دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 69 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 40 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
سبک های هویت
از وظایف اصلی نوجوانان در جامعه، یافتن پاسخی عملی به این سوال است که " من کیستم؟" هرچند از قرن ها پیش به این موضوع پرداخته شده اما در چند دهه اخیر در مرکز توجه قرار گرفته و اولین بار اریکسون به طور جامع به آن پرداخته است. اریکسون[1] (1950، 1968) هویت را به عنوان پیشرفت مهم شخصیت نوجوانان و گامی مهم به سمت تبدیل شدن به بزرگسالی ثمربخش و خوشحال تشخیص داد. تشکیل هویت عبارت است از اینکه مشخص کنید چه کسی هستید؟ برای چه چیزی ارزش قایلید؟ و تصمیم گرفته اید چه مسیری را در زندگی دنبال کنید؟ از نظر کلاپ[2] هویت شامل تمام چیزهایی می شود که در طول زمان و به صورتی معتبر درباره فرد اطلاعات به دست می دهند؛ مثل نام او، شخصیت او و ..... . هویت را می توان به صورت نظریه روشنی درباره خویشتن به عنوان عاملی منطقی توصیف کرد، عاملی که براساس عقل عمل می کند، مسئولیت این اعمال را می پذیرد و می تواند آنها را توجیه کند. جستجو برای آنچه درباره خود درست و واقعی است، انتخاب های زیادی از قبیل انتخاب شغلی، روابط میان فردی، درگیر بودن در جامعه، عضویت در گروه قومی، ابراز جهت گیری جنسی، بعلاوه آرمان های اخلاقی، سیاسی و مذهبی را دربر دارد(32).
فروم[3] (1981) معتقد بود، انسان های اولیه هویتشان را در ارتباط با قبایل خود تعیین می کردند و خودشان را به عنوان افرادی که مجزا از گروهشان وجود داشته باشند، در نظر نمی گرفتند. حتی در قرون وسطی، مردم هویت خود را عمدتا در ارتباط با نقش اجتماعی در طبقات فئودال تعیین می کردند. افراد بدون درک هویت نمی توانند سلامت عقل خود را حفظ کنند و این تهدید، انگیزش نیرومندی را برای افراد تامین می کند تا برای کسب هویت تقریبا دست به هر کاری بزنند(47).
افراد در دوره نوجوانی اغلب سوالاتی درباره هویت در ذهن خود مطرح می کنند، بعد در جستجوی یافتن پاسخ های مناسب و منطقی هستند. این موضوع ذهن نوجوان را به خود مشغول ساخته است. یکی از علت های ایجاد سوالاتی درباره هویت خود این است که نوجوان نمی داند کیست و چیست، نمی داند آیا درس بخواند یا نه، چطور و کجا درس بخواند و در یک کلمه هویت تحصیلی مشخصی برای خود ندارد. انگیزه چنین سوالاتی در این سن، ناشی از تغییراتی است که در شناخت او به وجود می آید که کار ضروری در راه کسب استقلال و شناخت هویت فردی خویش است و نوید دهنده ی بلوغ و شروع دوره بزرگسالی فرد است. با اینکه بذرهای تشکیل هویت قبلا کاشته شده اند، ولی نوجوانان تا اواخر نوجوانی و اوایل بزرگسالی، جذب این تکلیف نمی شوند. به عقیده اریکسون، نوجوانان در جوامع پیچیده دستخوش بحران هویت می شوند - یک دوره موقت پریشانی- که هنگام امتحان کردن گزینه ها، قبل از انتخاب کردن ارزش ها و اهداف، دچار آن می شوند. آنها فرایند جستجو کردن درونی را آغاز می کنند، خصوصیاتی که خود را در کودکی توصیف می کردند، تغییر می دهند و آنها را با صفات، توانائی ها و تعهداتی که نمایان می شوند، ترکیب می کنند. بعدا این مولفه ها را در یک هسته درونی محکم که هویت پخته را تامین می کند، شکل می دهند. به عقیده اریکسون، یک هویت سالم به صورت احساس سلامت جسمانی ، روان شناختی و اجتماعی تجربه می شود. بعد از اینکه هویت شکل گرفت، کماکان در بزرگسالی اصلاح می شود و این زمانی است که افراد تعهدات و انتخاب های قبلی را از نو ارزیابی می کنند. در طول نوجوانی برداشت نوجوان از خود، پیچیده تر، سازمان یافته تر و باثبات تر می شود. نوجوانان در مقایسه با کودکان، احساس کم و بیش مثبتی درباره جنبه های گوناگون خود دارند. آنها به مرور زمان، بازنمائی متعادل و منسجمی را از قوت ها و ضعف های خود تشکیل می دهند. تغییراتی که در خودپنداره و عزت نفس ایجاد می شوند، زمینه را برای تشکیل هویت یکپارچه آماده می سازند. تشکیل هویت برای برخی افراد ناراحت کننده است ولی تجربه رایج، تجربه کاوش کردن و سپس احساس تعهد است. هنگامی که نوجوانان امکانات زندگی را امتحان می کنند، درباره خود و محیط شان اطلاعات مهمی را گردآوری می کنند و به سمت تصمیمی گیری های بادوام پیش می روند. آنها در این بین، یک ساختار خود سازمان یافته را می سازند(32).
سرانجام اینکه درک هویت خود مستلزم تقابلی روانی - اجتماعی است؛ به عبارت دیگر نوجوان باید بین آن تصوری که از خودش دارد و آن تصوری که از استنباط و انتظار دیگران از خود دارد، هماهنگی ایجاد کند. راهیابی به سوی هویت به اعتقاد جیمز مارسیا[4] سازمانی درونی، خود جوش و پویاست که از توانائی ها، باورها و تجارب گذشته فرد نشأت می گیرد. وی با الهام از نظریه اریکسون، در این زمینه پژوهش های مفصلی انجام داده و در نهایت به چهار نوع هویت دست یافته است. هویت های چهارگانه او لزوما مراحل مختلفی از یک زنجیره رشدی نیستند ولی در عین حال، ماهیت ثابتی نداشته و ممکن است به مرور دستخوش دگرگونی شوند(34)
ترکیبات مختلف آنها شامل وقفه هویت[5]، کاوش بدون رسیدن به احساس تعهد. ضبط هویت[6]، احساس تعهد بدون کاوش. پراکندگی هویت[7]، حالت بی تفاوتی که مشخصه آن فقدان و احساس تعهد است.کسب هویت[8]، احساس تعهد نسبت به ارزش ها و عقاید و هدف ها بعد از یک دوره کاوش(48).
وقفه هویت(خویشتن یابی): این افراد هنوز در جهت کسب هویت تلاش می کنند و همواره در حالتی دو گانه به سر می برند. آنها افرادی رقابت طلب، مضطرب، زنده دل، پرحرف و در عین حال دستخوش تعارض هستند. غالبا این افراد با والد غیر همجنس رابطه نزدیک تری دارند و مایلند که با دیگران نیز روابط صمیمی برقرار کنند، البته در بسیاری از آنها این خواسته تحقق پیدا نمی کند
هویت پیش رس یا زودرس (ضبط هویت): این گروه بدون داشتن تجربه بحران نوجوانی، نسبت به اهداف خاصی احساس تعهد پیدا کرده اند. اکثر آنها در چهارچوب برنامه هایی که دیگران، به ویژه والدین از قبل برای آنها تدارک دیده اند. اهداف خاصی را پذیرفته اند؛ مثلا انتخاب رشته تحصیلی، نوع شغل، همسر و حتی سبک زندگی آنان توسط والدین تعیین شده است. این نوجوانان انعطاف ناپذیرند. در زندگی احساس رضایت می کنند و به شدت به خانواده های خود وابسته اند. آنها باورهای قوی مذهبی دارند، به نظم و قانون اعتقاد راسخ دارند و از مراجع قدرت پیروی می کنند. هرگاه باورها و عقایدشان از طرف دیگران تهدید شود، حالت جزمی پیدا می کنند.
[1] Ericsson
[2] Klapp
[3] Forum
[4] James marcia
[5] identity moratorium
[6] identity foreclosure
[7] identity diffusion
[8] identity achievement
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 66 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 35 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
انگیزه کاری
مفهوم انگیزه
انگیزه یا Motive اصطلاحاً به نیرویی اطلاق میشود که از درون یک فرد را به سمت یک هدف سوق میدهد. “Motivation” یا « انگیزش» به فرآیند یا جریانی اطلاق میشود که از طریق آن ما قادر به ایجاد انگیزه در دیگران میشویم. برای انگیزه تعاریف متعددی وجود دارد. تعریفی آکادمیکی که در مورد انگیزه وجود دارد این است که انگیزه یک نوع نیرو است. این نیرو یک نوع نیروی ذهنی است و این باعث می شود افراد به گونه خاصی رفتار کنند. یعنی باعث می شود رفتار فرد A با رفتار فرد B متفاوت باشد. پس باید این را ابتدا در نظر بگیریم که انگیزه یک موضوع ذهنی است. یعنی چیزی عینی نیست که شما بتوانید به راحتی به دست بیاورید یا قابل کپی برداری باشد. انگیزه ذهنی است و در هر فرد نسبت به دیگری متفاوت است. پس ادعاهایی مبنی بر این که ما می توانیم به شما انگیزه بدهیم یا انگیزه خودمان را به شما تلقین کنیم اشتباه است! افرادی که به شما انگیزه می دهند، در واقع توانسته اند انگیزه شما را زیادتر کنند، نه این که در شما ایجاد انگیزه کنند. ایجاد انگیزه یک چیز کاملا فردی، کاملا ذهنی و ذاتی است و اکتسابی نیست. پس انگیزه بهصورت بالقوه در وجود آدمها هست و دیگران آن را برانگیخته میکنند (لاتم[1]، 2007). نیروی انسانی ممترین رکن یک سازمان است و موفقیت یا عدم موفقیت سازمان، ارتباط تنگاتنگی با عملکرد کارکنان آن دارد. در سالهای اخیر سازمان ها سعی کرده اند از طریق ایجاد انگیزش[2] در نیروی انسانی آنها را به مشارکت مفید و سازنده در طرح هایی که به وسیله سازمان رو به گسترش است وادارند(عسگریان، 1378). انگیزه معمولا بر اساس یک نیاز که ارضا نشده، ایجاد می شود. به عبارت دیگر، افراد معمولا در برهه های مختلفی از زندگی شان دچار نیازهای متفاوتی می شوند که این نیاز ها در ابتدا ارضا نشده هستند. این نیاز ارضا نشده معمولا در افراد ایجاد تنش یا به سخن بهتر یک نوع دغدغه ذهنی ایجاد می کند. فرد برای این که بتواند از این دغدغه ذهنی رهایی پیدا کرده و یا تنش آن را کم تر کند، در خود ایجاد انگیزه می کند. انگیزه یک نیروی محرک در فرد ایجاد می کند و این نیروی محرک باعث می شود که فرد به رفتاری دست زده و کاری را انجام دهد.پس همان طور که می دانید عامل به وجود آمدن انگیزه یک نیاز است، نیازی که ارضا نشده و افراد مختلف نیز طبیعتا نیازهای متفاوت، سطوح مختلف نیازها و درجات مختلفی از ارضا نشدگیِ نیازهایشان دارند. بعد از اینکه این نیاز ارضا نشده در افراد ایجاد می شود، یک تنش ایجاد می کند و این تنش است که افراد را به سمت آن رفتار سوق می دهد.لذا لازم است آن تنش و نیاز ارضا نشده شناسایی شده و بر مبنای فرایند انگیزه در افراد ایجاد انگیزه گردد. ارضاء نیاز های روانی اجتماعی همچون اعتبار، احساس تعلق، مسئولیت و مشارکت، ارضاء نیاز های شناختی مانند چالش ها، خلاقیت، وظایف متنوع، ... و در نهایت عامل مادی هم در گروه عوامل انگیزشی یا نیروی پیش برنده در حرفه و شغل قلمداد می شوند ( هاگمن[3] ، 1992).
2-11-2- مفهوم انگیزه کاری
انگیزه کاری یکی از مهم ترین و اساسی ترین ویژگی های کیفی کارکنان است که می تواند موجب افزایش عملکرد آنان در انجام وظائف شان گردد. ضمن آنکه خود در افزایش بهره وری سازمان نقش اساسی دارد. وجود انگیزه کاری خود می تواند عاملی جهت افزایش رضایتمندی شغلی کارکنان نیز باشد. اما نکته اساسی در بحث انگیزه کاری مقوله ای موسوم به انگیزش است که فصل وسیع و گسترده ای را در بحث رفتار سازمانی و مدیریت منابع انسانی به خود اختصاص داده است. انگیزش کارکنان با مقوله ها و مفاهیم دیگری چون احساسات ، اعتقادات ، باورها و نیازهای کارکنان در ارتباط می باشد. اما آنچه که در تمام نظریات و تئوری های انگیزش مورد اتفاق نظر همگان است همانا نقش مدیر و رهبر در ارتقاء انگیزه کاری کارکنان است و در این باب مفاهیمی چون باور مدیر، پیش فرض های مدیر، نگرش مدیریت، شیوه مدیریت مدیر و نوع نگاه مدیریت به انسان و جایگاه وی در درون سازمان می تواند در ارتقاء سطح انگیزه های کاری کارکنان نقش اساسی داشته باشد(لاتم، 2007). یکی از وظائف عمده مدیران ایجاد انگیزه برای کارکنان جهت انجام بهتر وظائف شان در درون سازمان می باشد. برای افزایش انگیزه کاری کارکنان مدیران این سازمان می بایست بر روی ماهیت انسانی کارکنان کار نمایند و با درک بهتری از این ماهیت انسانی میزان انگیزه کاری را ارتقاء دهند. تلاش مدیران در خصوص ماهیت انسانی کارکنان و ارتقاء این ماهیت کاری به دلیل آن است که ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی بین انگیزش کارکنان و عملکرد آنان وجود دارد (لاتم، 2007). سئوالی که در خصوص این ماهیت انسانی و غریزه کاری در خصوص کارکنان مطرح است آن است که آیا کارکنان ذاتا با انگیزه و پرتلاش به دنیا می آیند و یا اینکه می توان این انگیزه و تلاش را در آنان به وجود آورد ؟ پاسخ این سئوال هم آری و هم خیر است. آری از آن جهت که پاره ای از کارکنان به صورت ذاتی پرتلاش و با انرژی اند و نه از آن جهت که پاره ای دیگر این ویژگی ارثی و ژنتیک را ندارد و ذاتا افرادی ساکن و کم تلاش و بی انگیزه اند که باید از طریق آموزش به آنان جهت و مسیر ارتقاء انگیزه را نشان داد(لاتم، 2007).
انگیزه کاری عبارتست از فرایندی برای افزایش انرژی کارکنان به منظور نیل به هدفهای کاری از مسیر درست و واقعی.
Latham.1
[2] . Motivation
[3] . Hagemann
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 65 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 52 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
سبک زندگی مادر در دوران بارداری
چهارچوب این پژوهش پنداشتی است و بر اساس مفهوم "سبک زندگی مادر در دوران بارداری" استوار است که در راستای آن تولد نوزاد کم وزن و عوامل مرتبط با کم وزنی با تاکید بر سبک زندگی مادر در دوران بارداری مدنظر قرار می گیرد.
رفتارهای ارتقاء دهنده ی بهداشتی برای همه اعضای جامعه ، به ویژه برای زنان مهم است زیرا آنها نقش حیاتی در بهبود و حفظ سلامت خانواده در همه فرهنگ ها ، به ویژه در فرهنگ مسلمانان ، دارند (10). همچنین سلامتی و پیشرفت هر جامعه تا اندازه ی زیادی به سلامتی زنان وابسته است حاملگی و زایمان اثر قابل توجه ای روی سلامتی و بهداشت زنان دارد و برای سلامت ملی شاخص مهمی به شمار می رود. از طرف دیگر سبک زندگی مادر اثر دائمی و طولانی مدت روی سلامتی مادر و کودک دارد (9). در تمامی جوامع انواع مختلفی از رفتارها وجود دارد که بهداشت و سلامتی را بهبود می بخشد ، این رفتارها باید تشخیص داده شده و تشویق گردند. ضمنا رفتارهایی نیز وجود دارند که برای حفظ سلامت زیان آورند و غالبا به خاطر نتایج بد حاصل از این گونه رفتارها باید برای عدم تکرار آنها کوشید (26). در حاملگی رفتارهای بهداشتی سالم شامل مراقبت های منظم دوران بارداری ، شرکت در کلاس های پیش از تولد نوزاد ، مصرف مواد معدنی و ویتامین ها ، خوردن انواع مواد غذایی و عادات غذایی سالم می باشد و رفتارهای ناسالم شامل سیگار کشیدن ، مصرف الکل ، سوء تغذیه ، تاخیر در مراقبت های حین بارداری است که روی پیامدهای حاملگی موثر می باشد (9).
از میان پیامدهای حاصل از بارداری ، وزن زمان تولد مهمترین فاکتور بقاء انسان در دوران نوزادی و همچنین پیش بینی کننده ی توانایی های جسمی و تکامل آینده ی وی می باشد و تعیین این شاخص یکی از متداول ترین و ساده ترین روش ها برای ارزیابی رشد و نیز بررسی وضعیت سلامت نوزادان یک جامعه می باشد (2). زایمان نوزاد کم وزن نارس از مشکلات کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه می باشد ، در حالی که تولد نوزاد کم وزن ترم در کشورهای در حال توسعه شیوع بیشتری دارد(27).
نوزاد کم وزن ، نوزادی است که زمان تولد ، وزن 2500 گرم و یا کمترداشته باشد (23). نوزادان کم وزن به سه دسته متفاوت تقسیم می شوند: نوزادان نارس (با سن حاملگی 37 هفته یا کمتر) ، محدودیت رشد داخل رحمی ، یا ترکیبی از هر دو (27). نوزادانی که وزن هنگام تولد آنان ، نسبت به سن حاملگی ، کمتر از میزان مورد نیاز است بعنوان محدودیت رشد جنینی در نظر گرفته می شوند (23) یا به عبارت دیگر به آن دسته از نوزادانی که وزن زمان تولد آنان کمتر از 2500 گرم و سن آنان بیشتر از 38 هفته است به عنوان محدودیت رشد داخل رحمی اطلاق می گردد (7).
کم وزنی زمان تولد زمانی اتفاق می افتد که مواد مهمی چون گلوکز ، آمینواسید و اکسیژن (مواد مهم برای رشد جنین) به عللی مانند سوء تغذیه مادر در جریان حاملگی و یا اختلالات مادرزادی جنین به خوبی در دسترس جنین قرار نمی گیرند و در نتیجه محصول حاملگی این مادران ، نوزادنی کوچکتر از اندازه طبیعی خواهد بود (2).
سازمان بهداشت جهانی در سال 1995 بیان می کند که کم وزنی زمان تولد و تاخیر رشد داخل رحمی منجر به ناخوشی در بدو تولد ، مرگ ومیر ، اختلال در تکامل عصبی و ناتوانی در میان نوزادان می شود (11و27). نوزادان کم وزن ترم یا دچار اختلال رشد ، بیشتر از نوزادان طبیعی ، تاخیر در رشد و تکامل را تجربه می کنند ، کمبود ترشح هورمون رشد در جنین مبتلا به اختلال رشد منجر به کندی رشد در دوره نوزادی می شود. در نوزادان کم وزن ، به ویژه اگر با محدودیت رشد داخل رحمی همراه باشند ، منجر به خطر توسعه ی بیماری های مزمن در دوران بزرگسالی از قبیل هیپرتانسیون ، بیماری شریان کرونری و دیابت می شود (2). همچنین کم وزنی هنگام تولد هم در کشورهای پیشرفته و هم در کشورهای در حال توسعه فشار فوق العاده ای را بر سیستم خدمات بهداشتی و افراد خانواده تحمیل می کند (1). زنده ماندن بعضی از نوزادان بسیار کوچک تحت مراقبتهای ویژه طولانی و بسیار پرهزینه سبب بروز مشکلات جدی می شود. حدود هفت درصد نوزادان کم وزن که در ایالات متحده متولد می شوند ، بیش از یک سوم هزینه مراقبت های بهداشتی را به خود اختصاص می دهند (7).
عوامل زیادی روی کم وزنی زمان تولد تاثیر می گذارند که از مهمترین این عوامل می توان ژنتیک ، عوامل محیطی ، جنینی ، جفتی و مادری را نام برد (2و8). عوامل ارثی و جنس تقریبا 40% تغییرات وزن زمان تولد را به خود اختصاص می دهند و میزان شیوع آن در میان نژادها متفاوت است (8). از عوامل محیطی موثر بر کاهش وزن زمان تولد می توان کاربرد اشعه X در زمان حاملگی ، استفاده از مواد تراتوژن ، زندگی در مناطق مختلف و غیره را نام برد (28). از عوامل جنینی می توان آنومالی های مادرزادی ، عفونت ، چندقلویی و ژنتیک ، و از عوامل جفتی می توان کوچک بودن اندازه ، خون ریزی در دوران بارداری ، مشکلات عروقی و بدشکلی ، ترومبوز شریانی جنین و ترومبوز جفتی را ذکر کرد. از مهمترین عوامل خطر مربوط به مادر ، می توان زندگی با درآمد پایین ، درمان نازایی ، تغذیه ناکافی و دریافت کم غذا ، چاقی و اضافه وزن ، سوءمصرف مواد ، سیگار کشیدن ، مصرف کافئین و الکل ، میزان فعالیت ، ابتلا به عفونت های شدید ، سابقه ی داشتن فرزندی با تاخیر رشد داخل رحمی را نام برد که باعث تاخیر رشد داخل رحمی و به تبع آن باعث کم شدن وزن نوزادان در زمان تولد می شوند (29). در این میان عوامل مربوط به مادر، بر اساس تحقیقات به عمل آمده مهمترین وبیشترین نقش را بر وزن زمان تولد نوزادان دارند (2). عوامل مادری در دوران بارداری از قبیل سن ، شاخص توده بدنی ، عوامل اقتصادی- اجتماعی ، طبی ، فعالیت ، نوع تغذیه ، چگونگی گذراندن اوقات فراقت ، عادات سیگار کشیدن ، وضعیت نامطلوب زندگی در دوران بارداری ، نحوه مقابله با استرس ، چگونگی استفاده از خدمات بهداشتی- درمانی و... از جمله مواردی هستند که قسمتی از سبک زندگی مادر را در دوران بارداری تشکیل می دهند (9).
از اجزای کلیدی سبک زندگی سالم در دوران بارداری مصرف مواد غذایی سالم و وزن گیری مناسب در دوران بارداری است. زنان در سن باروری باید وضعیت تغذیه ای خوبی را از طریق سبک زندگی مطلوب حفظ نمایند و وضعیت تغذیه ای مناسبی را قبل ، حین و بعد از بارداری داشته باشند تا سلامت مادران ارتقاء یابد وخطر پیامدهای بد باروری کاهش یابد. حاملگی یک بحران است که تغذیه خوب مادر یک عامل کلیدی در سلامت مادر و کودک است. برطبق مطالعات انجام شده در ایالات متحده زنان در سنین باروری (14 تا 50 سالگی) با توجه به استاندارد مواد غذایی که باید مصرف کنند ، ویتامین E ، منیزیم ، پتاسیم ، فیبر و کلسیم کمتری دریافت می کنند. دریافت ویتامین A ، C ، B6 و فولات در این افراد ناکافی است ( 30 تا 40 درصد از زنان کمتر از میانگین مورد نیاز این مواد را مصرف می کنند). کمبود آهن نسبتا شایع است ، در حالی که مصرف سدیم و چربی ها ممکن است بیش از حد باشد
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 50 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 45 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
ویژگی های شخصیت
تعریف شخصیت:
صاحب نظران حوزه شخصیّت و روان شناسی از کلمۀ شخصیّت تعریفهای گوناگونی ارائه داده اند. از نظر ریشه ای، گفته شده است که کلمۀ شخصیّت که معادل کلمۀ Personality انگلیسی است درحقیقت از ریشه لاتین Persona گرفته شده که به معنی نقاب یا ماسکی بود که در یونان و روم قدیم بازیگران تئاتر بر چهره می گذاشتند. این تعبیر تلویحاً اشاره بر این مطلب دارد که شخصیّت هرکس ماسکی است که او بر چهرۀ خود می زند تا وجه تمیز او از دیگران باشد.
هیلگارد» (Hilgard) شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوههای تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد میشوندتعریف میکنند.
شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق میشود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله میتوان این خصلتها را شامل اندیشه ، احساسات ، ادراک شخص از خود ، وجهه نظرها ، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق میشود (شولتز،1384).
شخصیت از دیدگاه مردم: واژه «شخصیت» در زبان روزمره مردم معانی گوناگونی دارد. یکی از معانی آن مربوط به هر نوع صفت اخلاقی یا برجسته است که سبب تمایز و برتری فردی نسبت به افراد دیگر میشود مثلا وقتی گفته نمیشود «او با شخصیت است. »یعنی «او» فردی با ویژگیهایی است که میتواند افراد دیگر را با «کارآیی و جاذبه اجتماعی خود» تحت تأثیر قرار دهد. در درسهایی که با عنوان پرورش شخصیت تبلیغ و دایر میشود، سعی بر این است که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد داده ، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتن را بهبود بخشند با آنها واکنش مطبوعی در دیگران ایجاد کنند همچنین در برابر این کلمه ، کلمه «بیشخصیت» قرار دارد که به معنی داشتن «ویژگیهای منفی» است که البته به هم دیگران راتحت تاثیر قرار می دهد اما در جهت منفی. شخصیت از دیدگاه روانشناسی: دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت» چیزی متفاوت از دیدگاههای «مردم و جامعه» است در روانشناسی افراد به گروههای «با شخصیت و بیشخصیت» یا«شخصیت خوب و شخصیت بد» تقسیم نمیشوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای «شخصیت» هستند که باید به صورت «علمی» مورد مطالعه قرار گیرد این دیدگاه به شخصیت و انسان» باعث پیدایش نظریههای متعددی از جمله : «نظریه روانکاوی کلاسیک ،نظریه روانکاوی نوین ،نظریه انسان گرایی، نظریه شناختی ، نظریه یادگیری اجتماعی و … در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است(کریمی،1386).
2-6- ویژگیهای شخصیت:
نظر به اینکه شخصیت تشکیل شده است از الگوهای ویژه فکری، احساسی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز میسازد.می توان عنوان داشت که شخصیت، سرچشمه درونی دارد و در طول حیات، تقریباً پایدار باقی میماند. روانشناسان شخصیت، ویژگیهای یگانه افراد و نیز مشابهتها بین گروههایی از افراد را مورد مطالعه قرار میدهند. بنابراین، توجه به شخصیت افراد و تمایز قائل شدن بین افراد بر اساس ویژگیهای شخصیتی آنان طی قرنهای متمادی همواره مورد بحث بوده است. اگر رجوعی به نظریات داشته باشیم خواهیم دید که ویژگیهای شخصیت همواره مد نظر صاحبنظران و نظریه پردازان قرار داشته است. فی المثل آنجائیکه بقراط اقدام به دسته بندی انسان کرده است. بقراط جوامع انسانی را بر اساس چهار خلط مزاجی، صفراوی، دموی، بلغمی و سوداوی تقسیم می کند. لومبروزو زیست شناس معروف، انسان ها را بر اساس علائم فیزیولوژیک تقسیم بندی می کند. و در دوران معاصر شلدون انسان ها را در سه گروه آندومورف، مزومورف و اکتومورف تقسیم بندی کرده است. اما در جدید ترین تقسیم بندی در حوزه روانشناسی توسط آیسنک، انسان ها بر دو گروه درون گرا و برون گرا تقسیم می شوند که هر کدام از این گروههای انسانی دارای ویژگیهای منحصر بفردی از نظر این نظریه پردازان هستند بنحوی که این ویژگیها نحوه زندگی و رفتارهای اجتماعی آنان را سمت و سوق ویژه ای می بخشد(کریمی،1386).
2-7- شکل گیری شخصیت:
از شخصیت تعارف مختلفی شده است که در این نوشته تنها به چند تعرف اکتفا می شود. شخصیت، بیانگر آن دسته از ویژگیهای فرد یا افراد است که شامل الگوهای ثابت فکری، عاطفی و رفتارهای آنهاست(عبدی، باباپور و صادری، 1387). در تعریف دیگری آورده شده که شخصیت عبارت است از سازمان متکاملی، مرکب از خصائص بدنی و روانی آدمی اعم از ذاتی و مکتسب که جمعاً معرف هویت فرد آدمی است و او را از سایر افراد جامعه به طور روشن متمایز می سازد. شخصیت حقیقتی است واحد و غیر قابل تقسیم که چگونگی سازگاری اختصاصی فرد آدمی را با محیط و اجتماع تعیین می کند(عابدینی، 1387).
در حوزه های علمی مختلف نسبت به شکل گیری شخصیت افراد نظریات متفاوتی ابراز شده است که اجمالاً می توان به دو گروه تاثیر ژن ها و تاثیر اجتماع در شکل گیری شخصیت اشاره کرد. هر چه به گذشته تاریخی برگردیم تاثیر ژن ها در شخصیت و منش انسان ها را پر رنگ تر از دوران معاصر – هر چند به صورت تلویحی – می توان مشاهده کرد که رفتار افراد ناشی از ذات آنان است و هر چه به دوران معاصر نزدیک تر می شویم رویکرد تاثیر اجتماع بر شخصیت و منش افراد فزونی می یابد.
در روانشناسی اجتماعی علاوه بر تاثیر روحی و روانی و ژنتیکی در شکل گیری شخصیت و منش انسان بر تاثیر موارد مختلف نهادها و محیط اجتماعی نیز تاکید می شود. حسب این رویکرد است که عنوان می شود افراد در محیط های اجتماعی دارای شخصیت های متفاوتی هستند. بعبارتی، بر اساس این رویکرد، افراد بر اساس نقش های مختلفی که در محیطهای اجتماعی متفاوت بر عهده می گیرند، شخصیت متفاوتی می یابند(شولتز و شولتز، 1386).
رویکردهای موجود در باب شخصیت دیدگاه های موجود درباره شخصیت، به دو دسته اصلی تقسیم میشوند:
الف) التقاط گرایی خیرخواهانه
ب) طرفداری متعصبانه
بسیاری ازموارد درباره شخصیت، در یکی از این دو دسته قرار میگیرند؛ اما نوع سومی هم هست که دارای اهمیت قابل توجهی هستند. این دسته از گرایش التقاط گرایی خیرخواهانه، گستردگی و موازنهای را که برای بررسی بسیاری از نظریههای مربوط به شخصیت ضروری است، کسب میکنند، و از طرفداری متعصبانه، این عقیده را که برخی از نظریهها از سایرین بهترند، وام میگیرند. هدف کلی «تحلیل تطبیقی»است، پرده برداشتن از شباهتها و تفاوتهای میان بسیاری ازرویکردهای موجود به شخصیت است، و این پردهبرداری را نقطه شروعی است برای تعیین اینکه سودمندترین رویکرد کدام است. تحلیل تطبیقی در جستجوی فهم بهتر، باید جامع، منظم و ارزیابی کننده باشد.اگر چه رویکردهای التقاطگرایی خیرخواهانه و طرفداری متعصبانه، هر یک مزایایی مختص به خویش دارند، با این حال، هنگامی که تعدادی از نظریههای سازگار در دسترس باشند، نه رویکرد التقاطگرایی خیرخواهانه موجب رشد این حوزه علمی خواهد شد، و نه رویکرد طرفداری متعصبانه. هیچ کس نمیکوشد تا ارزش نسبی انواع رویکردهای موجود را تعیین کند، و حتی در نسلهای بعدی، کسانی که دستاندر کارند به تقلید از اسلاف خود میپردازند و تنها، استادی و مهارتشان اندکی بیشتر میشود؛ ولی هیچگونه تغییرات چشمگیر و پیشرفتهای شگرف پدید نخواهد آمد، مگر اینکه نگرش تحلیل تطبیقی رشد یابد. افرادی که در این حوزه معرفتی کار میکنند، میتوانند به جای اینکه انرژی خود را در مناقشات متعصبانه و رقابت جویانه به هدر دهند، تشریک مساعی کنند و این تشریک مساعی مرحله متوسطی از رشد این حوزه معرفتی را فراهم میآورد (کریمی، 1384).
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 79 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 56 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
مبانی نظری
تعریف مدیریت
مدیریت در مفهوم کلی و عام آن، به گونه ها و با دیدگاه های متعدد تعریف شده است. به طوری که باید گفت به تعداد نویسندگان این رشته، از مدیریت تعریف به عمل آمده است. با این همه اندیشمندان مدیریت در یک نکته اتفاق نظر دارند و آن، اداره کردن سازمان با استفاده صحیح و منطقی از منابع انسانی و مادی برای رسیدن به هدف سازمان می باشد ( قرائی مقدم، 1382).
از مدیریت تعاریف متعددی ارائه شده است و عمدتاً آن را شامل « برنامه ریزی، سازماندهی، کارگزینی، هدایت و رهبری، کنترل و نظارت » دانسته اند، اما با توجه به تحولات چند ساله اخیر و نظر به اینکه توجه به اخلاقیات و منابع انسانی در مدیریت امروز جایگاه خاصی پیدا کرده است، تعریف زیر برای مدیریت در شرایط حاضر، مناسبتر به نظر می رسد. از نگاه برخی صاحبنظران، مدیریت ترکیبی از علم و هنر برای پدید آوردن محیطی مناسب می باشد که در آن همفکری و همکاری با دیگران به منظور شکل دادن به فرایندی کارساز امکانپذیر می گردد و همچنین طی آن، استفاده بهینه از منابع، برای عرضه خدمات یا کالاهایی قابل رقابت، جهت جلب رضایت متقاضیان آنها، با پرهیز از بروز هرگونه عواقب نامطلوب تحقق می یابد ( رحمان سرشت، 1384 ).
« کیمبل وایلز[1]» در تعریف مدیریت و رهبری آموزشی می گوید: « رهبری آموزشی عبارتست از یاری و مدد به بهبود کار آموزشی و هر عملی که بتواند معلم را یک قدم پیش تر ببرد». همچنین به نظر او نقش مدیر و رهبر آموزشی عبارت است از « حمایت، تقویت، یاری و مساعدت و سرانجام همکاری کردن، نه دستور دادن و هدایت کردن » ( قرائی مقدم، 1382 ).
مدیریت، فرایند به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامه ریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات، هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می گیرد. تاکنون تعاریف متعددی برای مدیریت ارائه شده است. برخی از مهمترین تعاریفی که ارائه شده، به قرار زیر است:
- هنر انجام امور به وسیله دیگران
- فرایندی که طی آن تصمیم گیری در سازمان ها صورت می پذیرد
- انجام وظایف برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری، هماهنگی و کنترل
- علم و هنر هماهنگی کوششها و مساعی اعضای سازمان و استفاده از منابع برای نیل به اهداف سازمانی
بازی کردن نقش رهبر، منبع اطلاعاتی، تصمیم گیرنده و رابط برای اعضای سازمان ( کونتر[2] و همکاران، ترجمه چمران، 1380).
تعریف ذیل، مفاهیم کلیدی مدیریت را در بردارد:
- مدیریت یک فرایند است.
- مفهوم نهفته مدیریت، هدایت تشکیلات انسانی است.
- مدیریت مؤثر، تصمیم های مناسبی می گیرد و به نتایج مطلوبی دست می یابد.
- مدیریت کارا به تخصیص و مصرف مدبرانه می گویند.
- مدیریت بر فعالیت های هدفدار تمرکز دارد ( جاسبی، 1370).
« ماری پارکر فالت[3]» در تعریف مدیریت می گوید: « مدیریت هنر انجام دادن کارها به وسیله دیگران است». در این معنی هرکس بتواند کارها را با استفاده از نیروی دیگران به انجام برساند مدیر است. به عبارت دیگر، مدیر هماهنگ کننده و کنترل کننده فعالیت های دسته جمعی برای رسیدن به هدف مطلوب سازمان با حداکثر کارایی است. در همین رابطه « هنری فایول[4]» در تعریف مدیریت می گوید: « مدیریت عبارت است از علم و هنر متشکل و هماهنگ کردن، رهبری و کنترل فعالیت های دسته جمعی به منظور رسیدن به هدف مطلوب با حداکثر کارایی». برخی هم مدیریت را دانش اداره کردن و بهره گیری منطقی و عقلائی از منابعی که در راه رسیدن به هدف یا هدف های معلوم در اختیار گذاشته شده است، تعریف می کنند. استونر[5] می گوید: « مدیریت، فرایند، برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل کوشش های سازمان و استفاده از تمام منابع سازمان برای دستیابی به اهداف معین سازمانی است». آنچه از این تعریف بر می آید آن است که وظیفه اصلی مدیریت، استفاده از همه منابع و امکانات برای رسیدن به هدف های سازمانی می باشد. بنابراین می توان گفت: مدیر خوب کسی است که با استفاده صحیح، منطقی و عقلائی از منابع مادی و انسانی، سازمان را برای رسیدن به هدف خود که برآورنده یکی از نیازهای جامعه است، رهبری و هدایت می کند (قرائی مقدم، 1382 ).
2-1-2 . مدیریت کلاس
نهاد آموزش و پرورش، یکی از بزرگترین تولیدکنندگان اطلاعات و بی تردید عمده ترین مصرف کننده و ذخیره کننده اطلاعات و دانایی محسوب می شود. این مهم در کشور ما به علت توسعه کمی آموزش و پرورش و توجه به مؤلفه های دینی و ملی و فرهنگی از گستردگی و ارزش بالایی برخوردار است. تولید دانش و کاربرد آن در فرایند تعلیم و تربیت، موجب افزایش دانایی و توانایی یادگیرندگان و معلمان شده و آموزش و پرورش را در مهم ترین مأموریت خود؛ یعنی، تربیت نیروی انسانی توانمند و کارآمد بیش از گذشته توفیق خواهد داد ( جوادی بورا و نازکتبار، 1389).
تاکنون، تعاریف متعددی برای مدیریت کلاس، ارائه شده است. نظریه هایی که در خصوص سبکهای مدیریت وجود دارد بسیار است مانند نظریه همکاری چستر بارنارد[6] (1983)، نظریه همسازی وایت بک[7] وکریس آرگریس[8](1954)، نظریه سلسله مراتب مازلو[9](1954و1970)، نظریه های X وYداگلاس مک گرگور[10] (1960) و نظریه رنسیس لیکرت[11] (1961،1967) که همگی در خصوص فرد وسازمان می باشند (عرب شهراب؛ ساکی، 1389).
اما پژوهش حاضر سبکهای مدیریت را بر اساس نظریه وولفگانگ و گلیکمن ( 1996 )، مورد توجه قرار داده است. بر این اساس، سبکهای مدیریت کلاس عبارتند از : سبک مداخله گر ، سبک غیر مداخله گر و سبک تعاملی .
واژۀ «مدیریت کلاس» در اغلب تعاریف سنتی ، هم معنا با واژۀ انظباط به کار رفته است . به عنوان مثال دویل[12] (1986) مدیریت کلاس را "درمان بدرفتاری هاو اختلالاتی که در محیط آموزشی رخ می دهد" تعریف می کند. به عقیدۀ وی، هدف مدیریت کلاس ایجاد و حفظ نظم اجتماعی به منظور آرامش و یادگیری بهتر است ( زاکرمن[13]، 2000).
اگرچه اصطلاح انضباط را معلمان، مدیران و دانش آموزان فراوان مورد استفاده قرار می دهند، اما همیشه آن را بهترین کلمه ممکن برای آن منظور خاص نمی دانند. در واقع سال ها شده است که عبارت پسندیده تر مدیریت کلاس ( اداره کلاس) به دلیل محترمانه تر بودن ترجیح داده می شود. یکی از دلایل این ترجیح به حرکت های فلسفی اخیر در تعلیم و تربیت بر می گردد که می توان گفت آسان گیرتر، انسان گراتر و کودک محورتر شده است.
در متون علمی معاصر، مدیریت کلاس، وسیع تر از انظباط تعریف شده است؛ چنانکه لویز[14] ( 1997)، مفهوم انظباط را زیر مجموعۀ مدیریت به شمار می آورد و مدیریت کلاس را مثابه ترکیبی از آموزش، سازماندهی مواد و فعالیتهای درسی و تلاش برای کاهش بدرفتاری دانش آموزان توصیف می کند (جرمین[15]،2002).
ولفانگ و گلیکمن (1986) تعریفی جامع و دقیق از مدیریت کلاس ارائه داده اند؛ به گفتۀ آنها « مدیریت کلاس ، یعنی کلیۀ تلاشهای معلم برای سرپرستی فعالیتهای کلاس که شامل تعاملات اجتماعی، رفتار دانش آموزان و یادگیری است » . در این تعریف ، چند جنبۀ اساسی برای مدیریت کلاس فرض شده است که یکی از آنها انضباط است؛ در حالی که محدود به آن نیست ( مارتین[16] و بالدوین[17]، 1996).
اگرچه دو اصطلاح ایجاد انضباط و مدیریت کلاس اغلب مترادف دانسته می شوند، میان آنها تفاوت مهمی وجود دارد. به بیان ساده مدیریت کلاس به تنظیم فعالیت های کلاسی به منظور تسهیل تدریس و یادگیری اشاره دارد اما ایجاد انضباط به آن اعمالی اشاره می کند که معلمان به دلیل رفتارهای مختل کننده در فعالیت های کلاسی از جانب دانش آموزان انجام می دهند. اداره کلاس درس آن چیزی است که معلم انجام می دهد تا اطمینان یابد دانش آموزان روی تکلیف در دست اجرا، هرچه که باشد کار می کنند. به عبارت دقیق تر اداره کلاس درس یعنی: استفاده از فنون ایجاد و حفظ یک محیط سالم و خالی از مشکلات رفتاری. معلم از طریق اداره صحیح کلاس می تواند رفتارهای مخرب و مزاحم دانش آموزان را اصلاح کند و میزان مشارکت در یادگیری و سطح انگیزش یادگیری آنها را بالا ببرد. به منظور اداره موثر کلاس درس، معلم باید با انواع راهبردهای مختلف آموزشی آشنا بوده تا در صورت نیاز بتواند این راهبردها را به نحوی موثر در موقعیت خاص خودش به کار ببرد تا بدین وسیله محیطی آرام و بدون فشار روانی برای شاگردانش فراهم آورد ( زمانی، 1389).
کلاس درس خط مقدم فعالیت های آموزشی، تربیتی و جایگاهی برای آماده نمودن افراد برای زندگی در جهان در حال تغییر است. کلاس درس محلی است که خدماتی مستقیم به دانش آموزان ارائه می شود تا آنان از جهت فردی و اجتماعی رشد یافته و زمینه توسعه سالم و همه جانبه جامعه فراهم گردد. چنانچه معلم فاقد توانایی مدیریت کلاس درس به طور مؤثر باشد، بعید نیست سایر مهارت هایش نیز بی اثر شود. بنابراین توجه به مدیریت کلاس، نحوه اداره کلاس ها و به کارگیری بهترین و مطلوب ترین سبک مدیریتی کلاس، امری حیاتی و ضروری است.
[1] - Kimblle Wiles
[2] - Kounter
[3] - Mary Parker Follet
[4] - Henry Faiol
3 - Stonner
[6]- Chester Barnard
[7] - White Back
[8] - Chris Argyris
[9]- Mazlow
[10] - Mc Gregor
[11] - Likert
[12] - Doyl
[13] - Zukerman
[14] - Lewis
[15] - Germine
[16] - Martin
[17]- Baldwin
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 36 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 19 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
سرسختی
تاریخچه سرسختی
سرسختی روانشناختی یک سازه شخصیتی مثبت است که برای اولین بار توسط مدی و کوباسا در دهه هشتاد قرن بیستم بر اساس نظریه های وجودی شخصیت مورد توجه ویژه قرار گرفت. کوباسا (1979) سرسختی روانشناختی را ترکیبی از باورها در مورد خویشتن و جهان تعریف می کند که از سه مؤلفه تعهد، کنترل و مبارزه جویی تشکیل یافته است. کوباسا در تلاش برای رسیدن به عوامل مؤثر پاسخ در برابر استرس که تأثیر منفی وقایع استرس زا را کنترل می کند، به نکات ظریفی در کار سلیه (1956) اشاره می کند. واسطه های میانجی استرس و بیماری شامل آمادگی فیزیولوژیکی، تجربیات دوران اولیه کودکی، منابع اجتماعی و شخصیت (که در اینجا بر آن تأکید می شود) همگی مسؤل چیزی هستند که سلیه آن را شیوه مشخص برخورد هر فرد با وقایع استرس زای زندگی می نامد. کوباسا این نظریه را ارائه کرد که سرسختی روانشناختی مجموعه ای از ویژگی های شخصیتی است که در هنگام مواجه با وقایع استرس زای زندگی، به عنوان منبع مقاومت ایفای نقش می کند، امکان بروز علایم بیماری را کاهش می دهد و از تجربیات مفید و متفاوت دوران کودکی نشأت می گیرد (مدی و کوباسا، 1984، به نقل از محمدی، 1392).
2-2-2 تعاریف سرسختی
بنابر تعریفی که توسط اسنایدر [1](2012) در مورد سرسختی ارائه شده است و همچنین مورد توافق همگان قرار دارد؛ سرسختی "مجموعه و منظومه ای از ویژگی های شخصیتی است که به عنوان منبع مقاومت در برابر رویدادهای استرس زای زندگی عمل میکند". علاوه بر این افراد سرسخت سه مشخصه اساسی دارند، که مجموع آن ویژگی سرسخت بودن را منجر میشود: (الف) هدفمند بودن و تعهد عمیق به مردم و فعالیت هایی که انجام می دهند و مسئولیت هایی که بر عهده می گیرند (ب) احساس کنترل داشتن بر وقایع و رویدادهای پیرامون خود، و نیز (ج) توانایی در نظر گرفتن تغییر و دگرگونی ها به عنوان یک چالش معمول.
در تعریف دیگر سرسختی یکی از عناصر شخصیت است که همه افراد درجاتی از آن را برخوردارند و همچون سایر ساختارها (یا صفات) شخصیتی، همواره در تغییر و تحول است و میزان و پویایی سرسختی تحت تاثیر تجارب رشدی، تفاوت های فردی، جنسی و سنی است. از این رو سرسختی روان شناختی به عنوان یک صفت شخصیتی و یک تعدیل کننده رابطه میان استرس-بیماری شناخته شده است(دای، هانسون، مالتبی، پروکترو وود[2]، 2014).
در تعریفی دیگرسرسختی روانشناختی سرسختی روانشناختی را ترکیبی از باور ها در مورد خویشتن و جهان تعریف می کند که از سه مؤلفه تعهد ، کنترل و مبارزه جویی تشکیل یافته است (شوری[3]، 2012).
2-2-3 ابعاد و نظریه های سرسختی
2-2-3-1 ابعاد سرسختی
از دیدگاه کوباسا[4](2014) فرد سرسخت کسی است که سه مشخصه عمومی دارد: الف) تعهد ب) کنترل ج) مبارزه جویی
2-2-3-2 نظریه های سرسختی
2-2-3-2-1 نظریه کوباسا در مورد سرسختی
کوباسا (2009؛ به نقل از سواری، 1391) با استفاده از نظریه های وجودی در شخصیت، سرسختی را ترکیبی از باور ها د مورد خوشیتن و حعان تعریف می کند که سه مؤلفه تعهد ، کنترل و مبارزه جویی تشکیل شده است . شخصیتی که از تعهد بالایی برخوردار است به اهمیت ، ارزش و معنای این که چه کسی است و چه فعالیت هایی انجام می دهد، پی برده است و به همین مبنا قادر است در مورد آنچه که انجام می دهد معنایی بیابد و کنجکاوی خود را برانگیزد . این اشخاص در بسیاری از جنبه های زندگیشان همچون شغل، خانواده و روابط بین فردی کاملاً آمیخته می شوند افرادی که در مؤلفه کنترل قوی هستند، رویداد زندگی را قابل پیش بینی کنترل می دانند و بر این باورند که قادرند با تلاش، آنچه را در اطرافشان رخ می دهند تحت تأثیر قرار دهند. چنین اشخاصی برای حل مشکلات، به مسئولیت خود بیش از اعمال و یا اشتباهات دیگران تأکید می کنند . مبارزه جویی نیز باور به این امر است که تغییر ، نه ثبات و نه امنیت ، جنبه طبیعی زندگی است . اشخاصی که مبارزه جویی بالایی دارند ، موقعیت های مثبت و یا منفی را که به سازگاری مجدد نیاز دارند ، فرصتی برای یاد گیری رشد می دانند تا تهدیدی برای امنیت آسایش خویش . چنین باوری انعطاف پذیری شناختی ، قدرت تحمل رویداد ها و موقعیت های مبهم و نا احت کننده زندگی را به همراه دارد.
از دیدگاه کوباسا سرسخت کسی است که سه مشخصه عمومی دارد .
1- اعتقاد به این که قادر به کنترل یا تأثیر گذاری بروی حوادث است و استرس را قابل تغییر می داند .
2- توانایی احساس عمیق در آمیختگی و یا تعهد نسبت به فعالیت های که فرد انجام می دهند .
3- انتظار این که تغییر ، یک مبارزه هیجان انگیز برای رشد بیشتر است و آن را جنبه ای عدی از زندگی می داند (کوباسا، 2014).
کوباسا (2014) برای بررسی این تئوری سه فرضیه ارائه کرد و آنها را در پژوهش خود مورد آزمایش قرار داد و این فرضیات به صورت زیر بوده اند .
فرضیه 1- در میان اشخاصی که تحت شرایط پر استرس هستند، آنهایی که که دارای احساس کنترل بیشتری بر روی اتفاقات زندگی شان هستند، از سلامتی بیشتری نسبت به افراد که در مقابل نیرو های خاجی احساس ضعف می کنند ، برخوردارند .
فرضیه 2- در میان اشخاصی که تحت شرایط پر استرس هستند آنهایی که به مسائل مختلف زندگی شان احسا تعهد می کنند سالمتر از افرادی هستند که دچار بیگانگی می شوند .
فرضیه 3- در میان اشخاصی که تحت شرایط پر استرس هستند آن دسته که تغییر را یک مبارزه می دانند سالم تر از اشخاصی هستند که تغیر را یک تعهد در نظر می گیرند .
[1] Snyder
[2] Day, Hanson, Maltby, Proctor & Wood
[3] Shorey
[4] Kobasa
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 82 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 37 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
یادگیری خودتنظیمی
خودتنظیمی در یادگیری از مقوله هایی است که به نقش فرد در فرایند یادگیری توجه دارد. این سازه ابتدا در سال 1967 توسط بندورا مطرح شد(کدیور،1380)و اصطلاح یادگیری خودتنظیمی از 1980 رایج شد. این اصطلاح بر خودمختاری و مسئولیت پذیری دانشجویان برای پیشبرد یادگیری خودشان تأکید می کند (پاریس[1]، 2003) (به نقل از نیکدل، 1385). خود تنظیمی فرایندی است که در آن دانــــش آموز هدف هایی را برای یادگیری خود بر می گزیند،سپس می کوشد تا شناخت ، انگیزش و رفتار خود را کنترل و تنظیم نمایدو بر آن نظارت کند. خودتنظیمی شامل یک رهبری شناختی است که مستلزم عواملی است از قبیل: انطباق ها و تصمیم گیری های مداوم، آگاهی برای کسب برداشتی معتبر و هوشمند از موقعیت و آمادگی برای بازتاب آنچه در فعالیتهای تحصیـــــلی و به طــور کلی در زندگی، باید انجــــام شود، آنچه انجام می شود، و آنچه انجام شده است. اکتساب این مهارت لزوماً با رشد طبیعی مرتبط نیست و همانند دیگر تواناییها یا ظرفیتها، باید بطور آشکار آموخته شود (زیمرمن و شانک[2] 1994 به نقل از لیزراگا[3]، 2003)( نیکدل ،1385)
به باور زیمرمن (1999) یادگیرندگان مستقـــل نیاز به توجه کمتـری از طرف معلمـــان دارند. آنها می دانند چگونه راهبردهای یادگیری را به کار گیرند، آنها از توانایی هایشان در حیطه های خاص ، ادراکاتی دارند و خود را متعهد و ملتزم به رسیدن به اهداف تحصیلی شان می دانند. این دانشجویان اراده دارند و به همین دلیل می توان آنها را یادگیرندگان خود تنظیم نامید (کارشکی ومحسنی، 1391).
خودتنظیمی فرآیند ارزشمندی است زیرا بر این که چگونه «خود» عامل ایجاد اهداف یادگیری و نیز انتخاب راهبردها می شود و نیز این که چگونه برداشت هر فرد از خود وتکلیف بر کیفیت یادگیری متعاقب آن تاثیر می گذارد، تاکید می کند(پاریس ، 2003)
خودتنظیمی سه ویژگی اساسی دارد: 1- آگاهی از تفکر 2- کاربرد راهبردها 3- انگیزش مداوم. آگاهی از تفکر سنجش از خودتنظیمی است که شامل اندیشیدن و تحلیل موثر یک فرد از عادتهای تفکر خود است. کاربرد راهبردها شامل خزانه رو به رشد راهبردهای فرد برای یادگیری، مطالعه، کنترل هیجانات، پیگیری اهداف و کاربرد این راهبردها است.
انگیزش مداوم سومین ویژگی یادگیری خود تنظیمی است زیرا یادگیری نیازمند انتخاب و تلاش مداوم است. (پاریس، 2003)
یادگیرنده های خودتنظیم راهکارهای شناختی مناسب را به کار می گیرند و از نظر تحصیلی انگیزه لازم را دارند. دانشجویانی که در یادگیری خود تنظیمی فعالند از راهکارهای شناختی یادگیری از قبیل تکرار منظم، بسط و سازماندهی یادگیری، مدیریت بر زمان و برنامه ریزی زمانی، هدف گذاری کنترل خود و خود ارزیابی نسبت به دیگران برتری دارند. (اشنایدر و دیگران[4]، 1989، به نقل از غلامی 1383).
2-2-1- مولفه های خودتنظیمی
یکی از مسائل مهم در بررسی یادگیری خودتنظیمی، اختلاف نظر در نوع مولفه های تشکیل دهنده آن است. بعضی ازنظریه ها ، به تفکیک و طبقه بندی راهبردهای خاص یادگیری به عنوان مولفه های تاکید می کنند(مانند پینترچ ،1999) ، برای بعضی نیز ، مولفه های انگیزشی و خودتعیین گرانه خودتنظیمی مهم است مانند طرفداران نظریه خودتعیین گری و برای برخی دیگر از نظریه های جدیدتر ، یکپارچه کردن مولفه های شناختی ، انگیزش ، عاطفی و محیطی (مانند پینتریچ ،2004) و یا فرایندهای چرخه ای خودتنظیمی (مانند زیمرمن ،1999) مهم می باشد.
پینتریچ (1999) در تحقیقی با هدف بررسی نقش باورهای انگیزشی در بهبود و تقویت خودتنظیمی ،مولفه هایی را نیز مطرح می کند. او معتقد است در اکثر الگوها یکی از جنبه های مهم، کاربرد راهبردهای شناختی و فراشناختی گوناگون توسط دانشجویان برای کنترل و تنظیم یادگیری شان است . الگوی او شامل سه دسته کلی راهبرد است: راهبردهای شناختی ، راهبردهای خوتنظیمی برای کنترل شناخت (فراشناخت) و راهبردهای مدیریت منابع.
راهبردهای شناختی ، در خدمت ایجاد و افزایش دانش و فرایند های شناختی هستند . راهبردهای یادشده شامل چندین راهبرد است. که وین اشتاین و مایر (1986) آنها را شامل یادآوری ، بسط و سازماندهی می داند. این راهبردها با عملکرد تحصیلی رابطه دارند . راهبردهای یادآوری شامل از برخوانی جملات برای یادگیری ، حرف زدن با صدای بلند هنگام خواندن یک متن ، برجسته کردن و خط کشی زیر مطالب مهم با روش نسبتاً فعال و نه سطحی است. راهبردهای بسط شامل تبیین ، تفسیر و خلاصه کردن مواد برای آموختن ، قیاس کردن ، یادداشت برداری خلاقانه و پاسخ دهی است (وینیستون و مایر،1986). راهبرد سازماندهی ، مربوط به پردازش عمیق ، که شامل رفتارهایی همچون انتخاب ایده اصلی متن ، خط کشی ، برجسته کردن متن یا مواد برای آموختن ، استفاده از فنون مختلف برای انتخاب و سازماندهی ایده های موجود در تکالیف ، طراحی و آماده کردن شبکه یا نقشه ای از ایده های مهم ، شناسایی ساختارهای نثر ی توضیح و تفسیر متن است.
بخش دیگر و مهمتر خودتنظیمی ، فراشناخت است. فراشناخت بیش از بقیه راهبردها ماهیت خودتنظیمی گری دارد. فراشناخت یعنی شناخت شناخت ، یا اندیشیدن درباره نحوه یادگیری یا شناختن خود. دانش فراشناختی ، بخشی از دانش یادگیرنده است که به اطلاعات او از نحوه یادگیری اش مربوط است و ممکن است شامل طبقه شخص،تکلیف و راهبرد باشد. خود تنظیمی معطوف به نظارت ، کنترل و تنظیم فعالیت های شناختی و رفتار شخص است. در بعضی تحقیقات بیشترین تاکید فراشناخت بر راهبرهایی است که شخص برای برنامه ریزی ، نظارت و تنظیم شناخت به کار می برد و نه دانش فراشناختی آنها (مثل برنامه دانشگاه میشیگان ، پینتریچ ،1999).
[1]- paris
[2]- Shank
[3]- Lizarragga
[4]- Ashnider
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 61 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 37 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
جوسازمانی
ازجمله مباحثی که در ادبیات مدیریت به میزان زیادی موردبحث و جدل بوده و در حد محدودی مورد شناخت قرارگرفته جوسازمانی است. گرچه پژوهشهای مرتبط با جوسازمانی و تلاش برای تدوین و تبیین قابلقبول از حداقل 50 سال قبل آغازشده است.
ادبیات ناظر بر جوسازمانی، به اعتقاد دنیسون[1] (1996)، ریشه در نظریه میدانی کرت لوین (1951) دارد. این نظریه به شکل تحلیلی فرد را از محیط جدا ساخته است. بعدها به افراد و زمینههای فکری آنها بیش از ساختار توجه شد؛ و همچنان در اواسط دهه 1970 برخی اختلافات موجود پیرامون مسائل همچون تداخل میان جوسازمانی و مفاهیم نظیر رضایت و ساختار سازمانی را برطرف ساختند. این مقالات به اعتقاد دنیسون باعث بسترسازی برای رسیدن بهاتفاق نظر در مورد دو رویکرد متفاوت به جوسازمانی شدند. این رویکردها عبارت بودند از: الف) اندازهگیری دیدگاههای فردی؛ ب) اندازهگیری چندگانه دیدگاهها برای تلفیق دیدگاههای ادراکی و معیارهای عینیتر که رویکرد اولی بهعنوان جو روانی و رویکرد دوم بهعنوان جوسازمانی شناخته شدند. در دهه 1980 پژوهشگران توجه بیشتری به مسائل مرتبط با جو، ازجمله چگونگی شکلگیری جوسازمانی معطوف داشتند. فرایند «جذب، انتخاب و ابقا» پویایی شکلگیری جو بر اساس تغیر اعضاء همراه با رویکرد اجتماعی شدن به تصویر میکشد. رویکرد ساختار اجتماعی جو را بهعنوان یکی از نتایج نظام ارزشی سازمان قلمداد میکند. مورگان و ولکوین[2] (1992) رویکردهای ناظر بر شکلگیری جوسازمانی را تحت عناوین ساختاری، ادراکی، تعاملی و فرهنگی طبقهبندی کردند.
از سوی صاحبنظران، تعاریف و دیدگاههای گوناگونی در مورد جوسازمانی ارائهشده است. ویژگیهای درونی نسبتاً پایدار و احساس و ادراک جمعی افراد از آن ویژگیها و خصوصیاتی هستند که موجب شده است که برخی از صاحبنظران، جوسازمانی و شخصیت سازمانی را یکی تصور کنند (هوی و میسکل، ترجمه: عباس زاده، 1371). جوسازمانی به تصورات، احساسات و ارزشهای کارکنان در محیط کارشان اطلاق میشود. همینطور احساس تعهد نسبت به سازمان، حس اعتماد و تعلق، اعتمادبهنفس و وفاداری را نیز شامل میشود که تحت تأثیر عوامل مختلفی مانند فضای فیزیکی، قوانین سازمانی حاکم و ویژگیهای رفتاری افراد در محیط کار قرار میگیرد (آلیس[3]، 2000).
2-1-2-1- تعاریف جوسازمانی:
در فرهنگ آکسفورد[4] (2005) واژهی جو از حیث لغوی به نگرش یا احساس عمومی، وضع و حالت در یک مکان خاص اشاره دارد. ازجمله مباحثی که در ادبیات مدیریت به میزان زیادی محل بحثوجدل بوده و در حد محدودی مورد شناخت قرارگرفته جوسازمانی است. ازاینرو گرچه تحقیقات مرتبط با جوسازمانی و تلاش برای تدوین تعریفی قابلقبول از دهههای پیش آغازشده، ولی هنوز تعریف واحدی که موردپذیرش همگان باشد ارائه نشده است بهعبارتدیگر تعاریف ارائهشده از مفهوم جوسازمانی باهم سازگاری ندارند (گلیک[5]، 1985، منوریان 1377).
مفهوم جو سازمان بهعنوان یک استعاره مجازی که معرف یک یا چند ویژگی متمایز سازمانی است بکار برده میشود. بهطورکلی مفهوم جوسازمانی که در اواخر دهه شصت متداول و رایج شد، مقدم بر فرهنگسازمانی است که در اواخر دهه هشتاد رشد و تکامل یافت. «ریچارد و اشنایدر[6]» معتقدند که جوسازمانی به دیدگاههای سازمانی، اقدامات و روشهای رسمی و غیررسمی اطلاق میگردد.
مجموعهای از خصوصیات داخلی که موجب تمایز مدارس از یکدیگر شده و در رفتار اعضای آنها تأثیر دارد، جوسازمانی نامیده میشود. جوّ عبارت است از کیفیت نسبتاً پایدار محیط مدرسه که معلمان آن را تجربه کرده و بر رفتار آنان تأثیر گذاشته و مبتنی بر ادراک عملی رفتار در مدرسه است. مجموعهای از خصائص و ویژگیهایی که موجب تمایز یک سازمان از دیگر سازمانها میگردد، اطلاق میشود (هوی و میسکل، 2000). در حقیقت جوسازمانی اغلب بهعنوان شخصیت سازمان معرفی میگردد. همانطور که شخصیت به خصائص ثابتی از افراد اشاره دارد، جوّ نیز خصائص و خواص ثابت سازمانها اشاره میکند (دیوید، 1989). سبک رهبری مدیریت عالی و هنجارها، ارزشها و اعتقادات اعضای سازمان باهم ترکیب میشوند تا جوسازمان را شکل دهند (دونالد، 1988). چاندان[7] (1995)، معتقد است جوّ مجموعهای از ویژگیها و عواملی است که بهوسیله کارکنان درباره سازمانشان ادراک میشود و میتواند بهعنوان شکلدهنده رفتارشان عمل کند. این عوامل ممکن است شامل توصیفهای شغل، چارچوب ساختار سازمانی، معیارهای عملکرد و ارزشیابی، سبک رهبری، نوآوریها، ارزشها، فرهنگسازمانی و غیره باشد. جوسازمانی در بر گیرندهای ویژگیهای محیط کاری است و بیانکنندهای چگونگی محیطی است که نیروی انسانی در آن مشغول به فعالیت است.(آرنوس و ساویتزکی[8]، 2006؛ گیلسون و گرین[9]، 2011). جوسازمانی بیان کنندهای درک کارکنان از بسترسازمانی است (هانتر[10]، پری و کورال[11]، 2001). در این راستا، زوهار و لوریا[12] (2005) معتقدند جوسازمانی درک مشترکی است که افراد دارند و احساس آنها را از سازمان شکل میدهد و هنجارهای اجتماعی، خط و مشیها و رویههای سازمانی اطلاعاتی ارزشمندی را به کارکنان در مورد انتظارات رفتاری از نقش آنها بیان میدارد، که این امر خود موجب شکلگیری محیطی ویژه با عنوان جوسازمانی میشود. جوسازمانی زمانی ارتقا مییابد که کارکنان سازمان در همان محیط رفتاری را از خود بروز میدهند(مک کی و همکاران[13]، 2007).
با توجه به تعاریف ارائهشده، جوسازمانی را میتوان چنین تعریف کرد: جوسازمانی هنجارها، ارزشها و نگرشهای غالب در فرهنگ سازمان را منعکس میسازد و بهعنوان منبعی که شکلدهی رفتار را تحت تأثیر قرار میدهد، عمل مینماید؛ یعنی ادراک جمعی افراد از فرهنگسازمانی که موقتی و نسبت به فرهنگسازمانی از پایداری کمتری برخوردار است.
[1] . Denison Daneial R
[2] . Morgan& welkoin
[3] . Ales
[4] . Oxford
[5] . Glick
[6] . Richards shadier
[7] . Chandan
[8] . Aronss & Savitzki
[9] . Gillson & Girren
[10] . Hanter
[11] . Kurall
[12] . Zohar & Lorriya
[13] . Mac ki & et all
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 69 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 40 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
فرهنگسازمانی:
واژه فرهنگ در ابتدا برای مشخص کردن تفاوت بین انسانها و حیوانات استفادهشده است. ماری جو هچ[1] (2008)، مفهوم فرهنگسازمانی که در مردمشناسی ریشه دارد، توسط مردم شناسان، بهعنوان روشهای شکل یافته از تفکر و احساس و واکنش که بهطور عمده توسط علائم و نشانهها حاصلشده و انتقال مییابند، تعریفشده است. آندروپیتگرو[2] (1979)، نخستین بار واژه فرهنگسازمانی را در ادبیات دانشگاهی مطرح کرد. پسازآن در طی زمان مطالعه فرهنگ، گسترش یافت و نظریهپردازان سازمان به کیفیت متحد کردن گروهها توجه کرده و آن را در مطالعه سازمان بکار گرفتند.
منوریان و بختایی (1382)، در پژوهش خود اشارهکردهاند، بررسی فرهنگسازمانی بهعنوان یک ابزار جمعآوری اطلاعات عمل میکند. از دیدگاه اسدی (1386)، بسیاری از صاحبنظران و محققان، فرهنگ سازمان را بهعنوان منبعی از مزیت رقابتی مطرح کرده است که فرهنگسازمانی هنوز یکی از تازهترین و شاید از جدال آمیزترین مباحث نظری سازمان است باوجود اختلافنظرهای مذکور تقریباً بر سر یک موضوع توافق وجود دارد که مدیریت فرهنگسازمانی یکی از ضرورتهای مدیریت در عصر کنونی و از شرایط لازم برای موفقیت است. در پژوهش وثوقی (1390)، بیان شد که فرهنگی سازمانی عبارت است از: الگوی منحصربهفرد از مفروضات، ارزشها و هنجارهای مشترک که فعالیتهای جامعهپذیری، زبان، سمبلها و عملیات سازمانها را شکل میدهد. فیاض (1390)، امروزه مطالعه فرهنگسازمانی از اهمیت ویژهای برخوردار است، فرهنگسازمانی درواقع شخصیت سازمان است و فضایی است که کارکنان در آن تنفس میکنند؛ بنابراین ارتقا فرهنگسازمانی یک استراتژی مهم و مستلزم برنامهریزی دقیق خواهد بود. بررسی فرهنگسازمانی بر سیستمهای اندازهگیری عملکرد تأثیرگذار است (هنری[3]، 2006). شیوهها و ارزشهای برنامهریزی در فرهنگسازمانی باید موردتوجه قرار گیرد (تولفو و وازلاویخ[4]، 2008). معمولاً تحت عنوان ارزشها، باورها و مفروضات اساسی شناخته میشود که به هماهنگی رفتار اعضا کمک میکند (مسلانتوش و دورتی[5]، 2010). با توسعه فرهنگسازمانی قوی و رهبری مؤثر، سازمانها میتوانند عملکرد مؤثری به دست آورند (زهیر، 2011).
2-1-1-1-تعاریف فرهنگسازمانی
تعاریف متعددی از فرهنگسازمانی ارائهشده است. برای مثال فرهنگسازمانی بهعنوان ارزشهای غالب که بهوسیله یک سازمان حمایت میشود، توصیفشده است. یا فلسفهای که خطمشی سازمان را به سمت کارکنان و مشتریان هدایت میکند، یا ارزشهایی که به کمک آنها کارها و امور روزمره سازمان انجام میپذیرد (الوانی و دانایی فر، 1376). فرهنگسازمانی نشان دهندة بخش نانوشته و نامحسوس سازمان است. هدف فرهنگ این است که به اعضای سازمان احساس هویت بدهد و در آنان نسبت به باورها و ارزشها، تعهد ایجاد کند (دفت[6]، 1998).
لوئیس[7] (1983)، فرهنگسازمانی را چنین تعریف میکند مجموعهای از دریافتها و تفاهمهای مشترک برای سازمان دادن کنشهاست که زبان و دیگر محملهای نمادی برای بیان تفاهم مشترک به کار میرود. پترز و واترمن[8] (1982)، فرهنگ را مجموعهای از ارزشهای مشترک غالب و دارای ارتباط منطقی است که با وسایل نمادین مانند داستانها، افسانهها، حکایت و کلمات قصار مبادله میشود، تعریف کردهاند. دنیسون (2006)، فرهنگسازمانی را کاربردی برای تعیین ارزشها، اعتقادات، فرضیات و شیوههای مشترکی میداند که نگرش و رفتار اعضا را در سازمان شکل میدهد و سپس هدایت میکند.
رابینز و کالتر[9] (2008). فرهنگسازمانی را نظام معانی مشترکی میداند که بهوسیله اعضای سازمان حفظ و به تمایز سازمان از سازمانهای دیگر منجر میشود. جرج گوردن[10] (1979)، نیز فرهنگسازمانی را نظام فرضیات و ارزشهای مشترکی میخواند که بهطور گسترده رعایت میشود و به الگوی رفتاری خاصی منجر میشود. استانلی دیویس[11] (1995)، فرهنگسازمانی را الگویی از ارزشها و باورهای مشترکی میشمارد که به اعضای یکنهاد معنی و مفهوم میبخشد. با توجه به تعاریف ارائهشده از فرهنگسازمانی، چنین نتیجه میگیریم که فرهنگسازمانی همان اندیشههای مشترک، فرضیات و ارزشهای مشترک افراد است که از آن برای پیشبرد اهداف و مقاصد مشترکشان و اینکه کارها چگونه انجام شود، استفاده میکنند.
بهطورکلی از این تعاریف چنین استنباط میشود که زمینه اصلی در فرهنگسازمانی وجود سیستمی از معانی و مفاهیم مشترک در میان اعضای سازمان است. در هر سازمانی الگویی از باورها، سمبلها، ارزشها، داستانها و آدابورسوم وجود دارد که بهمرورزمان به وجود آمدهاند. این الگوها باعث میشوند که در خصوص اینکه سازمان چیست و چگونه اعضاء باید رفتار خود را ابراز کنند، درک مشترک و یکسانی به وجود آید و همه اعضا به آن احترام میگذارد و ارزش قائل است.
میتوان گفت که همه افرادی که در این زمینه مطالعه نمودهاند همگی توافق دارند که فرهنگ؛
2-1-1-2-سطوح فرهنگسازمانی:
فرهنگسازمانی را معمولاً در سه سطح تقسیمبندی میکنند یکی نمادهای قابلمشاهده که در سطح عینیتر قرار دارند که درواقع همان ظهور فیزیکی فرهنگ میباشد؛ و سطح دوم ارزشهای قراردادی است و سطح سوم هم فرضیات بنیادی که غیرقابل رؤیتاند (طبرسا و میرزاده، 1389)
هوی و میسکل[12]، ترجمه: عباس زاده (1371)، معتقدند که فرهنگسازمانی به سه سطح تفکیک میشود:
اصول: اصول در سطح بالای فرهنگسازمانی، به مقررات و معیارهای هستند که به شکل رفتار و سلوک اجتماعی، رفتار اخلاقی، تسلیم، تبعیت از اقتدار و قبول مسؤولیت کارکنان نمود مییابند. اصول ضمن اینکه نقشها مورد انتظار یک کارمند را تعیین میکنند، انجام آنی نقشها را نیز مورد تأیید قرار میدهند. بهعلاوه، موجب هدایت کارکنان در ایفا و انتخاب نقشها میشوند.
[1] . Mary Johich
[2] . Andrew Pettigrew
[3] . Henri
[4] . Tolfo & Wazlawick
[5] . Maslantosh & Dowerti
[6] . Deft
[7] . Louis
[8] . Petirs& Waterman
[9] . Robbins,Mary Kalter
[10] . G. Gordan
[11] . A. Davis
[12] . Hoy& Miskil
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 65 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 31 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
سلامت روانی
تعریف سلامت روان
تاکنون تعاریف متعددی از سلامت روان ارائه شده که همگی بر اهمیت، تمامیت و یکپارچگی شخصیت تأکید نمودهاند. سلامت روان به معنی فقدان بیماری یا ناتوانی نیست، بلکه عبارتست از؛ «حالت سلامتی کامل فیزیکی، روانی و اجتماعی». سلامت روان به عنوان توانایی فرد در غلبه بر ناراحتیهای روانشناختی و هیجانی، شناخت از دیگران و حفظ روابط اجتماعی تعریف شده است. سازمان بهداشت جهانی، سلامتی را مجموعه حالت رفاه و آسایش کامل جسمانی، روانی و اجتماعی تعریف کرده است.
امروزه فشار روانی از موضوعات مهم زندگی است. فشار روانی یعنی تهدید سازگاری ما در زندگی روزمره. فرد از فشار روانی برای شرح مجموعهای از احساسات منفی استفاده میکند، مثلاً در ارتباط با امتحان، فروپاشی زندگی زناشویی و .... (پایندان، 1389).
سلامت، مهمترین مسأله بشریت است، زیرا با مرگ و زندگی مرتبط است. فقدان سلامتی به معنای قدم نهادن به سوی مرگ و وجود سلامتی به معنای جریان داشتن زندگی است. تعریف پدیده ای با این اهمیت برای متخصصان و پزشکان نیز دشوار است. مقبول ترین تعریف سلامت توسط سازمان جهانی بهداشت[1] ارائه شده است. بنابر این تعریف سلامت یعنی حالت خوب بودن کامل از لحاظ جسمی، روانی و اجتماعی و این تنها به معنای فقدان بیماری و ناتوانی نیست. این تعریف مزایا و معایبی دارد. یکی از محاسن این تعریف تأکید بر چند بعدی بودن سلامت است. همانطور که ملاحظه می کنید در این تعریف، سلامت صرفاً جسمی نیست بلکه ابعاد روانی و اجتماعی سلامت نیز اهمیت خاصی دارند. از جمله معایب این تعریف آرمانی بودن آن است. یعنی سلامت به مفهوم آرمانی تعریف شده به گونه ای که کمتر کسی می تواند در حالت خوب بودن کامل قرار گیرد. مثلاً فردی که در حالت کمال روانی، جسمی و اجتماعی نیست، نمی تواند سالم باشد (بن یارد[2]، 2006).
تعریف سازمان جهانی بهداشت از سلامت دارای دو وجه ایجابی و سلبی است. در قسمت اول این تعریف بر وجود حالت کامل بودن جسمی و روانی و اجتماعی یعنی بر جنبه ایجابی تأکید شده است. اما در قسمت دوّم تعریف (فقدان بیماری) به حالت سلبی سلامت توجه شده است. با این حال اغلب محققان و متخصصان سلامت تاکنون تنها به وجه سلبی سلامت توجه کرده اند. از جمله اشکالات تعریف شده عدم توجه به مفهوم نسبی بودن سلامت است. امروزه روشن شده است که سلامت و بیماری دو مفهوم کاملاً جدا و متمایز از یکدیگر نیستند بلکه کاملاً به هم مرتبط هستند و می توان آنها را به صورت درجاتی تصور کرد. جامعه شناس پزشکی، آنتونوفسکی[3] (1987) معتقد است که سلامت و بیماری در دو نقطه انتهایی یک پیوستار قرار دارند. همانطور که وی به خوبی اشاره می کند؛ ما همگی می میریم و تا زمانی که نفس می کشیم و زنده ایم تا اندازه ای سالم هستیم.
طبق نظر این دانشمند که مورد قبول جامعه علمی است، سلامت و بیماری به صورت پیوستاری است که در یک سوی آن مرگ و در سوی دیگر آن، سلامت کامل قرار دارد. پیوستار سلامت- بیماری نشاندهندۀ وضعیت درجات مختلف سلامت است. در مرکز این طیف وضعیت سلامتی خنثی است و هر چه به طرف چپ حرکت کنیم، سلامتی کاهش می یابد. فردی که در سمت چپ قرار می گیرد. مثلاً فشار خون بالا دارد و یا چربی خون او بالاست، نیازمند درمان طبی است. چنین درمانی وضعیت سلامت فرد را به سمت نقطه میانی سوق می دهد. اما شیوه ی زندگی سالم نیز می تواند وضعیت سلامتی فرد را به سمت سلامت کامل (سمت راست) سوق دهد. بنابراین سلامت و بیماری کیفیت هایی متمایز و بدون ارتباط با یکدیگر نیستند بلکه حالاتی نسبی هستند و در هر لحظه هر یک از ما در یک نقطه از طیف سلامت – بیماری قرار می گیریم. عوامل مختلف جسمی، روانی و اجتماعی می توانند وضعیت سلامتی فرد را در طیف تغییر دهند (سارافینو[4]، 2005).
2-16- سلامت و بیماری در گذشته و حال
مروری بر دلایل مرگ و میر انسان ها در قرون و اعصار گذشته نشان می دهد که مرگ و میر انسان ها معمولاً به دو دلیل رخ می داده است؛ مشکلات تغذیه ای[5] و بیماری های عفونی[6]. بیماری های تغذیه ای در نتیجه تغذیه ناکافی و نامناسب ایجاد می شوند. مثلاً کمبود ویتامین 1B باعث ایجاد بیماری بری بری می شود که این بیماری با علایمی چون کم خونی و فلج مشخص می شود. بیماری های عفونی واگیردار هستند که امروزه نیز قربانیان زیادی در سراسر جهان دارند. امروزه بر اثر پیشرفت کشاورزی، وضعیت تغذیه در اکثر نقاط جهان بهبود یافته است، با گسترش واکسیناسیون و پیشرفت پزشکی و بهداشت نیز بیماری های عفونی کاهش چشمگیری یافته است. در نتیجه در اکثر نقاط جهان الگوی مرگ و میر تغییر کرده است. تحقیقات نشان داده که در سال 1995 دو سوم مرگ و میرها در ایالات متحده به علت سه بیماری های قلبی، سرطان و سکته مغزی بوده است. در ایران نیز پژوهش ها نشان دهنده نقش اساسی عواملی چون سرطان، بیماری های قلبی، سکته مغزی و تصادفات در مرگ و میر است. بنابراین می توان گفت که الگوی مرگ ومیر به علت بیماری های عفونی، به الگوی مرگ و میر به علت بیماری های مزمن[7] تغییر کرده است. حال باید پرسید دلایل این تغییر چیست؟ یکی از دلایل این تغییر این است که در زندگی صنعتی جدید، استرس یا فشار روانی افزایش یافته است. دلیل دیگر این است که با پیشرفت پزشکی مردم بیشتر از قبل به سن سالمندی می رسند و بیماری های مزمن، تهدید کننده سلامتی سالمندان است. از آنجا که بیماری های مزمن مثل سرطان و دیابت معمولاً به سادگی درمان نمی شوند و بیمار باید با آنها سازگار شود و بیماری خود را اداره کند، نقش عوامل روان شناختی اهمیت زیادی پیدا کرده است. در چنین شرایطی است که نقش روانشناسی در سلامت مفید واقع می شود (اسدی و همکاران، 1391).
2-17- الگوهای تبیین کننده بیماری ها
بشر همواره با این سؤال اساسی روبرو بوده است که چرا انسان بیمار می شود؟ طبیعی است که برای پاسخ گویی به این سؤال فرض های مختلفی مطرح شده است. بشر اولیه معتقد بود که بیماری در اثر حلول ارواح شیطانی و یا خشم خدایان ایجاد می شود و بدین منظور آیین هایی برای خروج ارواح خبیثه و یا رفع خشم خدایان داشتند. بعد، فلاسفه و پزشکان به ویژه بقراط نظریه مزاج ها یا اخلاط چهارگانه را مطرح کردند. سپس این عقیده رایج شد که روان و بدن وجودهایی جداگانه هستند که یا رابطه ای با یددیگر ندارند و یا رابطه ای اندکی دارند. نظریه ثنویت[8] یا دو گانه نگری دکارت زمینه را برای جدایی کامل روان و بدن فراهم کرد. در چنین شرایطی پس از رنسانس، پزشکی و جراحی پیشرفت کرد و بر نقش عوامل جسمی در ایجاد بیماری ها تأکید شد و نظریه اخلاط چهارگانه به طور کلی مردود اعلام شد.
[1]- World Health Organization (WHO)
[2]- Benyard
[3]- Antonovski
[4]- Sarafino
[5]- Nutriture
[6]- Infectious
[7]- Chronic
[8]- Dualism