دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 7 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 13 |
*مقاله درباره مرثیه و انواع آن*
در ادبیات روم و یونان مرثیه نشانه هر شعری است که بر وزن مرثیه (اندوهناک) نوشته می شود. (یک در میان خطوط شش ضربی و پنج ضربی)
این اصطلاح هم چنین مربوط می شود بر موضوعات و وجه هایی که اغلب به شکل نثرهای مرثیه ای بیان می شوند اغلب گلایه کردن در مورد عشق است . در اروپا و انگلیس این کلمه به دلیل استفاده بی ثبات (متغیر ) از دوره رنسانس دوباره از سر گرفته شده است . برای مثال ، مرثیه های جان دان ، اشعار عاشقانه اند اما در طول قرن هفدهم ، دوره مرثیه به استفاده های حال حاضر محدود شد : مرثیه ای رسمی و مداوم در نثر برای مرگ (از دست دادن ) شخصی خاص اغلب با نتیجه ای مد انتها . مثال هایی همچون آلفرد شاهزاده تنیسون در کتاب مموریم (1850) در سوگ از دست دادن آرتور هالام و نوشته آدن به خاطر یات در سال 1940 اغلب این اصطلاح احساس عظیمی از تاملات اندوهگین برای مرثیه های انگلستان باستان مورد استفاده قرار می گرفت (کتاب آدم آواره ، ملوان) ومرثیه توماس گدای ک در صحن کلیسا (کشور چارچ یارد) در سال 1751 نوشته شده قائل است . مرثیه های دانیو در سالهای (1912-1922 ) در مورد شاعر آلمانیرایند ماریا ریلک هم چنین مرثیه هاییر با همین حس عظیم است. موضوع آن ها در مورد بی ثباتی شعر او چیزهای معنوی (دنیا دوست ) که آن ها در شعرهایش در مورد آن می نویسند.
نوحه هم گفته ای به نظم بر آمده دراندوه از دست دادن شخصی خاص است . اما تفاوتش با مرثیه این است که نوحه کوتاه کمی غیر رسمی معمولا متنی است که برای نوحه سرایی بیان می شود برای مثال کتاب Full fathom fire they father اثر شکسپیر و یا کتاب A song from shakespears cy mbeline اثر ویلیام کالین در سال 1794
Threndy حالا اساسا معدلی است برای نوحه و mondy معادلی است برای مرثیه یا نوحه ای که سخن باشد یک از یک شخص بیان می شود .
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 47 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 54 |
*تحقیق درباره مولانا جلال الدین محمد مولوی*
زادگاه مولانا:
جلالالدین محمد در ششم ربیعالاول سال 604 هجری در شهر بلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی و مولانای روم، طول اقامتش و وفاتش در شهر قونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکرهنویسان وی در هنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت میکرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین را از بلخ در سال 617 هجری بدانیم، سن جلالالدین محمد در آن هنگام قریب سیزده سال بوده است. جلالالدین در بین راه در نیشابور به خدمت شیخ عطار رسید و مدت کوتاهی درک محضر آن عارف بزرگ را کرد.
چون بهاءالدین به بغداد رسید بیش از سه روز در آن شهر اقامت نکرد و روز چهارم بار سفر به عزم زیارت بیتاللهالحرام بر بست. پس از بازگشت از خانه خدا به سوی شام روان شد و مدت نامعلومی در آن نواحی بسر برد و سپس به ارزنجان رفت. ملک ارزنجان آن زمان امیری از خاندان منکوجک بود و فخرالدین بهرامشاه نام داشت، و او همان پادشاهی است حکیم نظامی گنجوی کتاب مخزنالاسرار را به نام وی به نظم آورده است. مدت توقف مولانا در ارزنجان قریب یکسال بود.
بازبه قول افلاکی، جلالالدین محمد در هفده سالگی در شهرلارنده به امر پدر، گوهر خاتون دخترخواجه لالای سمرقندی را که مردی محترم و معتبر بود به زنی گرفت و این واقعه بایستی در سال 622 هجری اتفاق افتاده باشد و بهاءالدین محمد به سلطان ولد و علاءالدین محمد دو پسر مولانا از این زن تولد یافتهاند.
مولانا و خانواده او
مولانا جلال الدین محمد مولوی در سال 604 روز ششم ریبع الاول هجری قمری متولد شد. هر چند او در اثر خود فیه مافیه اشاره به زمان پیش تری می کند؛ یعنی در مقام شاهدی عینی از محاصره و فتح سمرقند به دست خوارزمشاه سخن می گوید .در شهر بلخ زادگاه او بود و خانه آنها مثل یک معبد کهنه آکنده از روح، انباشته از فرشته سر شار از تقدس بود. کودک خاندان خطیبان محمد نام داشت اما در خانه با محبت و علاقه ای آمیخته به تکریم و اعتقاد او را جلال الدین می خواندند - جلال الدین محمد .پدرش بهاء ولد که یک خطیب بزرگ بلخ و یک واعظ و مدرس پر آوازه بود از روی دوستی و بزرگی او را ((خداوندگار)) می خواند خداوندگار برای او همه امیدها و تمام آرزوهایش را تجسم می داد. با آنکه از یک زن دیگر ـ دختر قاضی شرف - پسری بزرگتر به نام حسین داشت، به این کودک نو رسیده که مادرش مومنه خاتون از خاندان فقیهان و سادات سرخس بود ـ و در خانه بی بی علوی نام داشت - به چشم دیگری می دید .خداوندگار خردسال برای بهاءولد که در این سالها از تمام دردهای کلانسالی رنج می برد عبارت از تجسم جمیع شادیها و آرزوها بود. سایر اهل خانه هم مثل خطیب سالخورده بلخ، به این کودک هشیار، اندیشه ور و نرم و نزار با دیده علاقه می نگریستند. حتی خاتون مهیمنه مادربهاء ولد که در خانه ((مامی)) خوانده می شد و زنی تند خوی، بد زبان و ناسازگار بود، در مورد این نواده خردسال نازک اندام و خوش زبان نفرت و کینه ای که نسبت به مادر او داشت از یاد می برد. شوق پرواز در ماورای ابرها از نخستین سالهای کودکی در خاطر این کودک خاندان خطیبان شکفته بود. عروج روحانی او از همان سالهای کودکی آغاز شد - از پرواز در دنیای فرشته ها، دنیای ارواح، و دنیای ستاره ها که سالهای کودکی او را گرم و شاداب و پر جاذبه می کرد. در آن سالها رؤیاهایی که جان کودک را تا آستانه عرش خدا عروج می داد، چشمهای کنجکاوش را در نوری وصف ناپذیر که اندام اثیری فرشتگان را در هاله خیره کننده ای غرق می کرد می گشود. بر روی درختهای در شکوفه نشسته خانه فرشته ها را به صورت گلهای خندان می دید. در پرواز پروانه های بی آرام که بر فراز سبزه های مواج باغچه یکدیگر را دنبال می کردند آنچه را بزرگترها در خانه به نام روح می خواندند به صورت ستاره های از آسمان چکیده می یافت .فرشته ها، که از ستاره ها پائین می مدند با روحها که در اطراف خانه بودند از بام خانه به آسمان بالا می رفتند طی روزها وشبها با نجوایی که در گوش او می کردند او را برای سرنوشت عالی خویش، پرواز به آسمانها، آماده می کردند - پرواز به سوی خدا .
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 10 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 6 |
*خلاصه داستان لیلی و مجنون*
این کتاب را نظامی در مدتی کمتر از چهارماه گفته و در سال 584 نام ابوالمظفر شروانشاه اخستان بن منوچهر بپایان رسانده . تعداد ابیات آن در حدود چهار هزار بیت و خلاصة داستان این است :
یکی از بزرگان عرب از نعمت های دنیا بجز فرزند همه چیز داشت و غافل بود که صلاحش در این بوده است که فرزندی نداشته باشد .
آنقدر نذر و نیاز کرد تا خداوند پسری باو داد و او نامش را «قیس» گذاشت و چون بهفت سال رسید او را به مکتب سپرد . در آن مکتب دختری بنام «لیلی» بود که قیس از همان نظر اول باو عاشق شد - کم کم عشق پسریش این دو کودک زبانزد خاص و عام گشت و آواز آن بگوش پدر و مادر آنها رسید . پدر لیلی دیگر دختر خود را بآن مکتب نفرستاد . قیس هر روز به در خانه لیلی می رفت ، آندر را می بوسید و باز می گشت . این جدائی بجای آکه درد این دو را تسکین و تخفیف دهد باعث غلیان و شدت آن شد و کار قیس بآنجا رسید که مردم او را «مجنون» لقب دادند . پدر مجنون ناچار برای نجات پسر خود بخواستگاری لیلی فرستاد .
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 12 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 25 |
*تحقیق بررسی یکی از صفات پسندیده اخلاقی جوانمردی*
بخش اول
تعریف لغوی و مفهومی جوانمردی:
معنا و مفهوم عیار (جوانمرد )از دید فرهنگ نگاران و شاعران
در این مورد می توان گفت که واژه عیار با وجود آنکه (ع) عربی دارد ،گمان می رود که اصل آن از لغت (ایار ) پهلوی آمده باشد . این کلمه را در بعضی کتابها به شکل (ادیوار) و «ایار» به تشدید نیز نوشته اند که بعدها به «ایار» تبدیل گردیده و در زبان دری «یار» به حذف الف گفته اند و آنگاه که عرب ها به درون این آیین و مسلک مردمی داخل شدند ،این کلمه را معرب ساخته و واژه «ادیوار» را به عیار تبدیل کرده اند.
دانشمند شناخته شده ایران دکتر معین در جلد چهارم برهان قاطع آنجا که درباره کلمه عیار بحث می کند در این مورد نوشته است که :« کلمه عیار معرب مصنوعی (یار) است که معنی جوانمرد را می دهد و تازی ها جوانمردی را فتوت و جوانمرد را فتی می گویند.»
ملک الشعرای بهار نیز در سبک شناسی نوشته است که عیار کلمه عربی نیست و اصل آن «ادیوار» زمینه تاریخی دارد و عیاران سابق مانند احزاب امروزی ،دارای سازمانهایی بوده اند با اهداف و مرام های مشخص اجتماعی ،اخلاقی و سیاسی که در شهرهای بزرگ خراسان تشکیلات منظم و حمایت از مظلومان بوده است که جمعیت فتیان یا حزب فتوت در واقع نوع اصلاح شده این سازمان عیاری است .
واژه عیار در زمانه های مختلف آن هم در معاملات اجتماعی به معناهای گوناگون به کار می رفته است .
آنانی که قدرتمند ،ظالم و ستمگر بودند ،همیشه مورد خشم و نفرت عیاران و جوانمردان قرار می گرفتند و به همین دلیل است که از نگاه ثروتمندان ،عیاران مردمی بودند دزد و دغل . اما شخصیت عیاران از نگاه مردم ناتوان و تهیدست از روی قدردانی ،دیده می شود و عیاران همیشه پشتیبان ستمدیدگان و بیچارگان بودند . از دید این مردم عیاران جمعیتی بودند که به درد شان رسیدگی کرده و دست ظالمان و ستمگران را از سرشان کوتاه می ساختند.
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 37 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 134 |
*مقاله خاموش شدن چراغ علم*
مسلم است که خاموش شدن چراغ علم در هر جامعه ای یکی از دلایل اصلی عقب ماندگیش است. در ایران نیز به مدت چند قرن تمام فعالیتهایی که در وادی علوم طبیعی بود تعطیل شد. در پایان قرون وسطی در اروپا و تغییر بینش مردم و پیدایش انقلاب صنعتی کوچکترین اثری از تحول در ایران نبود. سرانجام پس از چند قرن غفلت عباس میرزا در طی جنگی با امپراطوری روس دریافت پیروزی در جنگ مستلزم تسلیحات و علوم مدرن است و امیرکبیر نیز با ساخت دارالفنون راه او را ادامه داد. البته جز ایران بسیاری از کشورها در این وضعیت بسر می برندند اما ایران در مقطعی از تاریخ مهد علم بوده است و در ادوار بعد علوم متروک گردیده اند و این باعث تعجب است. غالباً دربارة دورة دوم توضیحاتی کلیشه ای و کلی داده می شود که بالندگی مسلمین به تدریج رو به انحطاط نهاد و دیگر گرفته نمی شود که چرا اینطور شد؟ یک پاسخ متداول اما سطحی این است که مسلمانان از اسلام اصیل دور شدند و لاجرم به انحراف افتند به لحاظ سیاسی دچار تفرقه شدند و به لحاظ اجتماعی سروریشان را از دست دادند. مشکل این پاسخ این است که مراد از انحراف حکام است یا مسلمین یا هر دو و زمان انحراف نیز مشخص نیست.
اگر مقصود از انحراف حکامی باشد (بجز حضرت علی ) که امت اسلام نیز همواره خودشان به تباهی کشاندند نیز مشکل حل نمی شود زیرا مقطعی که دانشمندان مسلمان در هر زمینه ای فعال بودند به نام عمر طلایی رونق علمی اسلام درست در زمان همین انحراف (خلافت بنی عباس) حاکم بود. بعبارتی در مقطعی مسلمانان پیشرو علوم زمانه بودند و در مقطع دیگر علوم در همان اجتماع منسوخ بود. این نشان می دهد که حرف مسلمان بودن باعث پیشرفت یا رکود علمی نمی شود بلکه این مسلمانان هستند که اسباب تربیتی یا انحطاط جامعه شان را فراهم می آوردند. اما بنظر می رسد این توضیح برای ایرانیان اواخر قرن 19 واضح نبوده است چون آنان فقدان علم در ایران را نتیجه هجوم اعراب به ایران می دانند. بماد که امروزه هم افرادی چنین نظری دارند و اسلام را مانع ترقی علم می دانند. استدلال متداول دیگر در این مورد هجوم مغولان است که نه تنها باعث از بین رفتن دانشمندان شد بلکه با نابود کردن مدارس، کتابخانه ها و… نهادهای علمی مسلمانان را ریشه کن کرد. اگر مسئله به همین سادگی باشد جایی برای تحقیق باقی نمی ماند. اما مشکل اینجاست که این خاموشی از یکی دو قرن قبل از هجوم آنان شروع شده بود و تردیدی نیست که با حمله آنان این روند تسریع یافت اما نکته اساسی این است که آنان این افول را بوجود نیاوردهاند.
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 8 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 9 |
*تحقیق در مورد گنجوی و دیگران شاعران *
گنجوی
حکیم جمال الدین ابو محمد الیاس بن یوسف بن زکی بن موید نظامی گنجوی از استادان بزرگ وازارکان شعر فارسی است . مولد او گنجه و تاریخ ولادت وی معلوم نیست امابا دقت در بعضی از اشعار او می توان آن را حدود سال 530 یا اندکی بعد از آن دانست و در سال 614 هجری فوت کرده است وی در خمسه گرانقدر خود مرثیه های بسیاری سروده است از جمله در سوگ دارا و در مرگ خسرو و شیرین و در وفات لیلی و جز آنها ... علاوه بر آنها چون در میان شاعران معاصر خود تنها با خاقانی ارتباط داشته است ، بعد از فوت آن استاد در سال 595در مرثیت او گفت :
همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد دریغا من شدم آخر دریغا گوی خاقانی
30- عطار:
فریدالدین ابوحامد محمد بن ابوبکرابراهیم بن اسحق (و به قولی مصطفی بن شعبان)عطار
کدکنی نیشابوری شاعر و عارف نام آور ایران درقرن ششم و آغاز قرن هفتم است کنیه او را ابوطالب نیزنوشته اند ولادتش به سال 537 در کدکن از توابع نیشابور اتفاق افتاده است و در سال 627 فوت کرده و یا به دست یکی از کفار مغول به قتل رسیده است مقبره او در قرب شهر نیشابورباقیست وی از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاریخ ادبیات ایران است . از وی مرثیه ای در مرگ عزیزان باقی مانده است :
ندارد درد ما درمان دریغا بماندم بی سر و سامان دریغا
درین حیرت فلکها نیزدیریست که میگردند سرگردان دریغا
رهی بس دورمی بینم درین راه نه سر پیدا و نه پایان دریغا
چونه جانان بخواهدماند نه جان زجان دردا و از جانان دریغا
. . .
چو دوران جوانی رفت بر باد بسی گفتم درین دوران دریغا
نشد معلوم من جز آخر عمر که کردم عمرخودتاوان دریغا
مرا گر عمر بایستی خریدن تلف کی کردمی زین سال دریغا
31 – کمال الدین اسماعیل :
خلاق المعانی کمال الدین اسماعیل بن جمال الدین محمد بن عبد الرزاق اصفهانی آخرین قصیده سرای بزرگ ایران در اوان حمله مغول تمامی دوره وحشتناک آن حمله را درک نموده است و به چشم خویش قتل عام مغول را به سال 633 در اصفهان دید و دو سال بعد خود نیز به دست مغولی به قتل رسید. وی در قتل عام مغول به سال 633 درسوگ وطن چنین میگوید:
کس نیست که تا بروطن خود گرید بر حال تباه مردم بد گرید
دی برسر مرده ای دو صد شیون بود امروز یکی نیست که برصد گرید
وی قصیده ای بلند در مرگ فرزندش که در سفر از دنیا رفته است دارد که قسمتی از آن ذکر میگردد :
همرهان نازنینم از سفر بازآمدند بد گمانم تا چرا بی آن پسر باز آمدند
ارمغان حنظل آوردند و صبر از بهرما گرچه خود با تنگهایی ارشکر باز آمدند
و چند مرثیه ای دیگر که ازذکر آن خودداری میگردد .
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 28 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 73 |
*تحقیق درباره فردوسی و مفهوم حماسه*
هرسر مویم ثنا خوان توباد ای چهرةجمیل ونامتناهی که درآئینة آفرینش ، همة نقش ها ونقاشی ها وصورت ها وصورتگریها از توست.هردم، نفسم به نام تو معطر باد،ای آنکه گل های هزاران رنگ باغ های جهان رایحهایی از عطر پروردگار توست . کبوتر بی بال وپر طبعم،هواگرفتةعشق توباد،ای واژه آخرین وای توانایی که به کلام ،جذبهی پرواز وبه شعر ،شور زیست ومعراج می بخشی وخماران محبتت راجامی از عشق لایزال عشق مینوشانی تا مست جاوید تو باشند مست زیست کنند،مست سربرخاک نهند و مست تو برخیزند.
این تحقیق محصول تلاش دو ماهةمن ودوستان عزیزم درگروه ادبیات بوده وما کوشیده ایم تحقیق را متناسب با درک ودریافت نوجوانان ارائه دهیم به همین علت از افراط درساده نویسی پرهیز کرده وخواسته ایم بین نثر ما و شعر فردوسی هماهنگی باشد. تاجایی که توانسته ایم به سبک وشیوةاستاد طوس نزدیک شده ،به لحن حماسی وزبان پارسی پرداخته ایم واز آوردن واژه های سطحی وبیگانه دوری گزیده ایم مگر در مواردی که ناگزیر بوده ایم واین مواردچنانکه درکل شاهنامه اندک است دراین تحقیق نیز از تعداد انگشتان در نمی گذرد.همچنین درگزینش شعرها علاوه برسادگی وزیبایی وظرافت شاعرانه درکلام استاد طوس به آن بخش هایی که نوجوانان بتوانند با شعر فردوسی رابطةحسی برقرارکنند نیز توجه داشته ایم برای مثال : سرود دلبستگی پهلوانان به همسران ومادرانشان برای یک نوجوان حائزاهمیت بسیار است .درگزینش نمونه هایی از شعرها،برای پرهیز از دراز گویی واطناب کلام،ابیاتی را که درسیر وقایع نقشی نداشته حذف کردیم . وناگفته نماند که ستایش پروردگار وخردورزی پهلوانان راستین .وجه حکیمانه اشعار استاد طوس است که در این نوشته نیز مورد نظر بوده ودرهمه حال کارهای بزرگ با یا د خداوند ویاری او با چاره گری فرد سامان می گیرد ودر آخرامیدوارم این نوشته که حاصل تلاش ناچیز ما درزمینةادبیات حماسی بوده مورد پسند وقبول خوانندگان گرامی واقع شود.
جمع آوری وتدوین اساسی روایات وداستانهای حماسی ایران که قرنها سینه به سینه واز نسلی به نسل دیگر نقل می شده ودرابتدا « پاره ای از آن ها دراوستا - به ویژه بخش یشت ها ـ تألیف شده است .دردورةساسانیان ،به صورت خداینامه ها ومجموعه هایی نظیر ایاتکار زریران ،داستان بهرام چوبین ،داستان رستم واسفندیار،داستان پیران ویسه ،کتاب پیکار وچند اثر دیگرتألیف می گردد.
وبعداز اسلام راویانی چون «آزاد سرو» وفرزانگانی مانند: «ماخ» و «شاهوی خورشید» و «شازان برزین» ویزدان دار وادبایی نظیر :ابوالمؤید بلخی وابوعلی محمد بن احمد بن احمد بلخی ومسعودی مروزی وابورمنصور عبدالرزاق طوسی ودرگردآوری وحفظ این روایات می کوشندتابالاخره حماسه سرایانی چون دقیقی وفردوسی واسدی طوسی و...
با نظم داستان های مزبورشاهکارهایی را درزمینةحماسه های اساطیری وپهلوانی به وجود می آورند که از میان آن ها شاهنامه کتابی است عظیمتر وسرایندهی تواناوفرزانة آن نسبت به سایرین هنرمندیش بیشتروچشم گیرتر است ودرواقع اوست که پس ازخاموشی طولانی در قلمرو هنر و اندیشةایرانی نیروی اعجاب انگیزخود رادرتجدید حیات ملی ایران آشکار می سازد وهرچند که شعر دقیقی که پیشرو فردوسی به شمار می رود حاکی از رسیدن نوعی حماسه به حد بلوغ خود می باشد،اما کمال بخشی نوع شعر حماسی درایران به سرایندهی شاهنامه تعلق داردودر واقع این فروسی است که به واسطة«هماهنگی میان سجایای اخلاقی واستعداد هنریش ،همچنین نجابت وصفای ضمیر وعشق وی به مجدو بزرگواری وعواطف انسانی و وطندوستی واحساسات ژرف اونسبت به خداوند ،همراه با اطلاعات گستردهای که از مآخذ مورد استفاده خود به دست می آورد و آن ها را با ذوق شخصیش درهم می آمیزد» ، اثری آنچنان فاخر وشکوهمند را به رشتة نظم می کشد که نه تنها در میان آثار حماسی زبان فارسی ممتاز بلکه دربین آثار بزرگ ادبی جهان نیز کم نظیر است.
بنابراین با نظم شاهنامه داستان های منظوم حماسی ایران به اوج رفعت وزیبایی می رسد وبا پیدایی آن کاخی آنچنان بلند واستوار از سخن پیافکنده می شود که نه فقط از بادوباران روزگاران گزندی نمی یابد بلکه خود موجب نهضتی عظیم درقلمرو ادبیات حماسی فارسی می گرددوبه گویندگان بعداز فردوسی توان می دهد با نظم داستانهایی که مجال تدوین ونظم آنها برای اوفراهم نگردید ؛ اقدام کنند ، وآنچنان که می دانیم این مهم ، حدود یک قرن پس از فردوسی جامةعمل می پوشد وبا تدوین آثار منظومی چون گرشابنامه ، بهمننامه ، فرامرزنامه ،کوشنامه ،بانوگشسبنامه ،برزو نامه ، شهریار نامه ،آذر برزین نامه ،لهراسب نامه،جهانگیرنامه و... ، ادبیات حماسی ایران به حد اعتلاءوکمال خود می رسد.
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 14 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 15 |
*مقاله حبسیه نویسی در ادبیات فارسی *
حبسیه نویسی یا ادبیات زندان گونه ای از ادبیات است که در آن خاطرهی دورهی سیاه زندان و رنج و مصائب مردان پاکباخته و ماجراجو، در میان دیوارهای محصور و تاریک ، به شیوهای مؤثر توصیف میشود.در حبسیه ها یاد وخاطره ایام حبس و روحیات و احوال ذهنی نویسنده منعکس می شود،.در حبسیه نویسی ،نویسنده یا شاعر به توصیف فضای اختناق زده زندان و حالات شخصی و درونی زندانیان و رنج و عذاب هایی که در زندان متحمل میشوند میپردازد و اغلب با زبانی مستقیم و توصیفی گفت و گوها و شایعات مربوط به عفو عمومی و آرزوها و خیال بافیهای دور و دراز زندانیان را بیان می کند.
معروفترین حبسیه سرای ادبیات فارسی مسعود سعد سلمان است که در حقیقت نامور ترین شاعر عصر دوم غرنوی است.شهرت او در گرو حبسیه های اوست . حبسیه او غم انگیز و درعین حال جذاب و گیراست.از دیگر بزرگان این نوع از ادبیات می توان از بزرگ علوی نام برد. وی از بنیانگذاران داستان نویسی سیاسی ایران است که به زندان رضا شاه هم افتاده بود. و در آن دروان به حبسیه نویسی و شکایت از اوضاع زندان و مشکلات و سختی هایی که در دوران زندان تحمل کرده است پرداخت .علوی مبدع حبسیه نویسی معاصر یا ادبیات زندان است، آثاری مانند ورق پاره های زندان و نامه ها ، از او در زمینه حبسیه نویسی است.
نمونه از حبسیه نویسی مسعود سعد سلمان:
شخصی به هزار غم گرفتارم
در هر نفسی بجان رسد کارم
بی زلّت و بی گناه محبوسم
بی علت و بی سبب گرفتارم
در دام جفا شکسته مرغی ام
بردانه نیوفتاده منقارم
خورده قسم اختران به پاداشم
بسته کمر آسمان به پیکارم
محبوسم و طالع است منحوسم
غمخوارم و اخترست خونخوارم
برده نظر ستاره تاراجم
کرده ستم زمانه آزارم
یاران گزیده داشتم روزی
امروز چه شد که نیست کس یارم
هر نیمه شب آسمان ستوه آید
از گریه ی سخت و ناله ی زارم
نمونه ای دیگر از شعر وی در مورد زندان نای:
نالم چو نای من اندر حصار نای
پستی گرفت همت من زین بلند جای
حبسیه نویسی بیشتر از آن که در داستان رواج داشته باشد در شعر مورد توجه بوده است. اگر چه می توان داستان هایی را پیدا کرد که در دوران اسارت نوشته شده اند اما عنوان حبسیه نویسی عنوانی است که برای شعر در اسارت به کار می رود.
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 6 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 11 |
*داستان گفتن حکایت دل*
1-درست ! خیلی عصبی، خیلی وحشتناک عصبانی من خواهم شد و هستم ،اما چرا شما می خواهید بگویید که من دیوانه هستم؟
بیمار چشمهایم تند است، مختل کننده نیست، خسته کننده نیست. در با همه حالتها (حس) از شنیدنیهای بحران است.
من شنیده بودم همه چیزها در بهشت و در زمین من چیزهای زیادی در جهنم شنیده ام. چگونه من دیوانه هستم ؟ هر کن! چگونه به سلامتی-چگونه به آرامی من می توانم به شما کل داستان را بگویم.
2-این غیرممکن است که از اول چگونه بگویم، نظر بدست آمده مغزم است، اما یکبار حامله شدم،آن شب من در روز و شب بود. هیچ هدفی وجود نداشت . هوس وجود نداشت . من پیرمرد دوست داشتم. او هرگز به من بی احترامی نمی کرد. او هرگز توهین به من نکرد. برای طلایش من هیچ آرزویی نداشتم. من فکر می کردم آن چشمش است بعد ان بود! او چشمی از یک گرکس-یک چشم آبی کمرنگ ،یک فیلم بالای آن داشت. هر وقت آن روی من می افتاد، خونم سرد جاری می شد، بنابراین بوسیه درجه بندی خیلی بتدریج –من ذهنم را آماده زندگی با آن پیرمرد می کردم و بنابراین خودم از چشم برای همیشه خلاص کردم.
3-حالا این نکته است .شما خیال می کنید من دیوانه هستم. مرد دیوانه هیچ چیزی نمی داند. اما شما باید مرا ببنید. شما باید ببنید چگونه عاقلانه من پیش می روم – با چه احتیاطی- با چه پیشرنگری- با چه وانمودی من می خواهم کار کنم. من هرگز مهربانتر از پیرمرد در طول یک هفته قبل از اینکه بکشم او را نبودم.و هر شب ، حدود نیمه شب من درش را قفل کردم و باز گردم آن را –ان او سپس وقتی من به اندازه سرم در را باز کردم و من فانوس را خاموش کردم.
همه بستند ، بستند، بنابراین هیچ نوری وجود نداشت. وسپس من به سرم فشار آوردم. او ، شما خواهید خندید و ببنید چگونه به حیله بازی من بر آن ضربه زدم. من آهسته حرکت کردم خیلی خیلی آهسته ، که حتی ممکن نبود خواب آن پیرمرد رامختل کند. آن برای من یک ساعت گرفته بود. تا حالا من میتوانستم ببینمش او در تختش خوابیده بود. ها ، آیا مرد دیوانه عاقل خواهد شد؟چه موقع سرم در اتاق خوب بود. اوه- با احتیاط- با احتیاط من نبودم، آن فقط لاغر تنهایی که پرتوروی چشم کرکسی افتاده است.
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 48 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 94 |
*تحقیق درباره فعل معتل و قواعد عربی*
به فعلی که در ریشة آن حرف علّه (و، ی، ا) وجود داشته باشد «فعل معتل» میگویند.[1]
مانند:«وعد، یسر، قول، بیع، دعو، رمی و …»
از این جهت که حرف عله چندمین حرف ریشه باشد فعل معتل، به سه دسته تقسیم می شود: مثال، اجوف، ناقص
1-معتل مثال: فعلی است که اولین حرف ریشة آن، حرف عله می باشد.
الف)مثال واوی مانند:وعد(وعده داد)، وصل(رسید)، ودع(رها کرد، ترک کرد)، وهب(بخشید)…
ب)مثال یائی مانند یقظ (بیدار شد)، یسر(آسان شد)، یئس(ناامید و مأیوس شد)…
2معتل اجوف: فعلی است که دومین حرف ریشة آن، حرف عله می باشد.
الف)اجوف واوی مانند: قول (گفت)، عود(بازگشت)…
ب)اجوف یائی مانند: بیع(فروخت)، سیر(حرکت کرد)…
3-معتل ناقص: فعلی است که سومین حرف ریشة آن، حرف عله می باشد.
الف)ناقص واوی مانند: دعو(دعوت کرد، خواند)، تلو (تلاوت کرد)…
ب)ناقص یائی مانند: رمی (پرتاب کرد)، هدی (هدایت کرد)…
وجود حروف عله در ریشة فعل های معتل باعث می شود که تلفظ بعضی از صیغه ها دشوار یا غیر ممکن باشد به همین دلیل برای حل این مشکل تغییراتی در فعل های معتل به وجود می آوریم که به این تغییرات «اعلال» می گویند.
مثلاُ «قول» برای تلفظ راحت تر به «قال» تبدیل می شود و «یرمی» به «یرمیُ»، «لم تقول» به «لم تقل».
بنابراین به تغییراتی که در فعل معتل ایجاد می شود«اعلال» می گویند.[2]
در فعل معتل سه نوع اعلال (تغییر) بوجود می آید:(اعلال به قلب، اعلال به حذف، اعلال به اسکان)
[1] -در اصل حروف علّه فقط دو حرف «و،ی» می باشد و تمام فعل های معتل که در ریشة آن ها «ا» وجود دارد این الف در اصل «و» یا «ی» بوده و به خاطر اعلال تبدیل به «ا» شده مثل «قال» که در اصل «قول» می باشد و «باع» که در اصل «بیع» می باشد به همین دلیل هر یک از انواع معتل (مثال، اجوف، ناقص) به دو قسمت «واوی» و یا «یائی» تقسیم می شوند.
[2] -ضمناً تعداد کمی از فعل های معتل وجود دارد که دو حرف اصلی آنها حرف عله است به این نوع فعل ها معتل «لفیف» می گویند مانند «روی» (روایت کرد) «هوی» (درخواست، دوست داشت) «وقی» (محافظت کرد) «وفی» (وفا کرد) و …