دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 61 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 92 |
مقدمه
آسیب ناشی از خشونت شوهران از فشارهایی است که بر زنان وارد می شود . نگاهی سریع و گذار به به تاریخ نشان دهندة عظمت آلام و مصائبی است که به واسطه خشونت مردانه ایجاد شده است . اینگونه خشونت در جنگها ، شکنجه ها و ارتکاب ضرب و شتم مردان در حق مردان زنان ، و کودکان نمود دارد . ضرب و شتم زنان در عین ارزش تلقی شدن در جوامع متداولترین شکل خشونت فیزیکی ، خشونت روانی ، خشونت اجتماعی ، خشونت اقتصادی و خشونت جنسی ، برداشتهای خشونت آمیز نسبت به زن بازتابی است از ارزشها و عقاید اعضا اجتماع که اغلب چندین نسل را در بر می گیرد . و محصول سنتها ، آداب و رسوم : عقاید مذهبی ، قوانین حقوقی و به عبارتی دیگر محصول فرهنگ جامعه است . از عواملی که تبیینهای خشونت مردانه مورد توجه قرار گرفته است . اقتصاد ، مذهب ، خانواده عوامل شخصی بیولوژیکی می باشد .
الگوهای فرهنگی تاریخی نه تنها خشونت مردان را تحریم نکرده بلکه آن را تشویق نموده است هر چه از نظر فرهنگی خشونت پذیرفته تر باشد و مورد تشویق قرار گیرد در نتیجه این نگرش در مردان برای اعمال خشونت تقویت می شود و نتیجه آن اعمال خشونت توسط مردان در انواع گوناگون علیه زنان می باشد . تا زمانی که فرهنگ جامعه تغییر نکند و نگرش مردان نسبت بر خشونت علیه زنان تغییر نکند پدیدة خشونت علیه زنان ادامه خواهد داشت .
متأسفانه در جامعه کنونی ما هنوز خشونت علیه زنان به وسیلة آداب و رسوم ، نگرشهای سنتی و تفاسیر مذهبی توجیه می شود تا حد زیادی این واقعیت پنهان نگه داشته می شود . حتی خود زنان نیز بر اثر فشارهای سنتی هزاران ساله این واقعیت را به عنوان سرنوشت گریز ناپذیر خود پذیرفته اند و برای بسیاری از زنان این مسئله عادی تقلی می شود .
بنابراین در درجة اول باید فرهنگ ما تغییر کند و بالتبع آن نگرش افراد نسبت به خشونت علیه زنان تغییر کند .
در این تحقیق به این سؤال پرداخته شده است که نگرش مردان معلم شاغل شهر تویسرکان نسبت به خشونت علیه زنان چگونه است ؟
بیان مسئله
پدیدة خشونت علیه زنان در خانواده بخشی از مجموعه عناصری است که در جامعه شناسی تحت عنوان رویة تاریک زندگی خانوادگی مورد بحث قرار می گیرد . از واژه تاریک دو مفهوم مستفاد می شود . اول مجموعه عناصری نامطلوب در این نهاد بنیادی جامعة بشری که در مقابل مزایای بی شمار خانواده قرار می گیرند و متأسفانه آنها نیز بی شمارند ، به همین علت یک رویة سکّة درخشان خانواده را تاریک می کنند . مواردی چون تبعیضهای ناشی از جنسیت بالحاظ کردن جنبه های فیزیولوژیک ، بیولوژیک ، فرهنگی ، اجتماعی شامل بی مهری ، پیمان شکنی ، مشاجرات مزمن ، اعمال خشونت به طرق مختلف من جمله ضرب و شتم فیزیکی زنان در این زمره اند . مفهوم دوم واژة تاریک در سایه قرار گرفتن و دور از دید واقع شدن این پدیده های نامطلوب است . به طور نسبی از خانواده به عنوان حریم مقدس و کانون گرم یاد می شود که پاسخگوی بسیاری از نیازهای اساسی بشر است و شاید به سبب همین ویژگیها « حرمت و تقدس » جنبه های آزار دهندة آن در مقایسه با دیگر معضلات بشری کمتر بیان شده است و در نتیجه کمتر مورد بحث قرار گرفته است .
عوامل گوناگون به خشونت علیه زنان دامن می زند .
بسیاری از بدرفتاریها نه برای مردان و نه برای زنان و نه حتی برای قانون گذاران ، بدرفتاری محسوب نمی شود . بلکه حق مرد بر زن به حساب می آید . از جمله اجازه کار زن و تحصیل و ازدواج بیرون رفتن از خانه و … که چنین نگرشی از عوامل موثر در گسترش بدرفتاری و خشونت علیه زنان می باشد . چرا که بر اساس چنین نگرشی مرد حق دارد که مانع از کار تحصیل رفت و آمد زن با سایرین شود و زن حق مخالفت با مرد را ندارد چرا که تصمیم گیرنده اصلی مرد خانواده ا ست . هر چه او بگوید باید اجرا شود و اگر به حرفهایش گوش داده نشود و از اوامر او سرپیچی شود مرد حق دارد اعمال خشونت کند . و هیچ کس او را از این کار منع نمی کند چرا که از دید دیگران زن مقصر است . زن باعث عصبانیت شوهر شده و مجازات او اشکالی ندارد . چنین نگرشی در طی قرنها به مردان اجازه داده است که بر سونوشت زن حاکم باشند و اگر زن خلاف ارادة او رفتار کرد مستحق کتک است و باید آن را متحمل کند و دم بر نیاورد و آبروی شوهر را حفظ کند و به حرفهای شوهر اگر چه ظالمانه باشد گوش دهد . تقویت نگرشهای سوختن و ساختن و تقبیح مقابله زن با شرایط تحمیلی زندگی و نافرمانی در برابر مرد باعث افزایش قدرت مرد و تشویق و تأیید او برای اعمال خشونت می باشد که ریشه این نگرشها را باید در فرهنگ جامعه جستجو کرد . فرهنگها از جمله عواملی هستند که در تقویت این نگرشها مؤثرند .
در این تحقیق به بررسی نگرش مردان نسبت به خشونت علیه زنان پرداخته شده است تا مشخص شود که آیا نگرش مردان جامعه آماری ( معلمان ) نگرشی خشونت آمیز است یا خیر . به این دلیل جامعه آماری معلمان را در نظر گرفته ایم چرا که معلّمان قشر تحصیل کرده جامعه می باشند و انتظار می رود که نگرش آنان نسبت به خشونت نگرشی منفی باشد یا دست کم نگرشی معتدل باشد .
از آنجا که خانواده هسته اصلی تشکیل دهندة جامعه می باشد و از آنجائی که سلامت و بقاء جامعه بستگی به سلامت و بقاء خانواده دارد . پس محیط خانواده باید محیطی سالم و عاری از خشونت نسبت به زنان و کودکان باشد چرا که زنان پایه و بقای زندگی خانوادگی می باشند و آسیب رساندن به آنان به معنای تقویت پایة خانواده و بالتبع جامعه خواهد بود خشونت نسبت به زنان ناشی از نگرشهای سنتی و اقتدار گرایانه می باشد و تا زمانی که این پدیده ناشناخته باشد نمی توان به حل خشونت علیه زنان کمک کرد . شناخت و آگاهی نسبت به نگرش مردان دربارة خشونت علیه زنان به ما کمک می کند که بفهمیم که آیا هنوز جامعه ما فرهنگ ما ساختار اقتصادی و آموزش و پرورش ما این نگرش را در مردان تقویت می کنند و تأیید می کنند یا این نگرش را تعدیل
کرده اند .
شناخت پیدا کردن نسبت به نگرش مردان در مورد خشونت نسبت به زنان
آگاهی از نگرش مردان در مورد خشونت علیه زنان به ما تصویری از نگرش فرهنگی حاکم بر جامعه می دهد که در واقع نگرش حاصل اعتقادات و ارزشها ، آداب و رسوم و عرفهایی هستند از نسلی به نسل دیگر منتقل شده اند . بنابراین با شناخت نگرش مردان در جهت ارائه الگوهای جدید فرهنگی به ایجاد نگرشهای مثبت نسبت به زنان و از بین بردن پدیدة خشونت می توان کمک کرد .
تاریخچه موضوع در جهان
تاریخچه موضوع در ایران
تحقیقات خارجی
تحقیقات و مطالعات داخلی و نتیجه گیری از مطالعات داخلی
نظریات مربوط به موضوع
چهار چوب نظری
تاریخچه خشونت علیه زنان در جهان
این واقعیت تلخ ریشه در اعماق تاریخ بشریت دارد . تاریخ زندگی انسان گویای آن است که در طی قرون و اعصار متمادی ، زنان همواره قربانیان اندیشة « پست نگری » در همة ادوار و در نزد ملل و جوامع مختلف بوده اند و همیشه تلاش بر این بوده است که با انکار نقش محوری زنان در جامعه و ارزیابی نادرست از تواناییها و قابلیتهای او ، با تقسیم کار ناعادلانه و ساختاری ، زنان را به سوی مشاغل پست یا درجه دوم سوق دهند . بدون تردید ریشه تمام این تبعیضها و سنتها، عقاید قالبی و پیشداوریهای نادرست را باید در تکوین جوامع اولیه جستجو کرد که متکی بر قاهریت توان جسمی و نوعاً عاری از تفکر و ظرافت و احساس بوده است . بدیهی است که در این روند ، زنان با ویژگیهای خاص جسمی ، رفتاری و عاطفی از جایگاه چندان مستحکمی برخوردارنبودهاند . [1]
تحقیر و کوچک شمری زن که داستانی دراز دارد ، منحصر به منطقه فرهنگ خاص نیست و بسیارند جوامع پدرسالار که زن را شرّی می دانند که از بخت بد قابل اجتناب نیست و به همین علت که نمی توان از او گذشت مردان می کوشند تا حوزة اقتدار ویرا هر چه تنگتر کنند و از زن تصویری معکوس تصویر خود بسازند تا آنجا که مرد ، آفریدة خداوند و تجسّم خیر می شود و زن مخلوق شیطان معرفی می شود . [2]
در ادوار گذشته همواره این اصل مطرح بوده است که زن موجب شقاوت و بدبختی است و هیچ نقش مثبتی در جامعه ندارد . ارسطو را ناقص می دانست و معتقد بود آنجا که طبیعت از آفریدن مرد ناتوان است ، زن را می آفریند و زنان و بندگان از روی طبیعت ، محکوم به اسارت هستند .
اقوام یهود نیز زن را مایه بدبختی و مصیبت می دانستند و وجود او فقط از آن رو قابل تحمل بود که یگانه منبع تولید سرباز به شمار می رفت . یهودیان قدیم به هنگام تولد دختر شمع روشن نمی کردند و مادری که دختری به دنیا می آورد ، می بایست دو بار غسل کند ، اما پسر که به عهد خود با یهود ( که آفریننده تصوّر و خیال قوم یهود بود ) می بالید ، همیشه در نماز خود تکرار می کرد : « خدایا ترا سپاسگزارم که مرا زن و کافر نیافریده ای » . در سرتا سر شرق زنان تا پسری نزاده بودند منفور بودند و اگر پسری می زادند ، تا در میدان جنگ کشته نمی شد ، مورد احترام واقع نمی شدند حتی افلاطون که با جدیّت و تهوّر فراوان از ورود زن به هر کاری و از برابری زن و مرد در همة موقعیتها پشتیبانی می کرد ، خدا را شکر می کرد که مرد آفریده شده است . » [3]
در شریعت بودا زن موجودی شریر معرفی شده است که برای فاسد ساختن مرد در درون وی نیرویی تعبیه گردیده است و در آیین هندو ، زن ملک افراد مذکر بوده و پس از مرگ شوهر نیز همواره سوزانیده می شده است . [4]
زن در نظر یونانیها پست ترین موجود به شمار می آمد به طوری که آقای گوستاولوبون فرانسوی در کتاب تاریخ تمدن اسلام و عرب به آن اشاره می کند : « یونانیان عموماً زن را موجودی پست می دانستند که تنها برای ادامه نسل و کارهای خانه به درد می خورد زن در قوانین یونان اصلا از خود اختیار نداشت در کوچکی مطیع پدر و در نوجوانی مطیع شوهر و در بیوگی مطیع پسران و اگر پسری نداشته باشد باید مطیع خویشان باشد یعنی نمی شود اختیارش را به دست خودش واگذار نمود . در قوانین یونان هیچ گونه حق وارثی برای زن منظور نشده است . وی در مورد مظلومیت زن در طول تاریخ و حقوق مدنی زوجین این طور می نویسد : زن به هیچ وجه شریک زندگی مرد محسوب نمی شد چون او را دارای قوای کامل بشری نمی دانستند و بیشتر متفکران یونانی معتقد بودند که زن دارای روح جاوید انسانی نیست و بدین جهت حق ندارد بعد از وفات شوهر زندگی کند . [5]
در جامعه اسپانیایی ها زن به قدری مورد تنفر بود که دست اندرکاران تحریف تورات معنی یهودیان بین المللی آن روز برای رسمی کردن و موّجه جلوه دادن آن این سخنان را در تورات به عنوان آیات خداوند همانند دیگر تحریفات نوشتند به طوری که آقای گوستاولوبون فرانسوی آن را در کتاب تاریخ تمدن اسلام و عرب در صفحه 507 آورده است می نویسد : « نظر تورات نظر نسبت به زن بهتر از نظریه هندیها نیست . از آن جمله در سفر جامعه آمده است : « زن تلختر از مرگ است » [6]
جایگاه زن در میان اعراب ( خشونت علیه زنان )
زن در نزد اعراب مانند کالای خرید و فروش می شد و از هر گونه حقوق فردی اجتماعی و حق ارث محروم بود . غالباً از بیم قحطی و احیاناً ترس از آلودگی، دختران خود را در روز اول تولد سر می بریدند و یا از بالای کوه پرتاب می کردند و گاهی در میان آب غرق می کردند . أسف بارتر از همه نظام ازدواج آنان بود که روی هیچ حساب و اساسی نبود مثلاً برای خالی کردن شانه از زیر بار مهریه زنان را اذیت می کردند و چنانکه زنی بر خلاف عفّت رفتار می نمود مهریه او تعلق نمی گرفت. خداوند در قرآن کریم در سوره نحل آیات 60 ـ 58 اینطور وضعیت اعراب را بیان می کند:
« و چون به یکیشان مژدة دختر دهند ، سیه روی و خشمگین گردد و از شرم این مژده از مردم پنهان می شود که آیا با خواری نگاهش دارد و یا در خاک نهانش کند آگاه باشید که بد داوری می کنند . » آقای گوستاولوبون ضمن تأیید موضوع دخترکشی اعراب می نویسد : « پیش از آمدن اسلام مردها زن را موجودی می دانستند متوسط ، میان حیوان و انسان یعنی او را فقط وسیله ای برای پیدایش نسل و خدمتکاری می دانستند . دختردار شدن را برای خود نیک می دانستند ، رسم دختر کشی شایع شده بود و دخترها را زنده به گور می کردند . [7]
بقایای باستان شناسی از ده هزار سال پیش گویای پرستش الهه های زن و نمایانگر این واقعیت است که در جوامع آن روزی زنها از نظر اجتماعی و رفاهی در موقعیتی مساوی زندگی می کردند . از چهار هزار سال قبل از میلاد مسیح به بعد بود که مردان شروع به پدرسالاری و برتری فروشی با توسل به زور کردند . مردان ادعا می کردند که بزرگ مرد هستند و به همین دلیل منابع و حاصل زحمات دیگران را تصاحب می نمودند . از آن زمان تاکنون زنها سیر نزولی طی کرده اند . زنها احتمالاً اولین برده ها بودند و با آنکه زنان نخبگان در دولتهای اولیه قدرت زیادی داشتند ، با وجود این تابع مردان هم طبقه خود بودند . [8]
حدود 2000 سال قبل از میلاد مسیح سرزمینهایی که اروپا را تشکیل می دادند بی خدا بودند . خدا مؤنث بود انواع اسطوره های آفرینش بر حول الهه ای می گشت که قدرتمند بود و خداوند مادر علاقه ای به مجازات مخلوقات نداشت . وقتی زنان عهده دار همه امور بودند مردها را کتک نمی زدند و هرگز به ذهنشان نمی رسید که روزی از مردها کتک بخورند اصولاً کتک زدن را درست نمی دانستند . مردان موظف به شکار و ماهیگیری و جمع آوری آذوقه بودند و از حدود و ثغور مرزهایشان در برابر متجاوزین دفاع می کردند مشروط بر اینکه اصل حکومت مادر شاهی را زیر پا نگذارند ، در آن مقطع از تاریخ برای مردان نقشی در آفرینش قایل نبودند . مردها معشوق به شمار می آمدند . مردها اسباب خشنودی زنان بودند . آنها پدر محسوب نمی شدند ، تنها زنان بودند که فرزند می زاییدند مردان قبیله به زنان احترام می گذاشتند و از آنها می ترسیدند و از قوانین مادر شاهی اطاعت می کردند . اما وقتی که مرد از نقش خود در مقاربت جنسی آگاه شد ، نقش مرد به تدریج بالا گرفت و نقش زنان فروکش کرد . [9]
در اسطوره یونانیها الهة همه چیز یک زن بود « اوری نوم »، او از چائوس برخاست و تصمیم به آفرینش باد شمال گرفت و آن را به میان دستانش مالش داد و از این عمل او مار بزرگی صورت خارجی پیدا کرد . افیون الهه به رقص پرداخت و آنقدر به این کار ادامه داد تا مار به حرکت درآمد تا با او جفت شد در این زمان الهه تخم جهان را بر زمین گذاشت و در انتظار ماند تا مار روی تخم بخوابد . از این تخم تمام عالم هستی بیرون آمد . در اینجا خدای مار نمایانگر پدر است . این پدر به شکلی که در کتب عهد عتیق آمده است متفاوت است، او آنقدرها مهم نیست . قدرت اندکی دارد در حالیکه زن و شوهر در کوه المپ زندگی می کنند افیون مدعی می شود که جهان او را آفریده و این ادعا به قدری اوری نوم را ناراحت می کند که با پاشنه پا بر فرق سرش می کوبد و او را به غارهای تاریک زیر زمین تبعید می کند .
قرنها بعد نویسندگان عبرانی اسطوره آفرینش خود را ساختند . در اسطوره آنها نیز مار چهرة شاخصی است . در اسطوره آنها نیز مار به دست جهووا مجازات می شود . زن در این جا البته حواست . خداوند سختگیر برای او مجازاتی در نظر گرفته بود : اندوه آنها را زیاد می کنم ، باید باردار شوند و با درد بچه بزایند و مردان بر آنها حکومت کنند و برای اطمینان خاطر از اینکه مردان می دانستند که به خاطر وسوسة زن به خوردن میوة ممنوعه به این جهان فرستاده شده اند سطوری به مجازات آدم اضافه کردند « چون به سخن گوش ندادی و از میوه ممنوعه خوردی نفرین و مجازات می شوی و بدین ترتیب ماجرای آدم و حواست مستمسکی شد تا در دنیای غرب و در دنیایی مسیحیّت زنان را مورد ظلم و جور قرار بدهند. در این میان زن ذاتاً شیطان معرفی می شود این گونه بود که مقامات کلیسا در روزگاران قدیم خشونت در ازدواج را توصیه می کردند . یکهزار سال بعد از میلاد مسیح ، موضوع مقام و موقعیت زنان یکبار و برای همیشه حل و فصل گردید و این زمانی بود که «گرایتان ژوری » اهل بلونا اولین قانون پردوام و پایای کلیسا را گذاشت. بر اساس این قانون زنان باید از شوهران خود اطلاعات کنند . تصویر خداوند تنها در مردان است و زنها در تصویر خداوند آفریده شده اند . آدم حوا را راهنمایی کرد . از این رو درست این است که زن تحت کنترل مرد قرار گیرد تا با راهنمایی و هدایت مرد دیگر اقدام به خطا نکند . حکمرانان کلیسا به این نکته توجه نکردند که بسیاری از مطالبی که آنها درس می دادند گفته ها و تعالیم مسیح نبود . آنها روحیه مهر انگیز عیسی را به تدریج به شکل دیگری تفسیر کردند و اصولاً می توان گفت که مسیحیّت پایه گذار کتک زدن به زنان شد . در کتابی مربوط به دوران قرون وسطی که هم اکنون در موزه بریتانیا نگهداری می شود . «جی . جی کولتون » مورّخ با توجه به شرایط موجود توضیح داده است که مرد برای اصلاح زنش را باید کتک بزند .
در فرانسه یکی از با نفوذ ترین شخصیتهایی که تا به حال وجود داشته است ناپلئون بناپارت بوده است که قانون مدنی فرانسه را نوشته است . گر چه قانون و مرامنامة مدنی ناپلئون آزادیهای را برای جمعی از محرومان آن زمان در پی داشت ، برای زنان و به ویژه زنان شوهردار محدودیتهایی را قائل گردید . در دوران آریستو کراسی قدیم زنها از آزادی عمل بیشتری برخوردار بودند و تاثیر قابل ملاحظه ای بر شرایط اجتماعی خود داشتند و به موجب قانون حق مالکیت و دارائی داشتند . انقلاب فرانسه ( 99 ـ 1789 ) بر حقوق آنان افزود اما وقتی ناپلئون به قدرت رسید ، شرایطی ایجاد شد که زنان تا قبل از ازدواج در مالکیت پدر و بعد از ازدواج در مالکیت شوهر خود قرار گرفتند . به اعتقاد ناپلئون تنها در سه مورد زن حق داشت از شوهر خود تقاضای طلاق کند. (زنای محصنه، اقدام برای به قتل رساندن همسر ناتوانی جنسی مرد) کتک خوردن زن دلیل کافی برای طلاق نبود . ناپلئون در تعیین حقوق زنان و مردان به تورات اشاره می کند . وقتی کسی از او پرسید ، این قانون را از کجا آورده ای ؟ ناپلئون به راحتی جواب داد و مگر نشنیده ای که فرشته به زن دستور دارد که از شوهرش اطاعت کند . [10]
در واقع تا سده نوزدهم در انگلستان مسئله به این صورت مطرح می شد که مرد تا چه اندازه می تواند زنش را بزند ، نه این که اصلاً مجاز به زدن او هست یا نیست . اصطلاح « قاعده انگشت » ( که در زبان انگلیسی به معنای قاعده کلی است ) برخاسته از یک رویّة قضایی است که به مرد اجازه می داد همسرش را با چوب بزند مشروط بر این که چوب از انگشت شست او ضخیم تر نباشد . تنها در اواخر سده نوزدهم بود که این شکل از ضرب و جرح زنان غیر قانونی اعلام شد . [11]
در عصر روشنگری « جان استورات میل یکی از فیلسوفانی بود که در جانبداری از حقوق زنان مباحث فراوانی را برانگیخت و همچنین مقالاتی را در این زمینه نوشت :
« از بدو شکل گیری جوامع انسانی زنان در اسارت مردان بوده اند چه پرشمارند مردان در یک کشور بزرگ که تنها اندکی از جانوران بالاترند کسانی که به کمک قوانین ازدواج در هر لحظه ای می توانند قربانیان خود را انتخاب کنند . هر مرد زنی را پایبند به خود دارد که جز کشتن او هر کاری را بخواهد با او می کند و حتی اگر این کار را هم بکند مجازات سنگین انتظارش را نمی کشد . [12]
در دهة هفتاد ( 1970 ) تنها واکنش مهم دولت درباره مشکل زنان کتک خورده طرح پاره ای اصلاحات قانونی بود که زنان را در برابر خشونت مردان از حمایت بیشتری برخوردار کند و ترک این گونه مردان را برای آنان آسان تر کند . در اواخر دهه هفتاد سه قانون از تصویب گذشت که هر سه به منظور کمک به زنان کتک خورده وضع شده بود: قانون خشونت خانگی و رسیدگی به امور زناشویی در سال 1976، قانون رسیدگی به امور خانگی در سال 1987 و قانون مسکن برای افراد بی خانمان در سال 1977 . [13]
اما درباره سرزمین آمریکا که در آن سوی اقیانوسها واقع است چه می توان گفت : در سال 1776 که جان آدامز روی پیش نویس اعلامیه استقلال آمریکا کار می کرد همسرش «ایاگیل آدامز» در نامه ای به او نوشت که امیدوار است شرایط زنان در قانون جدید بهتر از شرایط زنان در انگلستان باشد مردی که دومین رئیس جمهور آمریکا شد این تقاضا را رد کرد . جان آدامز در جواب همسرش نوشت « بستگی به شرایط دارد ، ما بهتر می دانیم که نباید قانون مردانه کشور را لغو کنیم و قوانین آمریکا مبنی بر قوانین عرفی انگلیس شکل گرفت ـ به گفتة بلاک استون نخستین ایالت آمریکا قانون کتک زدن زن را تصویب کرد ( 1824 )
بر طبق این قانون کتک خوردن زن به دست شوهرش را نه تنها اقدامی خلاف قانون نمی داند بلکه آن را مجاز می شمارد قبل از سال 1871 شوهر می توانست بی آنکه مجازات شود زنش را با چوب کتک بزند . این یکی از حقوقی بود که در جریان عقد ازدواج بر او داده می شد . [14]
پیش از ورود اقوام آریایی به ایران ، اقوام بومی مذهب مادر خدائی داشتند و در نواحی مختلف پرستش الهه مادر رایج بود . اقوام آریایی پس از مهاجرت خود به سوی غرب روش پدر شاهی و به همراه آن مذهب پدر خدایی را در سرزمینهای مفتوحه رواج دادند . اساس خانواده از این دوران به بعد حفظ عائله و حکومت پدر بر خانواده و اطاعت زن و فرزند از شوهر و پدر بود . به اعتراف تاریخ موقعیت زن از حیث اطاعت محض نسبت به شوهر و استقلال داخلی در خانة در دورة مادها ، پارسها و ساسانیان تفاوت چندانی نداشته است . طی این دوران زنان تحت تحکّم و زیر دست بوده اند و سران خانواده های پدرسالار در ایران در مورد اعضای خانواده های خود در واقع چون برده داران عمل می کرده اند ، خانواده بر اقتدار پدر یا پدر بزرگ خانواده تشکیل می شد و زن اختیاراتی نسبت به شوهر نداشت . اولاد نیز تابع محض پدر بودند تنها مرد مجاز بود که هر گونه بخواهد دستور بدهد . زن به مثابه سایر اعضای خانواده یعنی کودکان بردگان به اطاعت بدون چون و چرا محکوم بود . مرد حق داشت که زن خود را به مرد دیگری به طور موقت به همسری دهد در اینجا اعتراض زن نسبت به او بی اثر بود . [15]
از ویژگیهای ممیزه خانواده بعد از ورود آریاییها به ایران اقتدار مسلّم مرد و قاطعیت حکم او در فیصله امور در خانواده بوده است . بنابراین خانواده از این دوران به بعد خانوادة پدرسالار بوده است که قدرت اداره خانواده با پدر است . در ایران باستان زن به حکم نظام پدرسالاری که خواه نا خواه شوهرسالاری را به دنبال داشت دارای اختیارات بسیار محدودی از نظر مادی و معنوی بوده است . خانواده به عنوان اولّین و کوچکترین اجتماع مبتنی بر روابط عادلانه و متعادل میان زن و مرد نبوده است و همین مسأله زمینه ساز اصلی پدرسالاری مبتنی بر برداشتی است که زن را مقامی حقیر و کوته بین و احساساتی و بی وفا و … می دهد و به مرد مقامی فاتح و والا می دهد .
بعد از ورود اسلام : اگر چه با ورود اسلام به ایران تحولاتی در زمینه حقوق زنان بوجود آمد امّا با نگاهی به ادبیّات فارسی اعمّ از رسمی و یا فرهنگ توده ای به عنوان منعکس کنندة تاریخ و فرهنگ اجتماعی ایران ، در می یابیم که نگاه شاعر و بالتبع نگاه جامعه به زن یا به عنوان دلبر و معشوقه و از سر هوسبازی است و با دید تحقیر آمیز و نگاه به موجودی است ضعیف و ناتوان که سزاوار ترحّم و شفقت است . تحقیر زن را در ادبیات ما اعمّ از عامه و رسمی به جدّی است که مردان بد را همیشه به زن تشبیه کرده اند و زنان خردمند و کاردان را به مرد . با دقّت در اشعار و امثال شاید بتوان به این نتیجه ابتدایی رسید. که پایه استبداد و اقتدارگرایی در خانواده در روابط زن و مرد گذاشته شده و بعد به حوزه های دیگری تسرّی یافته و تعابیری از قبیل:
زنان مانند ریحان و سـفالند درون سوخبث و بیرون سوجمالند
یـکی گـفت کـس را زن مباد دگر گفـت زن در جهان خود مباد
زنان چون ناقصان عقل و دین اند چــرا مــردان ره آنــان گــزینند
زنـان در آفریــنش ناتمامند زیرا خویش کـام و زشـت نامنـد
نشانگر آن است که برداشت منفی از زن می تواند به توجیهی برای تحمیل الگوی اقتدارگرا در خانواده بر اساس حاکمیت مرد تبدیل شود زیرا : « دیوار مرد بلند است . »
در نتیجه این برتر تلقی کردن مرد و حقیر شمردن زن ، مرد در رأس خانواده قرار می گیرد و در مقابل زن جایگاه برتر و غیر قابل سؤالی می یابد . هر آنچه که او گوید حجت تلقی می شود و حق پیدا می کند که در سطح خانواده سرکوب گر باشد به عنوان نمونه : زن یعنی بزن .
شوهر خدای کوچک زن است .
به گفتار زنـان هـرگز مکن کار زنان را تـا توانی مرده انگـار
گر کند سرکشی هــلاکش کـن آب رخ می برد به خاکش کن
زن از پهلوی چپ گویند برخاست نیاید هرگز از چپ راستی راست
زن از غازه سرخرو شود و مرد از غزا
در مقابل اشعاری که درباره مردان سروده شده است : « مرد به هنر نام گیرد » .
مرد سَر دهد و سِرّ نمی دهد مرد را کار و کار را مردان
قول مردان جان دارد .
آنچه که در بالا آمد گوشه ای از فرهنگ و ادب فارسی است که در آثار مختلف به طور مستقیم و یا غیر مستقیم به زن و مرد و مقایسه آن دو می پردازد . [16]
آرین پور در توضیح وضع زن در ادبیات فارسی می نویسد : « اصولا زن ایرانی در ادبیات فارسی مقام شایسته ای نداشته است . شعر کلاسیک ایران زن را به صفت یار و دلدار و دلبر شناخته و غالب از او بی وفایی و مکر و خیانت یاد کرده است . در حقیقت همان گونه که براهنی بدرستی می گوید: این نویسنده یا شاعر یا مورخ تصویری نه فقط از خود اجتماع می دهند بلکه تصویری از عقاید و آراء حاکم بر اجتماع نیز ارائه می دهند . موقعی که روابط اجتماعی ناقص باشد آنها تحت تاثیر همین اجتماع از روابط ناقص عکس می گیرند . تاریخ ما نیز تاریخی است که تمام توجه خود را متوجه تجلیل از مرد و یا کوبیدن زن کرده است و معلوم است که تاریخی که بر آن عطوفت و زیبایی و شکوفایی زن حاکم نباشد، تاریخی ظالم و قاهر خواهد بود و تاریخ گذشته ایران واقعاً تاریخی مذکر است تاریخی است که در بستر عطوفت زنانه ، هرگز جاری نشده و به همین دلیل از شقاوت و خشونت بهره برده است. [17]
در واقع نهادی شدن روحیه مستبدانه پدرسالاری و روحیه فعل پذیری و تمکین زن ایرانی یک سنت دیر پای اجتماعی و محصول قرنها آموزه های اخلاقی در منع آزادی و استقلال زن و اقناع وی به پذیرش جایگاه محدود خویش است . نهادینه شدن یک عادت و سنت اجتماعی پیش از هر چیز محصول شبکه ای در هم تنیده از رفتارهای فرهنگی و ویژگیهایی اخلاقی و تاریخی است که معمولاً تداوم سیطره خود را بر اذهان از نحوه عملکرد و چگونگی نفوذ اقناعی خویش به دست می آورد . از این رو عادت به تمکین و اطاعت و به قول بعضی کسان بردباری زن ایرانی نه خصلتی فردی و یا رفتاری فیزیولوژیکی بلکه تابعی از فرهنگ کهنسال مرید پرور حاکم بر جامعه است . فرهنگی که در سراسر طول تاریخ این مرز و بوم پدیده اطاعت و تمکین را به عنوان یک فضیلت حسنه و هنجار اخلاقی قلمداد کرده است .
منطبق بر این فضای مطیع پرور جامعه سنتی ایران زن را به عنوان ضعیف ترین لایه اجتماعی به اطاعت واداشته و الگوی زن شایسته را به زنی خاموش و منقاد تنزّل داده است به طوری که که عنصرالمعالی در قابوسنامه دو باب بیست و هشتم در مورد زن خواستن چنین اندرز می دهند . « ای پسر ، زنان باید شرمناک و پارسا باشند و کوتاه زبان و کوتاه دست و چیز نگاهدارنده از دست زن دراز زبان بگریز». یا خواجه نصیر الدین طوسی در کتاب اخلاق ناصری توصیه می کنند. «شوهر باید در مصالح کلی با زن خود مشورت نکند و او را بر اسرار خویش واقف نگرداند ،مقدار مال و و مایة خویش را از او پوشیده نگه دارد و بهترین زنان زنی بود که در عقل و دیانت و عفت و حیا و کوتاه زبانی و اطاعت شوهر و بذل نفس در خدمت او باشد ، بدین ترتیب در جای جای کتب قدیم به نصایحی می رسیم که زن را نه به عنوان چهره انسانی ، بلکه همچون موجودی مطیع که باید در یک سری استانداردهای مشخص جای گیرد مطرح می کند و در آداب زن گرفتن به این توصیه ها بسیار بر می خوریم که بهترین زنان ، زنی است که فرزند بسیار آورد و شوهر دوست و صاحب عفت باشد و میان خویشان خود عزیز و نزد شوهر ذلیل باشد و مطیع شوهر باشد . در واقع جامعه سنت گرای مادر ادوار تاریخ عموماً هرگونه تشخصّ مستقل را برای زن بر نمی تابیده و همواره ارزشها حول محور یکدستی همگانی بوده است . از این رو برای گسترش این فضا ارزشهایی همچون مطیع بودن ، ناتوانی ، مصلحت اندیشی ، تقیه و تعبّد و پنهان سازی به انواع گوناگون تبلیغ و در هیئت فرهنگ بازدارنده متجلّی شده است . واضح است که چنین فرهنگی به عنوان مانع سترگی در راه پرورش شهامت و استقلال زنان ایستادگی کرده است ، از سویی زنان در تقسیم بندی هرم قدرت در جامعه همواره ضعیف ترین حلقه اند و تحمل سنگین فرهنگی امر به اطاعت عمدتاً بر دوش زنان قرار گرفته است . فشارها و بندهای اخلاقی و سنتی همواره بر پای لایه های عقب مانده و ناتوان جامعه زنجیر می شود . پدیده ، مرد سالاری و نگرش خاص مرد ایرانی به زن بر بستر آموزه های اخلاقی از طریق دیگری به عنوان فشاری مضاعف سبب تهی شدن زن از هویت انسانی اش شده و از این منظر او را با تمکین و اطاعت فزون تر وا می دارد . نگاه تمام خواه مرد ایرانی نسبت به زن نگاهی کاملاً مالکانه اما، مضطرب و بی ثبات است . در نگاه مرد ایرانی عدم اطمینان موج می زند این نگاه ریشه در قرون و اعصار گذشته دارد و هنوز از سابقه تاریخی اش مستقل نشده و اقناع نشده و نمیخواهد بپذیرد که جامعه تغییر کرده است ، که ساختار جامعه بنیاد در حال تحوّل است هنوز تصوّر می کند که امکان دارد زنش ربوده شود فریب بخورد ، بنابراین می ترسد. غیر از چهار دیواری منزل به جامعه و بیرون از خانه اعتماد ندارد و تجارب تلخ و حسّ اندوهبار به یغما رفتن زن سینه به سینه به او منتقل شده است . داغ این ننگ از نگاه پدر بزرگ ، از خشم فرو خوردة پدر از اضطراب و تعصّب مردان کهنسال خانواده ، از لابه لای حکایتهای تاریخی منظوم و منثور به وی منتقل شده است : « زن چو بیرون رود بزن سختش، خود نمایی کند بکن رختش » .
و از این نصایح که در ادبیات ما بسیار است القا شده که باید مواظب این موجود ناتوان باشی وظیفه داری از مایملک خود محافظت کنی . انتقال این تفکر مرد سالارانه از نسلی به نسل دیگر و از قضا بیشتر توسط خود مادران و بانوان صورت می گیرد . آری از دوران کودکی به مرد تفهیم می شود که مسئولیت سرپرستی و قیمومیّت زن و خواهر و مادر به عهده توست ، تو قیّم و ولّی هستی غیر از تو پناهی ندارد و اگر غفلت کنی ربوده می شد چقدر عار و ننگ است که مردی زنش را از دست بدهد زیرا مرد به عنوان صاحب ابزار و اموال در تاریخ مطرح است، ولی زن فاقد هر گونه امکانات و قدرت مادی و اختیار ابزارهای اجرایی و حتی فاقد هویّت بوده است نگرش مرد محور از طریق شریانهای گوناگون فرهنگی ، هنری ، اخلاقی و ادبی در جامعه باز تولید و تقویت می شود و تفوّق این باور کهن را که از زمانهای خیلی دور آغاز شده تداوم می بخشد اما روشن است که فرهنگی چنین سلطه گر فقط با ضعف امکاناتی و فقر مادی زنان می تواند آنان را به تمکین وادار کند . عامل بی ثباتی تاریخی کشور در کنار ناتوانی جامعه در برقراری عدالت و تامین اجتماعی وحراست از حقوق همة شهروندان باعث شده که زنان و مردان به ویژه چنین آموزه های فرهنگی را بپذیرند .
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 160 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 16 |
مقدمه:
خشونت خانوادگی[1] یکی از مسائل مهمی است که از دیدگاه های مختلفی چون دیدگاه اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، جمعیت شناسی و بهداشتی مورد توجه قرار گرفته است (سولر و همکاران[2]، 2001، نقل از همتی، 1383).
خشونت خانگی یک مشکل شایع است که در بین تمام سنین، جنسیت ها، قومیت ها، کشورها، زمینه های آموزشی و گروههای اقتصادی، اجتماعی رخ می دهد. قربانیان از هر سنی، قومیتی و جنسیتی وجود دارند. هر ساله بین 2 تا 4 میلیون نفر از زنان کتک می خورند و 2000 نفر از زنان کتک خورده بر اثر آسیب ها می میرند (پزشکان کشیک دانشگاه آمریکا، 2003).
آمارهای جهانی نشان می دهد که کتک زدن همسر در 84% در جوامع کوچک (لوینسون[3]، 1989) و 100% در جوامع توسعه یافته رخ می دهد.
خشونت در روابط صمیمی یک الگوی رفتاری است که در اشکال فیزیکی، عاطفی، روانی، جنسی و اقتصادی رخ می دهد و ترس، تهدید، قدرت و کنترل را تداوم می بخشد. تحقیقات درباره خشونت خانوادگی نشان می دهد (استراس وگلز[4]،1986 ، والکر[5]، 1991) که شمار زیادی از زنان احتمالاً قربانیان خشونت مردان هستند که طیفی از خشونت ساده تا قتل را دربر می گیرد.
با توجه به اینکه درباره علل و شیوع خشونت خانوادگی تحقیقات زیادی در کشورهای غربی، از چند دهه اخیر و در ایران از چند سال قبل صورت گ رفته است اما در زمینة روشهای درمانی و پیشگیری از این معضل بزرگ که خانواده، فرزندان، همسران و جامعه را با مشکل گوناگونی مواجه می کند، تحقیقات اندکی صورت گرفته است.
بررسی اخیر دربارة خشم در روان درمانی نشان می دهد که خشم از جمله احساسات طبیعی است. اینکه احساس خشم خود را باید بر حق دانست اما در کنار آن باید راهی درست برای تخلیه خشم پیدا کرد تا هم به فرد خشمگین و هم به همسرش َآسیب نرساند. مشکل زمانی بروز می کند که خشم را سرکوب کنیم و یا آن را به طرزی خشونت آمیز ابراز نماییم. به اعتقاد بسیاری از روانشناسان، خشم در صورتی سالم است که به درستی تخلیه شود. اما همین خشم اگر به درستی ابراز و تخلیه نشود می تواند ناسالم و حتی کشنده باشد (قرچه داغی، 1383).
خشم از هیجانهای جهان شمول است که با پیامدهای مخربی همراه میباشد و از دیرباز مورد توجه اندیشمندان و متخصصان بوده است. همه ما به نحوی خشم را تجربه کرده ایم و میدانیم که نمیتوان از افراد و چیزهایی که ما را خشمگین میکنند اجتناب نمود و یا آنها را تغییر داد. با این وجود میتوان چگونگی کنترل واکنشهای خودمان را بیاموزیم. هدف کنترل خشم کاهش احساسات پرخاشگرانه و برانگیختگی فیزیکی است که خشم آن را بوجود میآورد (رافضی، 1383).
در برآوردهای ملی نتیجه گیری شده است که 1309061 زن و 834732 مرد، قربانی خشونت شده اند (بارنت[6]، 2004). این آمارها و آمارهای مشابه نشان دهندة این واقعیت است که همسران نمی توانند با روشهای مطلوب با مشکل خشونت برخورد کنند و اکثر برخوردها هم طبق تحقیقات منفی است (افخم ابراهیمی، 1382).
نوواکو[7] (1975) درمان مدیریت خشم را برای تغییر دادن شناخت های افزایش دهندة خشم مراجعان طراحی کرد و آن را بکار برد. نتایج تحقیق نوواکو نشان داد که مراجعان بهبودی را در روابط بین فردی نشان دادند. آن گانلی آموزش ابراز وجود را به عنوان بخشی از الگوی درمانیاش قرارداده که نتیجة آن در کاهش خشم مراجعان موثر شناخته شد (آن گانلی، 1981).
بنابراین مساله اساسی در این پژوهش، بررسی اثربخشی آموزش مدیریت خشم بر کاهش الگوهای خشونت (چسمی، روانشناختی، جنسی، صدمه و آسیب و جسمی و افزایش روش مذاکره) در روابط زوجین است و اینکه آیا این آموزش میتواند خشونت زوجین را کاهش دهد یاموجب افزایش استفاده از روش غیرخشن شود.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 140 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 24 |
خشونت خانگی در ایران تا چند سال پیش به مفهوم پدیده و آسیب اجتماعی اصلاً مدنظر نبود، هر چند برخی موارد حاد خشونت خانگی در مطبوعات انعکاس می یافت، اما به صورت معمول خشونت به مثابه رفتار نابهنجار فردی در نظر گرفته می شد و اگر در مورد آن بحث و گفت وگویی می شد، برای روشن کردن علل فردی رفتار خشن بود، از چند سال قبل به این طرف، سرانجام این پدیده مورد توجه سازمان ها و محافل علمی قرار گرفت و اقدام های چندی در این زمینه صورت گرفت که از جمله آنها می توان برگزاری سمینارها، سخنرانی ها و حتی تشکیل گردهمایی هایی با هدف بررسی و مقابله با خشونت های خانگی اشاره کرد.(درویشی پور،1378)
خشونت در خانه انواع و اقسام متعددی را شامل می شود و به اعتبار نوع و یا شخص قابل تقسیم بندی می باشد، اقسام خشونت خانگی به اعتبار نوع خشونت، شامل خشونت جسمی، خشونت روانی، خشونت جنسی، خشونت بهداشتی، خشونت مالی و... می شود. به اعتبار شخص نیز خشونت خانگی ممکن است در یکی از اشکال همسرآزاری، کودک آزاری، فرزندکشی، ضرب و جرح و یا قتل والدین و خشونت فرزندان درباره ی یکدیگر ظهور و بروز پیدا کند.
از میان مواردی که در فوق به آن اشاره رفت بحث نوشتار حاضر را تشکیل می دهد، انواع کودک آزاری و بررسی علل و عوامل آن در محیط خانه می باشد.(همان،1378)
پرداختن به کودک آزاری و علل و زمینه های بروز آن در قالب یک مشکل و آسیب اجتماعی می تواند در شناخت مشکل و علل و بروز آن و ارایه راهکارهای لازم برای پیشگیری و مقابله با آن بسیار موثر و راهگشا باشد، ضرورت بحث مزبور از آنجا ناشی می شود که، اندیشمندان قرن حاضر را «عصر کودکان» نامیده اند و امروزه کودکان در جایی که باید امن ترین مکان برای آنان باشد، بیش از هر جای دیگر در معرض خطر هستند و در حقیقت احتمال اینکه کودکان توسط اعضای خانواده خود مورد انواع آزارها قرار گیرند بسیار بیشتر به این خطرات قرار دهند و از سوی دیگر در حال حاضر بخشی از منابع مادی و معنوی کشورهایی که به توسعه اقتصادی و اجتماعی مطلوب تری دست یافته اند، صرف توجه به مسایل کودکان و حمایت روانی و جسمی آنان شده است.(همان ،1378)
فهرست مطالب
فصل اول(کلیات). 1
1-1-مقدمه. 2
1-2-بیان مسأله. 2
1-3-اهمیت و ضرورت موضوع.. 3
1-4-اهداف تحقیق.. 4
1-4-1- هدف کلی تحقیق عبارت است از:4
1-4- فرضیه های تحقیق:4
1-5- سوالات تحقیق:4
1-6- تعاریف عملیاتی متغیر ها4
فصل دوم. 5
2-1- مقدمه:6
2-2- تعاریف مفهومی متغیر ها7
2-3- تحقیقات انجام شده. 15
منابع 21
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 6 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 4 |
*مقاله صنعنت هالیوود*
چکیده:
صنعت «هالیوود» با استفاده از قدرت عظیم هنری و اقتصادی خود و ارائه فیلمهایی که از فرمول شناخته شده بهرهگیری از سکس و خشونت استفاده مینماید، سلطهای فراگیر بر سینمای ایالات متحده پیدا نموده است. همچنین در بخش توزیع و اکران فیلمهای سینمایی نیز، مدیران صنعت سینمای آمریکا با عملکردی سلیقهای، عملاً اجازه نمیدهند که هیچ فیلم مغایر با نظرات آنان در این کشور اکران شود و یا به سودآوری اقتصادی دست یابد. نویسنده این مقاله با نگاهی به وضعیت کنونی ساخت و اکران فیلمهای سینمایی در آمریکا، نشان میدهد که در سایه سلطه مطلق هالیوود بر سینمای این کشور، عملاً سد محکمی در برابر ارائه فیلمهای غیر هالیوودی در ایالات متحده وجود دارد.
با نگاهی به وضعیت سینمای آمریکا در چند سال اخیر، ممکن است چنین بیاندیشید که تنها هالیوود، قادر به ساخت و عرضه فیلمهای سینمایی میباشد. هرچند به روشنی میتوان گفت که این تصوری نادرست است، اما این نکته صحیح است که تنها فیلمهای معدودی میتوانند بر پرده سینماهای ایالات متحده به نمایش درآیند. در سال 2001 میلادی، کمتر از 1% کل فیلمهای به نمایش درآمده در این کشور، وارداتی بودهاند. مدافعان بازار آزاد با سادهانگاری معتقدند که آمریکاییان فیلمهای هالیوودی را بر سایر محصولات سینمایی ترجیح میدهند، اما دلیل واقعی این عدم توازن، بیش از دلایل فرهنگی، به علل ساختاری باز میگردد؛ چرا که در سی سال اخیر و در سایه به وجود آمدن سینمای مستقل آمریکا، افول تئاترهای مستقل، عدم سودآوری فیلمهای خارجی به نمایش درآمده در ایالات متحده و در نهایت شکلگیری ادغامهای عمودی در صنعت فیلمسازی آمریکا، ما با این وضعیت روبهرو شدهایم. در چنین محیطی و با اجرای قواعد ویژه واردات فیلم به این کشور از سوی توزیعکنندگان آمریکایی فیلمهای خارجی، این وضعیت بحرانیتر هم شده است.
مدافعان سینمای جهانی مدتهاست که در مورد تهدیدات ناشی ازسلطه جهانی هالیوود بر فرهنگ شکننده سینمای ملی سایر کشورهای دنیا، ابراز نگرانی میکنند، اما همچنان فیلمهای آمریکایی در سراسر جهان به حکمرانی خویش ادامه میدهند. دیوید کیپن در مقالهای که در ژوئن 2004 میلادی و در نشریه «آتلانتیک» انتشار یافت، چنین نوشت: «هالیوود به تماشاگران آمریکایی خویش پشت نموده و در وهله نخست، فیلمهای خود را برای بازار جذاب بینندگان خارج از خاک آمریکا تهیه مینماید. نتیجة این رویکرد سینماگران آمریکایی، تولید موجی از فیلمهای جنجالی کلیشهای ساخته شده در استودیوهای این کشور است که در این محصولات، با ارائه اتفاقاتی مضحک و پر سر و صدا، گفتوگوهای احمقانه و هنرپیشههایی که براساس جاذبه بینالمللی آنها انتخاب گردیدهاند، فیلمهایی تولید میشود که با ویژگیهای فرهنگی شهروندان آمریکایی شباهتی اندک دارند.»
در فیلمهای نظیر «تروی» (Troy) که با فروش خیرهکننده 132 میلیون دلار در آمریکا و همچنین فروش 356 میلیون دلاری در خارج از ایالات متحده روبهرو گردید، ما شاهد این اتفاق بودیم. اگر هالیوود برای دنیا فیلم میسازد، باید این سؤال را پرسید که چه کسانی برای خود آمریکا فیلم میسازند؟ یک پاسخ نامعقول به این سؤال میتواند نام بردن از کارگردانانی خارجی باشد که با استفاده از موضوعات مورد توجه تماشاگران آمریکایی، به فعالیت مشغولند. در این میان ژانک ییمو شناخته شدهترین کارگردانی است که با استفاده از مفاهیم کلاسیک چینی، در ساخت فیلم «فانوس قرمز را بالا ببر» (1991) در میان آمریکاییان کاملاً شناخته شده است. اما وی نیز نظیر سایر کارگردانان خارجی، نسبت به حضور رو به رشد هالیوود در کشورهای دیگر، نگران است.