در جامعه ای به دلایل مختلف دارای پستی و بلندی های زیادی می شود و حتی به بن بست می خورد، وقتی روحیه تنبلی گسترش می یابد، وقتی ارزش کارکردن و زحمت کشیدن هر روز کمتر جلوه می کند و هزاران دلایل دیگر، آن وقت این رویاها و خیالپردازی ها شایع می شود و جایزه چشمگیر یک بانک، جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد و الگانس وارد رویاهای مردم می شود[2].
دسته بندی | باستان شناسی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 65 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 54 |
مقدمه
هنر قدیم است به قدمت بشریت- تاریخ هنر ملت ها نموداری از استعداد ها و تواناییها و اندیشه ها و پشتکار و پایداری و استقامت آنها می باشد... آثار مکشوف از طبقات مختلف زمین گویای تمدنهای گوناگون و اوضاع جغرافیایی و تأثیرات مذهب و سیاست و اقتصاد و سیستم حکومت اجتماعی و وضع زندگی ویژة ملت هاست.
کتاب حاضر که از ماقبل تاریخ آغاز شده و مطالب آن به وجهی فشرده به اوایل قرون وسطی پایان می پذیرد همانند سینمایی هنرهای مصور ملتهای: آشور، کلده، سومر، ایران، یونان، روم، هند و چین را از برابر نظر شما می گذراند و از تحول تمدنها و انگیزة نشیب و فراز آنها تا آنجا که بر ما مکشوف و معلوم گشته است خواننده را آگاه می سازد.
این کتاب به نیت تدریس در رشته باستان شناسی دانشکده ادبیات تهران ( که از سال گذشته به برنامة دروس این رشته افزوده گشته است) فراهم آمده است...
باستان شناسی مخصوصاً در کشورهایی مانند ایران که تمدنی بزرگ و باستانی دارند رشتة بسیار مهم و سودمندی است، زیرا صرف نظر از کشف آثار نبوغ نیاکان و دریافت راز مقاومت ها که درنشیب و فرازهای زندگی و تماس با ملل مختلف به مرحلة بروز و ظهور رسیده است ( و موجب غرور ملی و تقویت نیروی روانی و سرافرازی باطنی نسل حاضر و آینده است)، از نظر حسن جریان زندگی و تماس با ملل مختلف گیتی و جلب سیاحان و رونق بازار اقتصاد کشور نیز اهمیت بسزایی دارد.... هر چه بیشتر بدین رشته توجه شود، بیشتر فرزندان این آب و خاک و اجد صلاحیت علمی برای کاوش و کشف می گردند و کشور را از متخصصان خارجی که هرگز این علاقه و بی غرضی و اطلاع از آداب و رسوم محلی را ندارند بی نیاز می سازند. به سبب محدود بودن صفحات کتاب ارائه پاره ای تصاویر که شرح آنها در مت آمده است، میسر نشد و از هر سبک و یا موضوعی فقط یک یا دو نمونه ارائه گشته است امیدوارم با « پرژکسیون» و تصاویر رنگین که در دست تهیه است ( توأم با توضیح) رفع این نقصیه بشود.
دیباچة آموزنده ای از بانو« هلن گاردنر» آمریکایی دربارة رسم و رنگ و فرم و تکنیک و ساخت هنرها جهت مزید دانش، دانشجویان به وسیلة دوست و همکار عزیزم « بانو دکتر سمیمن دانشور» ترجمه شده است که موجب تشکر است... مطالب این دیباچه در زمینه هنرهای عینی است و در امر ذهنی یا فلسفة هنر، و اینکه: هنر چیست؟ وارد بحث نشده است فقط با یک جمله که: « هنر چیست، نمی دانیم: واقعیتی است که در دست ماست» از بسط مقال و تشریح مطلب و روشن شدن موضوع می گذرد... البته بحث بسیار پیچیده و بغرنجی است که قرون متمادی روی آن اندیشه شده و هر فیلسوفی آنچه به عنوان نظریه اعلام کرده است یکی از وجوه این واقعیت است....در دو کتاب زیبا شناسی که اینجانب تألیف کرده ام به عناوین مختلف از آن گفتگو شده است و چون تصور می کنم نپرداختن به این موضوع، جای خالی و ابهامی در کتاب حاضر باقی می گذارد، کوشش می کنم در همین مقام عصارة آراء و اندیشه های برخی از زیبا شناسان را که تاکنون تدوین شده است تذکار نمایم: برونتیر می گوید: « هنر چیزی و زیبایی چیز دیگری است»
گاستالا معتقد است: « هنر ساختة دست بشر است»
زیبا شناسی می گوید: « بشر پیش از آنکه دانشمند باشد هنرمند بوده است، زیرا حکومت خیال مقدم بر حکومت عقل و تجربه است»
زیباشناسی می گوید:« ساختة هنری محصول دانایی به وسیلة توانایی است»
زیباشناسی می گوید:« هنر لذت و شوری است که عینیت و موضوعیت یافته است»
زیبا شناسی می گوید:« هنر فقط نمایش، یا تجسم نیست، بلکه گزارش و ترجمه ای از روح هنرمند است».
زیبا شناسی می گوید:« هنرمند حقیقت نمی گردد، بلکه آن را خلق می کند».
زیباشناسی می گوید:« هنر مضراب یا زخمه طبیعت و زندگی است که بر تارهای عواطف و احساسات هنرمند نواخته می شود... از این رو همان طور که طبیعت رنگارنگ، و زندگی گوناگون است، عواطف هنرمند و تأثیر هنر او در بیننده در اعصار و طبقات و زمانها و مکانهای مختلف نیز گوناگون می باشد».
زیباشناسی می گوید: هنر زاییدة احوالیست که مستقل از تجسس برای حقیقت و اخلاق و سود و یا تحریک غرایز حیوانی است.
تن می گوید: « در زندگی جاری، اخلاق پادشاه است، ولی در قلمرو دانش و هنر، اخلاق را راهی نیست».
نیچه می گوید:« تشبیه همواره لذت بخش است، ما نیز از هنر لذت می بریم، زیرار هنر یک نوع تشبیهی از جهان است».
نیچه می گوید: هنر عبارت از فعالیت بشر به وسیلة اعلام و ابراز آرزوها برای یک زندگی عالی تر است.
نیچه می گوید: هنر گل زندگی است – و هنر مند دوست واقعی بشر است که این گل خوشبو را بدو هدیه می کند.
نیچه می گوید: تعریف هنر خیلی بغرنج تر از آنست که در یک جمله بگنجد شاید یک تعریف محکم آن اینست که:
« هنر بیان بلیغ ارزشهای (والور) تمام چیزهایی است که مربوط به زندگی است ( منظور از ارزش یا والور جالب و جالبتر بودن است) و اجتماعی بودن هنر از همین رو است که ارزشهای اجتماع را بیان می کند»
نیچه می گوید: « در تحلیل هنر همواره چهار هدف عمده مورد نظر است:
1- فعالیت خلاقة هنرمند
2- ساختة هنری
3- اقبال جامعه
4- ارتباط هنر با نظم جامعه»
گوته می گوید : « هر هنر، می یابد مانند هر زندگی و هر کار، از پیشه که لازمه اش تقلی داست آغاز گردد».
شیللر می گوید: هنر مایة زندگی کردن نیست، بلکه وسیلة بازی بی شائبه است« با زیبا، جز بازی نباید کرد».
شیلرر می گوید:« هنر دعوتی است بسوی سعادت»
خوشبختانه کتابخانه ای در دسترسم نیست والا تعداد این مثالها افزونتر می شد وا حتمالاً موجب کسالت خواننده می گشت... از آنچه تذکار شد چنین نتیجه گرفته میشود که در ابتدای امر، هنر معنای ساخت را داشته است و به تدریج هر چه ذوق آدمی لطیف تر گشته تجسس زیبایی با امر هنر بیشتر توأم شده است تا سرانجام زیبا و هنر تلفیق گشته اند که به عنوان « سودای عرفانی و علو روحانی» تعبیر شده اند.
دوران این تحول، بس دارز است و در پی آن تحول فلسفه ها می آید... برای زیبا شناس و فیلسوف، هر زمان واجد بازیهای فکری بی پایانی است که به جای دور تسلسل می توان آنها را « مارپیچ یا منحنی های بی پایانی است تفکرات هنری» نام نهاد، زیرا هرگز مانند دایره بسته نمی شود وم پیوسته در تعالی است. مشکلات چونی و چرایی هنر، مانند خود هنر هر روز بغرنج تر می گردد شیوه ها یا مکتب ها یکدیگر را طرد می کنند- قواعد و اصول کهنه و فرتوت از میان می روند- مبتکر هر هنری دوستاران نوی و بوجود می آورد- کلمات کهنه می شوند، تغییر می کنند- ذوقیات تازه ای به ظهور می رسند- حیرت ندارد، مانند همه چیز زندگی است، انقلاب و سرعت عجیبی در کار است- صد هنرمند نابعه در فرانسه می شمارند که سن آنان از حدود سی سال تجاوز نمی کند! دوستاران هنر آنان فراوانند و فریادهای تحسینشان بلند است....
زیباشناس و فیلسوف، تا می رود یکی را با دیگری قیاس کند اصل موضوع منتفی می شود....سال گذشته را در فرانسه گذراندم و دوستان هنری جدیدی یافتم، بحث و فحص و مطالعه کردم، سرانجام متوجه شدم: یا احساس تازه ای در جامعة جوان امروز پیدا شده که من فاقد آن هستم، یا واقعاً این جامعه دچار تب سوزانی گشته است که هذیان می گوید... می باید صبر کرد بحران بگذرد تا ببینیم چه باقی می ماند.
برخی از خصیصه ها یا کاراکترهای هنرمند و دوستار مشترک هستند و پاره ای مقایر یکدیگرند چنان که یک کار هنری برای سازنده اش امری است تحلیلی و برای بیننده امری است ترکیبی- فلسفة جدید، آنچه مشترک میان هنرمند و دوستار هنر است به پنج قسمت تشخیص کرده است:
1- عمل افتراق: یعنی موردی که وادار می کند ما امری از امور زندگانی را نادیده گرفته به فراموشی بسپاریم.
2- عمل تصفیه شهوات: شهواتی که محل و امکان اجرا در زندگانی ندارند و به وسیلة هنر اطفاء می شوند.
3- فعالیت تکنیکی: که بیشتر مربوط به سازنده است و دوستار هنر بندرت از آن اطلاع دارد.
4- عمل تکامل: که از طریق اجرای آرمانها و آمال زندگی گام نهادن است.
5- عمل افزوده: به لذتهای واقعی زندگی افزون است، خاصه برای آنان که کم دارند، یعنی لذت هایی جدید ایجاد کردن که به رایگان به دست آمده و تعلق به خود هنرمند است و از او سلب نمی گردد.
در این پنج اصل، دوستار هنر با هنرمند شریک است( ولی به وجهی مبهم و اندکی سطحی ) یعنی با این تفاوت که هنرمند قادر است خلق کند اما دوستار هنر قارد نیست.
همچنین برای هنرمند خلاق نیازهایی روانی قائل شده اند:
1- نیاز به بقای اثر یا دوام روح آثار
2- احتیاج به لذت، و فرار از ناملایمات و کسالتها
3- نیاز به خلق آثاری جهت ارضای حس خود پسندی و منیت و تفاخر و نشان دادن قدرت و توانایی.
4- احتیاج به عالم خلود، یعنی گریختن به جهانی آزاد و ایده آلی که ماوراء گرفتاری های اجباری زندگی است.
5- لذت مسبب بودن: این لذت در تمام افراد چه کوچک و چه بزرگ و حتی در حیوانات مشاهده می شود و صرف نظر از هنر، در تمام امور زندگی یک صفت بارزی است .... بقول، لسینگ: بشر، در هر تحریک شدید، قوای خود را بیش از آنچه که هست تصور می کند شعف قدرت،و لذت فتح ( که مسبب جنگهاست) از همین رو است.
ملاحظه می فرمایید که ما نیز سرانجام به نتیجه نهایی یا مثبتی نرسیدیم....منتهی، کاری که شد شاید این باشد که اندکی ذهن شما را روشن کرده و موجبات تفکر بیشتری را در این امور فراهم ساخته باشد. در خاتمه باید بگوییم که ممکن است در تحلیل اوضاع تاریخی و جغرافیایی و مذهبی و فلسفی کشورهایی که ذکر هنرشان در این کتاب آمده است و همچنین در کوششی که جهت نشان دادن تأثیرات مذهب و سیاست و اقتصاد هر کشوری در هنرهای آنان مبذول داشته ام چنانکه باید توفیق نیافته باشم و حتی خطاها و لغزشهایی نیز مشاهده شود ولی چون برای اولین بار چنین کتابی به زبان فارسی انتشار می یابد امید دارم همکاران گرامی و صاحبنظران و منتقدان بر اینجانب منت نهند و از نادرستی ها مرا آگاه فرمایند تا در چاپ آینده و یا در جلد دوم تصحیح گردد.
دیباچه
فرم های هنر
دیباچة حاضر از کتاب « هنر در طول قرون The art through the ages تألیف: خانم هلن گاردنر Helen Gardner نویسندة نامدار آمریکایی ترجمه شده است.
جوهر هنر: هنر چیست؟ نمی دانم..... جوهر اصلی این پدیدة اسرار آمیز و وصف ناپذیر ما را حیران می سازد. اما در عین حال بطور قطع و یقین می دانیم که از قدیمترین زمانها تاکنون افراد بشر تجارب فردی و خصوصی خود را به صور مجسمی منعکس ساخته اند که ما آنها را آثار هنری می نامیم.... و ضمناً می دانیم که هنر در زندگی بشر، اصلی اساسی است.
اگر از ما آثار معماری، نقاشی، کاشی سازی، موسیقی، شعر و نمایش و رقص را باز گیرند چه نوع زندگانی ما خواهد گشت؟
آثار هنری همواره موجود بوده و جاودانه وجود خواهند داشت و برای سعادت بشری اصلی اساسی بشمار می روند...آثار هنری تجارب انسانی هستند که شکل به خود گرفته اند و ما از دریچة حواسمان بدانها می نگریم و لذت می بریم ما نقاشی و رقص را با چشم می بینیم، ادبیات را با گوش می شنویم و هم با دیده می نگریم، موسیقی را استماع می کنیم، نقشی بر سنگ یا بر سطحی فلزی یا گلی را با دست لمس می کنیم و نرمی مخمل یا ابریشم را بمدد حس لامسه احساس می کنیم، لکن راه هنر به همین سادگی نیست... تأثیرات حسی ما به عکس العمل های احساسی منجر می شود. و ذکاء ما به عقل می انجامد و سرانجام، احساس و ذکاوت ما به مرحلة ادراک منتهی می گردد. این ادراک چگونه حاصل می شود؟ فرمولی قطعی و صریح موجود نیست که ادراک هنری را روشن کند. پیچیدگی یا تعقید پدیده ای که هنر نام دارد در آنست که از نظرهای گوناگون مورد بحث قرار می گیرد و هیچیک از این نظرها را بر دیگری برتری نیست- هر کس در برابر یک اثر هنری از نقطه نظر خود، نقطه نظری که عادت و اخلاق و روحیة شخصی او در آن دخالت دارد، قضاوت می کند و این قضاوت با قضاوت دیگری که دید خاص و متفاوتی دارد بی شک دیگرگون خواهد بود- در نقد هنری مهم این است که نقاد از تمام نقطه نظرها، هنر را مورد مطالعه قرار دهد، و این چنین ادراکی ذکاوتمندانه و غنی خواهد بود.
دسته بندی | شهرسازی |
فرمت فایل | ppt |
حجم فایل | 4425 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 37 |
پاورپوینت نقش سرانهها در توسعه برنامهریزی شهری
فهرست مطالب
ـ بیان مسئله
ـ مقدمه
ـ تعاریف و مفاهیم
ـ بررسی جمعیت
ـ بررسی برنامهریزی
ـ عوامل قابل توجه در برنامهریزی
ـ برنامهریزی شهری و روشهای آن در ایران
ـ برنامه ریزی برای رسیدن به استانداردهای فضایی و سرانه
ـ سرانه
ـ بررسی سرانه ها در ایران
ـ عوامل مؤثر در سرانه
ـ نتایج و راهکارها
ـ منابع
دسته بندی | جزوه های درسی |
فرمت فایل | |
حجم فایل | 3211 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 20 |
گزارش کار فیزیک
دسته بندی | هنر و گرافیک |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 33 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 37 |
نماید و آن اینکه اگر مشت را نمونة خروار بدانیم باید بر افول شاهنامه ؟؟معاصر گریست، چرا که منابعی که ما به صورت تلخیص ذکر کرده ایم یا مشاهدة دیگر عناوینی که این تحقیق بهانه ای شد تا مطالعه شود و در اینجا نیامده است این سؤال را در ذهن ایجاد می کند که راستی ماچقدر در کنه مطالب شاهنامه غور کرده ایم و به چه میزان «جزره رمز معنی برده ایم» و راستی آیا حق شاهنامه و فردوسی این است؟ گاهی تألیفاتی مشاهده می شود که انسان از این که حتی نام فردوسی بر پشت آنها حک شده است شرمسار می شود. به امید روزی که شاهنامه پژوهی بی هیچ غرضی در خدمت تجلی اندیشه والای فردوسی درآید.
این اثر مقدمه مترجم، پیشگفتار و مقدمه مولف و نه فصل را شامل میگردد. در مقدمة مترجم، او پس از توضیحی کوتاه پیرامون فردوسی و شاهنامه به شیوهی پژوهش پروفسور بویدسن اشاره میکند و بیان میدارد که او معتقدست اتکا به منابع مکتوب به تنهایی نمیتواند ما را به شاهنامهی فردوسی رهنمون گردد. منابع شفاهی گرفته و خود روایات را حسین اجرای نقالی دیده و شنیده است.
در پیشگفتار، اینگونه بیان میکند که موضوع اساسی کتاب این است: که «چگونه میتوان یک شکل از ادبیات کلاسیک را تداوم یک سنت شفاهی پیشین دانست؟» دیویدسن معتقدست که شاعر در این کتاب در حقیقت به مفهوم پادشاهی اعتبار میبخشد بدینصورت که شاعر پا پروردن و اعتبار بخشیدن به پهلوان در مقدمه شاعر (که خود فردوسی ست) و پهلوان (رستم، کسیکه ذدر ذهن ما شخصیتهای حماسی و اساطیری را تداعی مینماید) را محور اصلی کتاب حاضر بر میشمرد.
نویسنده معتقدست که منظور اصلی این کتاب نه زندگی نامهی شخصی فردوسی است و نه «تاریخی» که میتوان از خلال شاهنامه نگاشت. بلکه منظور شعریست که زندگی شاعر نمونهی آن است و داستانیست که شاعر روایت مینماید آن هم شعری که آمیزهای است از تاریخ و اسطوره.
در مورد رستم با شخصیتی روبرو هستیم که مخلوق شاعرانهای از نوع اساطیر به نظر میآید، نه یک واقعیت تاریخی.
همچنین نویسنده اذعان میدارد که در این تحقیق نظری مخالف نظر نولد که و سایر متخصصان ایران شناسی که روایات رستم را خارجی و یا داخل شده در سنت پادشاهان میدانند – مطرح میگردد.
در ادامهی مقدمه با نگاهی اجمالی به نکات برجستهی چهار سلسلهی امپراتوری ایران قبل از اسلام یعنی پیش ادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانی بیان میکند که دو سلسلهی اول، بخصوص اول، ریشه در اساطیر دارند و دود درمان بعدی، تاریخیاند.
در فصل یک، پیرامون اعتبار فردوسی که خالق تنها حماسه ملی معتبر ایران است به بحث میپردازد و به سخت ژول مول در این باره اشاره مینماید که ماهیت شاعر و پهوان را نشان میدهد. ژول مول مینویسد: فردوسی چنان تجلیلی از زندگی رستم کرده است که دیگر هیچ نویسنده ایرانی نمیتواند پس از او اینگونه در این باره قلم بزند.
«فصل دوم دربارهی « اعتبار شاهنامه فردوسی» است. و در اثبات اعتبار شاهنامه شاعر و پهلوان به بقای آن استدلال مینماید و معتقدست که برای مشخص شدن برتری فردوسی بر سایر سرایندگان حماسه ملی نیازی نیست ضوابط امروزی شعری خود را به کار گیریم بقای شاهنامهی فردوسی نشانهای روشن بر برتری فردوسی و شاهنامهاش بر سایر شاهنامههاست و بقای آن باعث شد، تا هیچ کس برای بازگویی روایت شاهنامه طبع آزمایی نکند.
«میراث شعر شفاهی» فردوسی فصل سوم را تشکیل میدهد. در این فصل مولف بیان میکند که شاهنامهی فردوسی ادامهی سنت شفاهی در کسوت مکتوب است اما مستقل، و نشانهی بسیار مهم مستقل بودن نقالان از شاهنامهی فردوسی را در مطالب زیادی میداند که در سنت روایات شفاهی هست در حالی که در هیچ یک از ادبیات حماسی شناخته شده وجود ندارد.
در فصل چهارم که عنوان آن «کتاب شاهان، حماسهی پهلوانان» است و مولف در اینجا بر این باورست که این دو گانگی میتواند در قالب نوعی سنت داستانسرایی وجود داشته باشد، سنتی که باورهای مردم دربارهی شاهان را با باورهای پهلوانان به هم میآمیزد. در این فصل به تمایز این دو مقوله و روشنفکری پیرامون هر یک پرداخته میشود.
و فصل پنجم با عنوان «شاه و پهلوان» تا حدی ادامهی فصل گذشته است بر سازگاری مفهوم ایرانی «کتاب شاهان» با «حماسهی پهلوانان» تأکید میکند و تلفیق حکایات پادشاهان داستانهای پهوانان، بخصوص رستم، در عهد ساسانیان و حتی قبل از آنان، در زمان اشکانیان، را به سنتی ملی تعبیر مینماید و در ارائهی این استدلال، جزئیات بیشتری را از اساطیر یونان باستان دربارهی رابطهی بین اریستئوس به عنوان پادشاه و هرکول به عنوان پهلوان اضافه مینماید.
«رستم، پاسدار حکومت» موضوع فصل ششم است در این فصل از رستم به عنوان پاسدار حکومت یاد میکند و در بررسی موضوع رستم او را جزئی جدایی ناپذیر از خود مفهوم پادشاهی میداند که به تنهایی فتنه را دو میکند و در دفاع و تخت موظف به حمایت از پادشاهست حتی اگر شاه، او را برسد جمعیت و در حضور همگان سرد و بی آبرو کرده باشد. همانطور که خود نیز بر تاج بخشیاش اذعان میدارد:
منم گفت شیر اوژن و تاج بخش |
به درشد به خشماند آمد به رخش |
فصل هفتم «موضوع پدری پیشرش و نارس در داستان رستم و سهراب»است در این فصل مولف بعد از گزارشی به اجمال از داستان رستم و سهراب، به داوری مینشیند. و معتقدست که رستم فقط کاری را که مجبور به انجام آن بود، کرد زیرا هر چه باشد او مدافع تاج و تخت ایرانیست و باید پیوسته متناسب با عنوان خود، تاج پخش، عمل کند، اگر چه شایستگی لازم جهت شاهی را داراست.
هشتمین فصل («دیوسکوریسم» بین پدر و پسر، سرمشقی برای اقتدار در شاهنامه) است.
است. واژهی دیوسکوریسم از نام یونانی Dioskouroi به معنی «فرزندان آسمان» گرفته شده و به دو قلوهای ملکوتی گفته میشود که در اساطیر و آیین یونانی به کاستر و پلی دیوکس معروفند. او نوعی مکمل بودن را در رفتار دوقلوها مییابد؛ اگر یکی تمایل به ستیزه جویی و جنب و جوش دارد، دیگر منفعل و کم تحرک است و در انی مبحث بر همین جنبهی پدر و پسر بحث شده است.
«بزم و رزم» به عنوان فصل پایانیست که مولف آنها را بهترین مناسبت برای شاعر و پهوان بر میشمرد در شاهنامه معمولاً پهلوانان شخصیتهایی هستند. جنگجو که به دو کار علاقهی خاص دارند: بزم و رزم.
بزم قالبی است برای بازگو کردن داستان ماجراجوییهای رزم آوران یعنی جنگیدنشان، و این قالب بهترین مناسبت است برای بیان اقتدار شاهانه از طریق قابلیتهای پهوانی و مهارتهای شاعرانه.
در سخن پایانی، مولف. تلاش فردوسی را تلاش شاعرانهای بر میشمرد که یک بار دیگر و بطور کامل حماسهی پهوانان را با کتاب شاهان در هم در آمیخته و وحدت هنرمندانة حاصل از این در آمیختن مدیون کهنترین سنتهای اساطیری است که بازگو میکنند چگونه یک پهلوان، فرد پادشاه ولی نعمت خود را نجات داده است.
(پایان شاعر و پهلوان)
بلور کلام فردوسی، رحیم رضازاده ملک، با همکاری دو انتشارات کلبه و فکر روز، سال 1378.
اثر حاضر بعد از یادداشتی کوتاه پیرامون فردوسی و سبب نظم شاهنامه و شرحی پیرامون دقیقی همراه با ابیلاقی از شاهنامه آغاز شده و به هفت موضوع در شاهنامه میپردازد.
دربخش اول با نظر به شاهنامه و پادشاهی جمشید و اقدامات و کارهای انجام گرفته درعصر او طبقات اجتماعی دوران ساسانیان را بر میشمرد که در عصر جمشید به چهار دستهی کاتوزیان (زاهدان و عابدان)، نسودیان سپس به نظر محققین و پژوهشگران مختلف که به این موضوع پرداختهاند و در جهت یافت ریشهی این واژگان کوشیدهاند میپردازد و در اینباره به گفتار محققینی چون: میرزا عبدالحسینخان بردسیری، پورداوود، معین، بهار را در کنار هم قرار داده و سپس تک تک دربارهی هر یک گفتگو مینماید.
در بخش دوم به موضوع «تأسیس نورور جمشیدی» میپردازد و ابیاتی را که فردوسی در آغاز داستانهای شاهنامه، در پا پادشاهی جمشید، شهریار پیشدادی، در جایی پس از برشمردن نهادها و کارهای او میسراید، میآورد. سپس این ابیات را که تعداد آنها 10 بیت بیشتر نبود در چاپهای گوناگون شاهنامههای مختلف مسکو، ژول مول، بروخیم، رمضانی و امیرکبیر بررسی میکند و تفاوتهای گوناگون واژگانی و کاستی و فزونی ابیات را مطرح مینماید و در پایان بخش، صورت صحیح و معقول ابیات را به توالی منطقی میآورد.
بخش سوم «چو اردیبهشت آفتاب از بره» است که مصرعی از بیتی است که ارجاسب در نامهای خطاب به گشتاسب مینویسد:
چو اردیبهشت آفتاب از بره |
همی تافتی بر جهان یکسره |
مولف نظر پژوهشگران مختلف را در مورد اشکالی میآورد که به اذعان آنان در یان بیت وجود دارد به این منظور که این بیت، یک اشکال در تاریخ تألیطف منظومه ایجاد میکند. این بیت جزو گشتاسبنامهی دقیقی به حساب میآید و چنین مینمایاند که در زمان دقیقی و تاریخ نظم شاهنامهی او، ماه اردیبهشت در موقع بودن آفتاب در برج حمل میافتاد، در صورتی که در تاریخی که تألیف شاهنامه در آن حدس زده میشود اردیبهشت ماه از 7 شور تا 6 جوزا واقع میشد.
مولف نظزر پژوهشگرانی همچون سید حسن تقی زاده ذبیح الله بهروز، علی حصوری، منصور رستگار را میآورد که یکی از نظریات حسن زاده را نقل نمودیم.
موضوع بخش بعدی «سیمرغ و سیندخت» است. موازن بخش مولف ابتدا ماجرای دو سیمرغ در شاهنامه را مطرح مینماید. اولی سیمرغیست که اسفندیار با نیرنگ در خوان پنجم او را از پای در میآورد و دومی پروندهی زال و به دنیا آورندهی رستم، آموزندهی راه مرگ و موضع خطر پذیر اسفندیار به رستم است یعنی بخرد است و چارهگر و پزشک و با آدمیان سخن میگوید و این سیمرغ دوم بسیار عجیب و صاحب اعملای خارق العاده و موضوع اصلی بحث مولف در این بخش است.
«زن بارگی بهرام گور» موضوع بخش پنجم کتاب حاضر است و ماجرایی از بهرام گور و برخورد او با چوپانی در بیشه در هنگام تبخیر که در شاهنامه آمده، میآورد. از چوپان در مورد صاحب گوسفندان میپرسد و متوجه میشود که از آن صاحبی با مال و تکمیناند که دختری زیبا و نیز در خیلی خویش دارد. یکی از موکبیان بهرام نظر به شناختی که از بهرام داشته به همراهان در مورد حرکت به سوی صاحب گوسفندان و خواستگاری دخترش برای شاه را سخن میگوید و این سخن توسط مولف در 8 بیت از شاهنامه فردوسی نقل شده و سپس مولف به داوری و بحث پیرامون واژگان و ترتیب ابیات نشسته و در پایان بیتی را نیز از شمار ابیات، که اضافه به نظر میآمده، کاسته است.
بخشش ششم به «شمار ابیات شاهنامه» تعلق دارد که در آن تعداد ابیات شاهنامه را پس از تحلیل ابیات گوناگون در این زمینه 000/60 بیت برشمرده است
در بخش پایانی کتاب به بحث و بررسی پیرامون شکلهای گوناگون و معانی مختلف واژهی «کهبد» در کتب مختلف از جمله لغت فرس اسدی، صحاح الفرس، فرهنگ قواس، تحفه الاحباب، فرهنگ جعفری پرداخته است.
(پایان بلور کلام فردوسی)
1- این اثر با بخش پیرامون ورود اسلام به ایران و تأثیر آن و سنت پیغمبر و ائمه در جنبههای مخنلف از جمله ادبیات در پیشگفتار آغاز میگردد. نویسنده در مقدمه شاهنامه را کتابی میخواند که تأثیر تعلیمات ادیان الهی در آن گستردهای وسیع دارد و آنچه در این زمینه بیش از حد انتظار جلوهگری میکند، پیوند بسیار عمیق شاهنامه با مبانی اسلام و بهرهوری از «قرآن و حدیث» است و اعتقادات مذهبی فردوسی و آشنایی او باقر آن و منابع حدیث و علاقهاش به پیامبر اسلام و خاندان پاک آن حضرت را دلیل عمدهی این کار میشمرد.
2- برای دریافت وجوه تأثیر «قرآن و حدیث» برشاهنامه. ابتدا به موارد کلی تأثیر پذیری «ذهن و زبان فردوسی» از این دو مقوله اشاره میکند و پس از ذکر این کلمات، مصادیق جزئی نیز ارائه میگردد. و بدین منظور کتاب را به شش بهره «بخش» تقسیم مینماید. در بهرهی نخست با آوردن بیت: ستودن نداند کس او را چو هست میان بندگی را ببایدت پست به مسالهی توحید میپردازد و پس از آوردن درآمدی کوتاه در این مورد، به شواهد و ابیاتی از شاهنامه که در این بارهاند میپردازد و ذیل هر یک، آیه با حدیث مربوط را ذکر مینماید.
3- درآمد بخش دوم از ایمان راسخ فردوسی به اصل نبوت به طور عام و نبوت رسول اکرم بطور خاصی: با استناد به آیات قرآن کریم برگردامیداشت مقام شامخ «گزیدة آفرینش» تأکید خاصی دارد. و در این باره به همانند بخشی از داستان جمشید با زندگی حضرت سلیمان و فتنه گری یأجوج و مأجوم و نبرد ذوالفرنین به آنها اشاره دارد.
در ادامه به بیان اشعار دلالت کننده بر نبوت و متأخر از قرآن و حدیث اشاره مینماید.
4- در بهرهی سوم بحث امامت را با آوردن بیت:
منم بندهی اهل بیت بنی ستاد بندة خاک پای وصی
آغاز میکند. مهرورزی به خاندان پیامبر اکرم (ص) بویژه حضرت علی (ع) را از خصایص والا و بارز ایرانیان مسلمان میشمردند و فردوسی را در زمرهی شیفتگان اهل بیت (ع) میخواند و سپس با تفکیک مسائل گوناگون اشارهگر بدنی مضمون، به آوردن شواهد مربوط به آیات منظوره در این زمینه میپردازد.